فقه و اخلاق دو دانش در تعلیمات اسلامی هستند که یکی از آنها به عنوان علم اخلاق ناظر بر باید و نبایدهای نفسانی، روحی ــ خلقی و دیگری که همان علم فقه باشد، ناظر بر چگونگی و کیفیت انجام اعمال و کارهای انسان در حوزه مسائل عبادی و غیرعبادی است.
فقه در لغت به معنای فهم و استنباط دقیق است. فقها در تعریف علم فقه گفتهاند: «هو العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیله؛ علم به احکام فرعی شرعی اسلام از روی ادله تفصیلی». منابع و ادله فقه؛ کتاب(قرآن)، سنت(قول، فعل و تقریر پیامبر و امام معصوم)، اجماع و عقل است.
اخلاق شاخهای از علوم انسانی است که موضوع آن شناخت مصادیق ارزشها و بیانگر راههای کسب فضایل و ترک رذایل اخلاقی است. در واقع اخلاق به صفات درونی انسان گفته میشود که در درون آدمی نهادینه شده است.
یکی از بحثهای مهم و اساسی در تاریخ اندیشه اسلامی بحث رابطه بین علوم و تقدم و تأخر آنها نسبت به یکدیگر است که طبیعاً رابطه فقه و اخلاق نیز از این قاعده مسثتنا نیست. خبرگزاری ایکنا اصفهان، در همین رابطه گفتوگویی با حجتالاسلام عبدالحسین خسروپناه، مدرس حوزه و دانشگاه و پژوهشگر دینی، داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا ــ چه رابطه و نسبتی میان فقه و اخلاق وجود دارد؟
نظامات حقوقی و هم نظامات اخلاقی متعدد هستند، وقتی میخواهیم اخلاق را با فقه بسنجیم، نمیتوانیم مثلاً اخلاق سکولار کانت را با فقه شیعه یا اهل سنت بسنجیم، این سنجش غلط است و خیلی دقیق نیست؛ یا مثلاً بر فرض بخواهیم نظام حقوقی غربی را با اخلاق اسلامی بسنجیم؛ بنابراین در اینجا باید سؤال را به این صورت مطرح کنیم که نسبت اخلاق اسلامی با فقه اسلامی چیست؟ اینها دو دانش متفاوتند که متدولوژیشان یکسان است، یعنی متدولوژی اخلاق اسلامی و فقه اسلامی عبارت است از روش اجتهاد که از منابعی نظیر کتاب، سنت، اجماع و عقل استفاده کرده و به حل مسائل فقهی و همچنین مسائل اخلاق اسلامی میپردازد. روش یکسان است، ولی دو دیسیپلین مختلفاند، چون حتی اگر موضوعات هر دو یکسان باشد، ولی احکامشان متفاوت است؛ به این معنا که حکم فعل فقهی یا حکم تطبیقی است یا حکم وضعی، یعنی ازوجوب حرمت و اباحه و کراهت و استحباب سخن گفته شود. ولی حکمی که در اخلاق گفته میشود، حسن و قبح است، یعنی در اخلاق از خوب و بد سخن گفته میشود. احکام از این جهت متفاوت است. البته نوعی یکسانانگاری میان این دو وجود دارد و میگوید فعلی که از نظر فقهی حرام است، از نظر اخلاقی قبیح است، یعنی اینطور نیست که فعلی از نظر اخلاقی قبیح باشد، ولی از نظر فقهی واجب باشد. یا از نظر فقهی حرام باشد، ولی از نظر اخلاقی حسن و نیکو باشد. امکان ندارد این اتفاق بیفتد.
ایکنا ــ با توجه به تقسیمبندی که ارائه دادید، فکر میکنید کدام یک بر دیگری تقدم دارد؟
تعارضی با هم ندارند که بخواهیم بگوییم یکی تقدم و دیگری تأخر دارد. گاهی مواقع میان اخلاق و فقه تزاحم پیش میآید، تعارض صورت نمیگیرد، چون از نظر اصول فقه میان تزاحم و تعارض تفاوت وجود دارد؛ مثلاً نماز خواندن واجب است، از طرفی از نظر اخلاقی حفظ جان یک انسان محترم حسن و نیکوست. این دو مسئله گاهی مواقع با هم تزاحم پیدا میکند، یعنی کسی که باید در وقتش نماز بخواند، در همان لحظه باید جان انسانی را نجات دهد که از نظر اخلاقی این کار نیکو و حسن است. مسلماً همان جایی که نجات جان انسان حسن است، فقه میگوید واجب است؛ لذا میان دو واجب یعنی وجوب نجات جان انسان و وجوب نماز تزاحم واقع میشود و باید اهم و مهم را به کار برد که اهم بر مهم مقدم است. به عبارت دیگر از قاعده اهم و مهم استفاده میکنیم و اهم بر مهم مقدم میشود، یعنی شخص میتواند فعلا نمازش را نخواند و جان آن انسان را نجات دهد که وجوب فوری دارد.
