تبیین پس‌زمینه‌ها، انسجام دانشی و نظریه‌پردازی؛ کارکردهای فلسفه علم روانشناسی
کد خبر: 3867681
تاریخ انتشار : ۰۹ دی ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۱

تبیین پس‌زمینه‌ها، انسجام دانشی و نظریه‌پردازی؛ کارکردهای فلسفه علم روانشناسی

گروه اندیشه ــ دانشیار گروه روانشناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه با اشاره به اهمیت نقش فلسفه در علم روانشناسی، بیان کرد: از جمله کارکردهای فلسفه برای روانشناسی اثبات موضوع و زمینه‌سازی برای نظریه‌پردازی است؛ علاوه بر این، به تعبیر برخی دانشمندان غربی، روانشناسی مانند یک نقاشی بدون انسجامی است و فلسفه می‌تواند دانش روانشناسی را به صورت منسجم درآورد.

مسعود آذربایجانی

به گزارش خبرنگار ایکنا؛ نشست «فلسفه علم روانشناسی»، امروز، 9 دی، با سخنرانی حجت‌الاسلام مسعود آذربایجانی، دانشیار گروه روانشناسی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

آذربایجانی در ابتدای صحبت‌های خود به ذکر بخش‌هایی از سخنان بزرگانی مانند ملاصدرا در مورد فلسفه پرداخت و بیان کرد: ملاصدرا می‌گوید که هیچ علمی بجز علوم عقلی محض، وظیفه تکمیل حقیقت ذات انسانی و از بین بردن آلودگی‌های نفس را بر عهده ندارد. همچنین «ویل دورانت» می‌گوید، فلسفه را به عقلی که خود را بر حیات می‌گستراند و آشفتگی را به وحدت برمی‌گرداند، تعریف می‌کنیم. «واربرتون» نیز در کتاب الفبای فلسفه می‌گوید، نه تنها مطالعه فلسفه کمک می‌کند که از سر روشن‌اندیشی در باب پیش‌داوری‌هایمان اندیشه کنیم، بلکه یاری می‌کند تا از باورهای خود رفع ابهام کنیم و رفته‌رفته این قابلیت در ما ایجاد می‌شود که در مورد بخش زیادی از موضوعات به صورت منسجم استدلال کنیم و این مهارتی سودمند و قابل انتقال است.

تفکیک فلسفه از روانشناسی

وی در بخش دیگری از سخنان خود به طرح این پرسش که چرا باید به سراغ فلسفه علم روانشناسی برویم؟ پرداخت و در جواب گفت: اولین نکته، مسئله کاوش در باب فلسفه و روانشناسی است. از اواخر قرن نوزدهم که با تأسیس آزمایشگاه وونت تقریباً روانشناسی از فلسفه جدا شد و پشتوانه فلسفی خودش را تا حدودی به کنار گذاشت، به ذهن می‌رسید که فلسفه با روانشناسی رابطه‌ای ندارد، اما واقعیت غیر از این بوده است. وقتی کتب روانشناسی را بررسی کنیم، معلوم است که در پشت و پس‌زمینه اینها، مباحث فلسفی وجود دارد و در متن نیز نمایان می‌شود.

آذربایجانی در ادامه افزود: دلیل دوم، بررسی پیش‌فرض‌ها و پس‌زمینه‌های فلسفه در روانشناسی معاصر است. یعنی پس‌زمینه آن در فلاسفه عقل‌گرایی که در گذشته بوده‌اند، اعم از از افلاطون تا فلاسفه‌ای که در اروپای معاصر بودند تا روانشناسان تجربه‌گرا مانند «لاک» که در اینها پس‌زمینه‌های فلسفی وجود داشته است.

