چرا علی رغم فضای مساعد سیاسی و حاکمیّتی، به آزاداندیشی بها نمی دهیم؟
کد خبر: 3724915
تاریخ انتشار : ۰۳ تير ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۹

چرا علی رغم فضای مساعد سیاسی و حاکمیّتی، به آزاداندیشی بها نمی دهیم؟

آزاداندیشی، بی‌هویّتی و بی‌موضع بودن نیست، بلکه یعنی انسان با وجودِ آن‌که به جانبی گرایش دارد، سخنِ مخالف و متفاوت را برتابیده و به آن، مجالِ مطرح شدن بدهد و هرگز جز با استدلال‌ها و منطقِ علمی، با دیگری‌های معرفتی، مواجه نشود.

به گزارش ایکنا؛ شبستان نوشت: یکی از مهمترین مطالبات مقام معظم رهبری از دانشگاهیان و حوزویان در طول سال های اخیر، برگزاری کرسی های آزاداندیشی و فرصت سازی برای نظریه پردازی است.

اساسا محیط علمی با تقویت فرهنگ گفت وگو و همچنین تضارب آراء است که می تواند به پیشرفت و شکوفایی برسد. به بیان دیگر افراد باید بتوانند بدون اینکه ترسی از بیان ایده خود داشته باشند نظرات را مطرح کرده و در یک هم اندیشی نظرات دیگران را نیز بشنوند، همین مساله سبب می شود تا سره از ناسره مشخص و حق و باطل بسیاری از مباحث آشکار شود. اما واقعیت آن است که در قالب فرهنگ ما، شنیدن نظرات نقدگونه و اساساً مباحث یک منتقد به مثابه یک راهکار برای ترقی و پیشرفت محسوب نمی شود، بلکه برخی تصور می کنند که یک اظهارنظر به معنای آن است که افراد آنها را مورد قضاوت منفی قرار داده اند.

 

همین دیدگاه ها است که سبب می شود بعضا در برخی موارد اصطلاحاً درجا بزنیم و به جای بهره مند شدن از فضای علمی حوزه و دانشگاه به فرعیات بپردازیم حال آنکه اگر توانسته بودیم ظرفیت خود را در مقام یک دانشجو یا طلبه، همچون اساتید ادوار گذشته تقویت کنیم، اکنون وضعیت بهتری در فضای علمی داشتیم.

 

از این رو، بر آن شدیم این مساله را با دکتر مهدی جمشیدی، عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفت وگو بگذاریم که در ادامه حاصل آن تقدیم حضورتان می شود:

 

آیا به راستی ما در محیط های علمی خود آزاداندیش هستیم؟ اگر چنین است پس چرا نمود این آزاداندیشی را در تحول علوم انسانی آنچنان که باید و شاید شاهد نیستیم؟

 

با وجودِ این‌که فضای سیاسی و حاکمیّتی برای آزاداندیشی، مساعد و فراهم است و شخصِ رهبرِ معظم انقلاب به‌عنوانِ عالی‌ترین مقامِ سیاسی، نه‌تنها با آزاداندیشی، موافق و هم‌داستان هستند، بلکه مطرح‌کنندۀ اولیّه و اصلی این فکر بودند، اما در محافلِ دانشگاهی، چندان به آن بهاد داده نمی‌شود.


این واقعیّتِ ناخوشایند، علّتِ مشخصی دارد و آن عبارت از این است که در گذشته، از نعمت و موهبتِ آزادی، سوء‌استفاده شده و این سوءاستفاده، نه‌فقط به اعتبار و ارزشِ آزادی، آسیب رسانده، بلکه ذائقۀ عمومی را نیز تا حدّی تغییر داده و امیال و گرایش‌ها را به هوچی‌گری و غوغاسالاری سوق داده است، به این معنی که مخاطب، حتی مخاطبِ دانشگاهی و مدعیِ علم و فضیلتِ معرفتی، حوصله و ظرفیّتِ مباحثِ عمیق و عالمانه را ندارد و می‌خواهد با سوت و کف و هیجان و فریاد، برداشت و نگاهِ خود را غالب گرداند. این وضعِ نامطلوب، دلالت بر آن دارد که ما از نظرِ فرهنگِ آزاداندیشی، نقایصِ جدّی داریم. مباحثاتِ آزاداندیشانه در زمینۀ علومِ انسانیِ اسلامی نیز به همین آفت مبتلاست؛ یعنی مخاطب، با پیش‌فرض‌ها و حدس‌های غیرِمعرفتی و سوگیری‌های سیاسی، به مسألۀ تحوّل در علومِ انسانی می‌نگرد و مطابقِ میلِ خود، آن را تفسیر و معنا می‌کند. این وضع، نوعی انسداد و توقف ایجاد کرده و جامعۀ علمی و عالمان را از گفت‌گوهای پیشبرنده و تکاملی، محروم نموده است.