ایکنا ــ در واقع همان حسن و قبح است.
اگر در جایی میبینید که میان حکم فقهی و حکم اخلاقی تزاحم وجود دارد، از همان حکم اخلاقی میتوان حکم فقهی یا از حکم فقهی، حکم اخلاقی را استخراج کرد و موقع تزاحم در مقام عمل، قاعده اهم و مهم جاری میشود، یعنی در اصول فقه این مسئله را در بحث تعادل و تراضی حل کردهاند.
ایکنا ــ با توجه به حسن و قبح ذاتی برخی از افعال و اعمال، بر اساس مثالی که زدید، آن قاعده اخلاقی حکم میکند که نجات جان یک انسان در اولویت است.
در همان لحظه فقه نیز حکم میکند که نجات جان آن انسان شرعاً واجب است، یعنی هم حکم اخلاقی است و هم حکم فقهی.
ایکنا ــ یعنی به نوعی مکمل هم و لازم و ملزوماند.
پرواضح است که نظامات اجتماعی یک مکتب با هم سازگاری دارند، یعنی نظام حقوقی اسلام با نظام اخلاقی اسلام مکمل یکدیگرند. همچنین نظام حقوقی سکولار با نظام اخلاقی سکولار از یک مکتب مکمل هم هستند. کسانی که میگویند اخلاق و فقه با هم تعارض دارند، گرفتار نوعی مغالطه شدهاند و آن مغالطه این است که اخلاق سکولار را با فقه میسنجند. مسلماً اخلاق سکولار با فقه در تعارض است، کما اینکه نظام حقوقی سکولار و نظام فقه با هم تعارض دارند، همچنین نظام سیاسی اسلام و نظام سیاسی سکولار با هم تعارض دارند. تکلیف این مسئله که از اول روشن است و نیاز نیست از نحوه حل کردنش سخن بگوییم. مثل این است که کسی بپرسد چگونه میتوان دیفرانسیل تریلی را بر پژو سوار کرد. معلوم است که نمیشود، اینها دو سیستم متفاوتاند. اجزا و عناصر هر سیستمی با همان سیستم سازگاری دارد، نه با سیستم دیگر.
ایکنا ــ شهید مطهری معتقد بود که فقه باید در خدمت عدالت باشد. بر این اساس، فکر میکنید فقه امروز تا چه اندازه اخلاقمدار است؟ یعنی چقدر مبتنی بر حفظ کرامت و حقوق طبیعی انسان است؟
اولاً فقه کاملاً مبتنی بر اخلاق است. بحثی که آقای مطهری مطرح کرده، این است که اگر در جایی حکمی فقهی با عدالت تعارض پیدا کرد، مثلاً تأمینکننده عدالت اجتماعی نبود، آیا حق داریم آن حکم فقهی را تعطیل کنیم یا خیر؟ در واقع این عدالتی که ذکر میکند، غیر از عدالت اخلاقی، عدالت فقهی است که یکی از مقاصد شریعت محسوب میشود. این نکته ظریفی بوده و در نظامات غربی نیز همینطور است. گاهی تئوری عدالت در اقتصاد مطرح است و گاهی در سیاست و حقوق. در اسلام نیز همینطور است، وقتی از عدالت صحبت میکنیم، گاهی عدالت اخلاقی مطرح است و گاهی عدالت فقهی. آقای مطهری عدالت را یکی از مقاصد شریعت بیان کرده است و این بحث وجود دارد که اگر حکمی شرعی با یکی از مقاصد شریعت تعارض پیدا کرد، آیا حق داریم آن حکم شرعی را تعطیل کنیم و بگوییم موقتا تعطیل شود؟ مثل اینکه بگوییم حج واجب است. از طرف دیگر، یکی از مقاصد شریعت، حفظ خون انسان است. حال اگر حجی باعث خونریزی مسلمانان شود، آیا میتوان موقتا حج را تعطیل کرد یا خیر؟ بعضی از آقایان میگویند، بله میتوان آن را تعطیل کرد. عدالت اخلاقی متعلق به حکم اخلاقی است. اینجا در واقع نسبت احکام با مقاصد شریعت مطرح میشود که اهل سنت نیز راجع به آن بحث کردهاند، مثلاً در کتاب «مقاصد الشریعه» ابن عاشور این بحث به تفصیل بیان شده است.
ایکنا ــ به عنوان یک پژوهشگر دینی، اگر بخواهید نگاهی منتقدانه و تحلیلی به این موضوع داشته باشید، فکر میکنید احکام و فتاوای فقهی که در زمینهها و مباحث مختلف مطرح شده و میشود، چقدر با روح کرامت انسانی و اخلاقمداری مطابقت دارد؟
وقتی از کرامت انسان و روح اخلاق صحبت میکنیم، سؤال من این است که روح اخلاق اسلامی یا مارکسیستی یا سوسیالیستی یا لیبرالیستی؟
ایکنا ــ همان اخلاق اسلامی که خداوند در آیات مختلف به حفظ کرامت انسان، حفظ آزادیهای طبیعی انسان و حقوق اولیه او توجه و تأکید دارد.