انسجام روانشناسی

وی تصریح کرد: سومین نکته، انسجام و یکپارچگی روانشناسی است. «ماریو بونژه»، تعبیری دارد که امروزه وقتی روانشناسی را مشاهده می‌کنید، مانند یک تابلوی نقاشی است که هیچ انسجامی ندارد و گوشه‌های مختلف هرکدام به سمت و سویی می‌روند. امروزه انجمن روانشناسی آمریکا، 54 شاخه دارد که اگر هریک از مباحث زندگی را سراغ بگیرید، می‌بینید که دارای شعبه‌ای است. اگر روانشناسی همه اینهاست، پس انسجام روانشناسی به کجا می‌رود؟ آیا می‌توان آن را به عنوان یک دانش منسجم به شمار آورد؟

آذربایجانی بیان کرد: برای پاسخ به این پرسش‌ها، روانشناسی نمی‌تواند کمکی بکند، بلکه  برای یافتن پاسخ باید به سراغ فلسفه علم روانشناسی برویم. در حقیقت مانند همان داستانی است که مولانا مطرح می‌کند که اگر در یک محیط تاریک یک فیل وجود داشته باشد، هر کس با لمس قسمتی از بدن فیل تصوراتی دارد. در حقیقت فلسفه است که می‌تواند با نگاه درجه دوم و بالاتر، این پراکندگی‌ها را منسجم کند و حتی می‌تواند به قضاوت برخی از آنها نیز بپردازد.

فلسفه پایه نظریه‌پردازی

وی در ادامه افزود: نکته چهارم، نظریه‌پردازی است. یکی از کارهایی که در فلسفه روانشناسی با نگاه نظری و نگاه انتزاعی‌تر داریم این است که نظریه‌پردازی کند. بعد از بزرگان روانشناسی مانند «فروید» و یا «مزلو» و از نیمه دوم قرن 20، تقریباً با فقدان و یا ندرت نظریه‌های روانشناسی مواجه هستیم و یکی از دلایلش این بود که نگاه فلسفی و نگاه انتزاعی را در روانشناسی نمی‌بینیم.

آذربایجانی تصریح کرد: نکته دیگر، اثبات موضوع روانشناسی است که ببینیم موضوع آن نفس، روح، بدن، رفتار و یا فرایندهای روانی و یا همه اینهاست. بنابراین موضوع روانشناسی را باید با علم فوقانی بفهمیم و اثبات موضوع، بحثی است که بر عهده فلسفه است. اینکه ببینیم روان انسان، واقعیت دارد یا یک واقعیت موهوم ذهنی است، نیز بر عهده فلسفه است. همچنین برای تبیین روان، نسبت آن با نفس، بدن و ذهن نیز باید به فلسفه رجوع کنیم. همچنین یکی دیگر از دلایل عملی نیاز به فلسفه علم روانشناسی نیز این است که یکی از عناوین درسی رشته روانشناسی در مقطع کارشناسی و یا تحصیلات تکمیلی، فلسفه علم روانشناسی است و می‌تواند این نیاز را تأمین کند.

تبیین پس‌زمینه‌ها، انسجام دانشی و نظریه‌پردازی؛ کارکردهای فلسفه علم روانشناسی

وی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اینکه این پژوهش به صورت یک کتاب منتشر می‌شود، به ارائه توضیحاتی در زمینه فصل‌های کتاب پرداخت و گفت: بعد از مقدمه، وارد فصل یک می‌شویم که کلیات است و به چرایی و چیستی و چگونگی فلسفه علم روانشناسی پرداخته شده است. همچنین در این زمینه که چطور می‌توانیم به یافته‌ها برسیم و مسائل را حل کنیم نیز بحث‌هایی مطرح شده است.

پس‌زمینه‌های تاریخی فلسفه روانشناسی

آذربایجانی تصریح کرد: در فصل دوم، پس‌زمینه‌های تاریخی فلسفه روانشناسی را داریم. بخشی از روانشناسی، مانند مکتب شناخت‌گراها و یا مکتب انسان‌گرایی را می‌بینیم که ریشه در خردگرایی و عقل‌گرایی دارد و بخش دیگری که شاید در روانشناسی غلبه دارد، مکتبی مانند مکتب رفتارگرایی است که ریشه در تجربه‌گرایی دارد که افرادی مانند هیوم و لاک نمایندگان این مکتب هستند.

وی در ادامه افزود: در فصل سوم به چیستی خود روانشناسی پرداخته‌ایم و با کمک فلسفه علم روانشناسی می‌خواهیم ببینیم که خود روانشناسی چیست که در اینجا چند بخش داریم؛ یکی موضوع روانشناسی است که بسیاری از متون روانشناسی بررسی شده‌اند، یک بخش دیگر در مورد هدف روانشناسی است که ببینیم قرار است به کجا برسد و هدف چه تفاوتی با فلسفه و علم دارد و قلمرو روانشناسی تا کجاست؟ آیا محدود به رفتارهای ما می‌شود یا به ابعاد معنوی ما نیز سرکشی می‌کند و به سیاست، ورزش و ... نیز توجه دارد.