 

 

زمانی که از آزاداندیشی و دیالوگ علمی در فضای دانشگاهی سخن می گوییم، این آزاداندیشی باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟


آزاداندیشی، یک اصل و قاعدۀ بیرونی و تحمیلی نیست، بلکه اقتضاء و لازمۀ قطعیِ کارِ علمی و معرفتی است؛ چراکه تعصّب و جمود، سدِ راه حرکاتِ علمیِ نو می‌شود و هر نوع ابداع و خط‌شکنی و تحوّلی را انکار و نفی می‌کند. پی نخستین ضررِ عدمِ آزاداندیشی، نصیبِ علم و به تبعِ آن، عالمان می‌شود. در واقع، آزاداندیشی را باید از جمله آدابِ کارِ علمی دانست.

 

البته آزاداندیشی، به معنیِ بی‌هویّتی و بی‌موضع بودن نیست، بلکه به ‌معنیِ آن است که انسان با وجودِ آن‌که به جانبی گرایش دارد، سخنِ مخالف و متفاوت را برتابیده و به آن، مجالِ مطرح شدن بدهد و هرگز جز با استدلال‌ها و منطقِ علمی، با دیگری‌های معرفتی، مواجه نشود. آزاداندیشی، در نقطۀ مقابلِ خفقان و انسدادِ علمی وجود دارد. در جایی که استبدادِ معرفتی وجود دارد، تنها و تنها، یک جریانِ معرفتی، حقّ اظهارِ نظر دارد و دیگران، باید تابع باشند و یا خاموشی بگزینند.

 

چنین فضای انحصاری و آمرانه‌ای، با حاکمیّتِ آزاداندیشی، شکسته می‌شود و به‌جای تنگ‌نظری و خودمرکزبینی، وسعتِ نظر و سعۀ صدر بر آن غلبه می‌یابد. آن نوع آزاداندیشی که ستایش‌برانگیر و فضیلت است، چنین خصایص و اوصافی دارد.

 

 

نقد سازنده ای که بتواند علم را در مسیر پیشرفت جامعه قرار دهد، از چه ویژگی‌هایی برخوردار است و اساسا جامعه علمی ما به ویژه در گستره علوم انسانی چگونه می‌تواند نقد را تبدیل به یک فرصت کند؟


نقد، با هر انگیزه‌ای که صورت گیرد، از لحاظِ معرفتیِ محض، کارکردِ مثبت دارد. به بیانِ دیگر، مستقل از این‌که غرض و غایتِ نقاد، از نقد چیست، نقد به‌صورتِ ذاتی، موجباتِ اصلاح و تکاملِ علمی را فراهم می‌کند و علم نیز از طریقِ همین جرح‌و‌تعدیل‌ها و انکار‌و‌اثبات‌ها، پیش می‌رود و گسترش می‌یابد. بعید است کسی این امرِ واضح را نپذیرد و به تخطئۀ نقد و نقادی بپردازد و نقد را عنصرِ بازدانده و مزاحم بپندارد. معارفِ بشری، به‌خصوص در حوزۀ علومِ انسانی، خواه‌ناخواه در بسیاری موارد، آغشته به خطا و لغزش است و آنچه که این کاستی را جبران می‌کند و ضعف‌ها را به فرصت تبدیل می‌نماید، چیزی جز نقد نیست.

 

با این حال و فارغ از مباحث و دغدغه‌های معرفتیِ محض، باید گفت مراعاتِ اخلاقِ علمی، نقد و نقادی را به قواعد و ضوابطی محدود می‌کند که به‌قطع، بر منافعِ مرتّب بر نقد می‌افزاید و نقد را به‌طورِ خالص، و تمام‌عیار، به فرصت و مزیّت تبدیل می‌کند. نقدِ علمیِ اخلاق‌مَدار، هم دلنشین و مطبوع است، و هم اثرگذار و پیشبرنده؛ هم ارتباطات و تعاملاتِ علمی را صمیمانه و عمیق‌تر می‌کند، هم از حواشی و جوانبِ غیرِ معرفتی و بازدارنده، می‌کاهد. اگر چنین فرهنگی بر روندِ نقادی‌های علمی حاکم شود، اتّفاقاتِ معرفتیِ مبارک و خوشایندی در پیش خواهیم داشت و حرکتِ علمی‌مان، شتابِ آنچنانی خواهد یافت.

انتهای پیام

captcha