به هر حال گزارههای مدعیات اخلاقی کانت با هگل متفاوت است، با اینکه همه سکولار هستند. نظام اخلاقی سوسیالیسم و نظام اخلاقی لیبرالیسم کاملاً متفاوتند. وقتی از نظام اخلاقی اسلام سخن میگوییم، کرامت انسان از دیدگاه اسلام را میخواهیم بررسی کنیم. یک کافر حربی که در حال جنایت است، دیگر کرامتی برایش وجود ندارد و اگر فقه میگوید باید با این کافر حربی جنگید و حتی او را کشت و امانش هم نداد، نمیتوان گفت با کرامت انسان ناسازگار است، چون از نظر اخلاق اسلامی، انسانی که حرمت انسانهای دیگر را زیر پا میگذارد، حرمت و کرامت ندارد که بخواهیم راجع به آن صحبت کنیم. وقتی قرآن از کرامت انسان سخن میگوید، انسانی که معرفی میکند، با انسانی که لیبرالیستها و سوسیالیستها میگویند، متفاوت است. آنها عنوان میکنند که طرفدار اومانیسم هستند، ولی اصالت انسان در همه مکاتب معانی مختلفی دارد، چون انسان نزد جان لاک با انسان نزد دکارت، کانت، هگل، هایدگر، دریدا و ... متفاوت است.
یک کافر حربی که در حال جنایت است، دیگر کرامتی برایش وجود ندارد و اگر فقه میگوید باید با این کافر حربی جنگید و حتی او را کشت و امانش هم نداد، نمیتوان گفت با کرامت انسان ناسازگار است، چون از نظر اخلاق اسلامی، انسانی که حرمت انسانهای دیگر را زیر پا میگذارد، حرمت و کرامت ندارد
انسان اگزیستانسیالیسم به تعداد اگزیستانسیالیستها معنای متفاوتی پیدا میکند، بنابراین وقتی سؤال میکنیم که آیا احکام فقهی با کرامت انسان سازگاری دارد، جواب این است که با کرامت انسانی که اخلاق اسلامی از آن صحبت میکند، کاملاً سازگاری دارد. قاعده کلی را عرض کردم. کشورهای اروپای شمالی اکثراً گرایش سوسیالیستی دارند، آیا نظام اخلاقی آنها با نظام حقوقیشان تعارض دارد؟ معلوم است که تعارض ندارد. اگر هم در جایی تعارضی رخ دهد، برای حل آن تلاش میکنند، چون خرده نظامها نمیتواند با کل نظام کلان اجتماعی یک مکتب تعارض پیدا کند.
ایکنا ــ خب اینجا بحث ذاتی یا اکتسابی بودن کرامت هم مطرح است. چنانکه خداوند در آیه «و لقد کرمنا بنی آدم......» عنوان کلی بنیآدم را مطرح میکند. ولی برخی انسانها کرامت خودشان را به دست خودشان از بین میبرند.
نه اینطور نیست. آنجا که میفرماید: «...... قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی يُؤْفَكُونَ» (سوره منافقون، آیه 4). این آیه قرآن دقیقاً میگوید که بعضی از انسانها را بکشید. کرامت ذاتیشان را خدشهدار میکنند. بنابراین آن انسانی که فساد اخلاقی را در جامعه رواج میدهد. در واقع کرامت ذاتی خودش را خدشهدار میکند. پس میتوان با او برخورد کرد. شما نمیتوانید بگویید این برخورد، کار غیر اخلاقی است. فقه میگوید باید با وی برخورد کنید، بر این مبنا که او با اراده خودش کرامت انسانیاش را زیر سؤال میبرد. کرامت ذاتی انسان درست است، ولی به هر حال از نظر اسلام بعضی کارها باعث میشود که انسان کرامت ذاتیاش را از دست بدهد. وقتی کرامت ذاتیاش را از دست داد، یا موقتاً از دست داد و دوباره به کرامت ذاتیاش برگشت، فقه نیز در اینجا حکم اجتماعی را بر او بار میکند؛ مثلاً در مورد رانندهای که پلیس وی را جریمه میکند، باید بگوییم این کار خلاف کرامت انسان است؟
کرامت انسان در آن بستر اجتماعی معنای خاصی داشته و طبیعتاً مصادیق خاص خودش را دارد. اگر خوب دقت شود، متوجه میشویم که نظام اخلاقی و نظام حقوقی در هر مکتب با هم سازگاری دارند. اگر به آیات قرآن اشاره میشودد، آیات قتال را نیز باید در نظر بگیرید. نمیتوان آیات کرامت را در نظر داشت، ولی آیه وجوب حجاب در سوره نور یا آیه وجوب نماز یا آیه جهاد را نادیده گرفت. همه آیات را باید با هم در نظر گرفت و به اصطلاح، فهم سیستماتیک از آیات داشت. فهم آیات بافت زبانشناختی خاص خودش را دارد.
انتهای پیام