این پژوهشگر حوزه روانشناسی با اشاره به فصل چهارم کتاب گفت: فصل چهارم در مورد روش‌شناسی در علوم تجربی است. چون روانشناسی یک دانش تجربی است، ما پیش از اینکه وارد روش‌شناسی روانشناسی شویم، باید بحث‌های روش‌شناسی علوم تجربی را بیان کنیم و چون این کتاب، یک کتاب درسی است لازم است که این بحث را داشته باشیم. همچنین در مورد ضرورت و چیستی روش و مشاهده حسی و ... نیز بحث‌هایی را مطرح کرده‌ایم و سعی بر این بوده که با یک سیر تاریخی، به دیدگاه‌هایی که در روش‌شناسی وجود دارد بپردازیم و گاهی نیز نقدهایی داشته باشیم.

روش تحقیق در روانشناسی

وی در ادامه افزود: فصل پنجم، روش‌شناسی در روانشناسی است که اینجا روانشناسی را به عنوان شاخه‌ای از علوم انسانی تلقی کرده و تفاوت‌های علوم انسانی و طبیعی را بحث کرده‌ایم. علاوه بر این، بحثی در مورد روش تحقیق در روانشناسی که عبارت از روش کمی، کیفی و ترکیبی است داریم و بعد با نگاه فلسفی این روش‌ها را ارزیابی کرده‌ایم. فصل ششم، تبیین در روانشناسی است. علم به عنوان هدف، به دنبال توصیف، تبیین و پیش‌بینی است، اما می‌خواهیم ببینی که تبیین در روانشناسی و علم و ... چیست و بعد نشان دهیم که سطوح متفاوتی از تبیین در روانشناسی وجود دارد.

این محقق حوزه فلسفه و روانشناسی تصریح کرد: در فصل هفتم به مفاهیم اساسی در روانشناسی پرداخته شده است و ما بحث هوشیاری را مطرح کرده‌ایم و در فصل آخر نیز به مفاهیم اساسی در روانشناسی پرداخته‌ایم که مباحث مربوط به هیجان را شامل می‌شود.

وی در ادامه با اشاره به ویژگی‌های این کتاب بیان کرد: این کتاب، نخستین اثر تصنیفی به زبان فارسی در فلسفه علم روانشناسی است. البته که یک کتاب ترجمه از «ماریو بونژه» نیز داشته‌ایم. همچنین سعی کرده‌ایم که موضوع را، دانش روانشناسی بگذاریم و با نگاه بالاتری بیاییم و این داش روانشناسی را بررسی کنیم که عبارت از نگاه معرفتی درجه دوم است.

رهیافت انتقادی بر اساس فلسفه اسلامی

آذربایجانی در ادامه افزود: سومین ویژگی کتاب این است که در آن، از منابع دست اول فلسفه روانشناسی استفاده شده است و سعی کرده‌ایم در مباحث از این منابع استفاده کنیم. چهارمین نکته نیز رهیافت تطبیقی و انتقادی در مباحث مختلف، بر اساس فلسفه اسلامی است که در واقع، میزان داوری در مباحث، فلسفه اسلامی بوده است. استفاده از روش تحلیل محتوا و تفسیر متن از یکسو و روش عقلی و استدلالی از سوی دیگر نیز در کتاب مشهود است. وقتی می‌خواهیم فلسفه علم روانشناسی را مطرح کنیم، باید تصویر روشنی در این زمینه ارائه کنیم و به سراغ تحلیل محتوا و تفسیر متن برویم؛ لذا بعد از این به این مباحث پرداخته شده است.

وی تصریح کرد: کار بعدی نگاه معرفتی درجه دوم است که نیاز به کار عقلی و استدلالی دارد که ببینیم معیار و محک یک حرف چیست و با مبانی فلسفه اسلامی یا فلسفه غرب چه ارتباطی دارد. همچنین در این کتاب از جدول‌ها و نمودارها استفاده شده و سعی شده است برای اینکه سختی‌های مباحث فلسفی کمتر شود، از شعر و ادبیات نیز استفاده کنیم.

تعریف فلسفه علم روانشناسی

آذربایجانی در ادامه به ارائه نمونه‌ای از بحث‌های این کتاب پرداخت و گفت: یک نمونه از مسائل، تعریف فلسفه علم روانشناسی است که با دو رویکرد پاسخ داده‌ایم؛ رویکرد اول مبتنی بر نگاه تحلیلی است که بگوییم فلسفه علم روانشناسی از دو واژه تشکیل شده است؛ فلسفه و روانشناسی و با بیان چیستی فلسفه و روانشناسی، به صورت ترکیبی به فهم دقیق‌تر فلسفه علم روانشناسی برسیم. ما فلسفه را تعریف کرده‌ایم و تعاریف مختلفی نیز ارائه داده‌ایم. مثلا می‌گویند، فلسفه هنر تشکیل و ساخت مفاهیم است و فلسفیدن به معنای مفهوم سازی است.

وی تصریح کرد: برخی از عالمان مسلمان می‌گویند، فلسفه در مقابل علم، عبارت از آن علوم عقلی است که شامل منطق، معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، علم‌النفس، زیبایی‌شناسی، اخلاق و سیاست می‌شود. برخی مانند «بونژه» می‌گوید که فلسفه معاصر، ترکیبی از منطق، معناشناسی، معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی و علم اخلاق است که مشترکاتی بین این تعریف و تعریف قبل وجود دارد. تعریف دیگر این است که می‌گوید فلسفه، مطالعه کلی‌ترین برداشت‌ها و صورت‌های جهان و مقولاتی که به آنها می‌اندیشیم، مانند ذهن و برهان و عقل و ماده است.

فلسفه؛ منظومه‌ای از علوم عقلی مبتنی بر روش

وی در ادامه افزود: در جمع‌بندی و در تعریف فلسفه می‌توان گفت، فلسفه منظومه‌ای از علوم عقلی مبتنی بر روش عقلی است که با مباحث مفهومی سروکار دارد و مفاهیم ماهوی، معقولات ثانی منطقی و معقولات ثانی فلسفی را شامل می‌شود. بنابراین با مباحث مفهومی سروکار دارد و شامل این شاخه‌های منطق، معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، اخلاق نظری، زیبایی‌شناسی، علم‌النفس و خداشناسی می‌شود. پس اگر بعداً آمدیم و خواستیم به فلسفه علم روانشناسی وارد شویم، از این مدل‌ها باید وارد شویم.

آذربایجانی تصریح کرد: بحث دوم نیز تعریف روانشناسی است که چند تعریف آمده است. یک تعریف همین علم مطالعه رفتار و فرایندهای ذهنی است. یا به تعبیر دیگر، مطالعه علمی رفتارها و فرایندهای ذهنی است که از رفتار ناظر به جنبه‌های مشهود انسان بحث می‌کند. در طرف دیگر نیز فرایندهای ذهنی را داریم که جنبه‌های نامشهود انسان است که شامل تصمیم‌گیری‌ها و استدلال‌ها و احساسات ما می‌شود که در حقیقت می‌تواند جنبه‌های ذهنی باشد. اگر اینها را به صورت علمی مطالعه کنیم، تعریف روانشناسی همین خواهد بود. همچنین یک تعریف جدیدتر اینکه می‌گویند، روانشناسی معاصر، شش شاخه دارد که عبارت از روانشناسی زیستی ـ عصب‌شناختی، رشد، شناختی، اجتماعی، شخصیت و بالینی است.

وی در ادامه افزود: بر اساس رویکرد نخست که فلسفه و روانشناسی را تعریف کردیم، بر این اساس در مورد تعریف فلسفه علم روانشناسی باید گفت که فلسفه علم روانشناسی ترکیب بین این دو تعریف است تا به وحدتی برسیم. مجموعه مباحث مفهومی فلسفی که ناظر به دانش روانشناسی در قلمروهای ششگانه زیستی، رشد، شناختی، اجتماعی، شخصیت و بالینی است که بر اساس عقل آن‌ها را بررسی می‌کنیم.
انتهای پیام
captcha