«از نظر خودم کاری که من در همه این سالها انجام داده و میدهم، اسمش نویسندگی است و کار دیگری بلد نبودم، دوست نداشتم و نخواستم انجام دهم. با نوشتن به اشکال مختلف آن روزگار گذراندهام و از این بابت خوشحالم.»
اینها بخشی از صحبتهای سید علی کاشفی خوانساری، متولد 22 بهمن 1350 در تهران است که 30 سال از عمر خود را مشغول به نویسندگی بوده است و بیش از 120 کتاب و بیش از هزار مطلب مطبوعاتی در کارنامه هنری خود دارد و از اسامی نامآشنا در ادبیات کودک و نوجوان است.
به مناسبت 50 سالگی این نویسنده، شاعر، روزنامهنگار و فعال فرهنگی که یکی از خودجوشترین قلمهای ادبی کشور را دارد گفتوگویی داشتهایم.
من این عناوین مختلف را خیلی جدا از هم نمیبینم. از نظر خودم کاری که من در همه این سالها انجام داده و میدهم، اسمش نویسندگی است و کار دیگری بلد نبودهام، دوست نداشتم و نخواستم انجام دهم. با نوشتن به اشکال مختلف آن روزگار گذراندهام و از این بابت خوشحالم. به نظر من همه اینها حاشیههایی است برای اصل نوشتن و کار اصلیام در طول زندگی این بوده که بخوانم و بعد بنویسم.
درحقیقت اگر بخواهم خلاصه این مسیر 30 ساله حرفهایام را بگویم، من با نویسندگی مطبوعات شروع کردم، تقریبا به شکل اتفاقی و البته با تصمیم بعدی خودم به ادبیات کودک گرایش پیدا کردم. باز به شکلی اتفاقی در 24 یا 25 سالگی اولین کتابم را نوشتم و منتشر کردم. مسئولیتهای مرتبط با این کار در نهادهای دولتی در مقاطع مختلف گرفتم و در همه این سالها تا حدود پنج سال پیش تقریبا فعالیت مستمر در صداوسیما و در برنامههای حوزه کاری خودم داشتم. در نهادهای مدنی مثل انجمنهای مختلف عضو شده و گاهی مسئولیتهایی داشتم و بعد از یک مقطعی که تعداد کتابهایم بیشتر و بیشتر شد. روی نوشتن تمرکز کردم.
سردبیری حدود 15 مجله مختلف را در این 30 سال تجربه کردم و هیچ وقت کارمند رسمی جایی نشدم و از همین راه نوشتن و فعالیتهای حول محور آن مانند سخنرانی، میزگرد، داوری و تدریس و مشاوره در حوزه فرهنگ این 30 سال را گذراندم و تا امروز رسیدم.
به دلایل شخصی و اجتماعی و دلیل مضاعف کرونا، حدود دو سه سالی است که شغل ثابت و مشخص بیرونی و دفتر کاری ندارم، عمدتا در خانهام و مشغول خواندن و نوشتن و تدریس آنلاین هستم و گاهی اوقات که جلسات بیرون پیش میآید، باعث میشود از خانه خارج شوم.
برای این سوال میتوان جوابهای مختلفی درنظر گرفت. یک پاسخ میتواند این باشد که در خانواده ما -چه خانواده پدری و چه خانواده مادری- این مسئله بسیار سابقه داشته است، پدر و مادرم افراد کتابخوان و اهل قلمی بودند، داییهایم، عمویم، پدربزرگ پدریام همه نویسنده بودند و شاید بتوان این زمینه را به آن دوره برگرداند. شاید هم ریشه آن را باید در دوره دبستان من دید، که اولین نوشتههایم را بهصورت کتابهایی برای خودم درست میکردم و به خیال خودم کتاب مینوشتم.
اما فعالیت جدیتر من از حدود 19 سالگی در سالهای 69 و 70 شروع و اولین آثارم در آن سالها به چاپ شد. عملا فکر میکنم از سالهای 72 و 73 هیچ وقت شغل دیگری غیر از نویسندگی به معنای عام آن نداشتهام و همیشه از راه خواندن و نوشتن و کارهای مرتبط با آن تا به امروز زندگی کردهام.
در سالهای اولیه روزنامهنگاریام، زمینه کار در مطبوعات کودک برایم فراهم شد اما گرچه این ورود در ابتدا اتفاقی بود، تمرکز در این حوزه و گسترش فعالیتهایم در ادبیات کودک دیگر یک انتخاب بود. شاید سال 72 من 22ساله و خبرنگار مجله سوره بودم. طبقه بالای تحریریه ما سوره نوجوانان بود و من یک بار به دعوت یکی از دوستانم رفتم طبقه بالا و همین باعث شد به مرور با عوامل آن نشریه و سایر نویسندههایی که آنجا رفت و آمد داشتند ارتباط بگیرم و با آنها دوست شوم و به واسطه آنها به مجلات دیگر دعوت شوم همه این مسائل زمینهای شد که خیلی زود و از سال 74 شغل اصلی یا حوزه اصلی کار من ادبیات کودک بوده تا به امروز.
از هیچکدام از نوشتههایم پشیمان نیستم. هیچگاه گذشته کاری و سابقه قلمی خودم را کتمان نکردم؛ هرچند طبیعی است که امروز طور دیگری فکر کنم. امروز شاید نخواهم در برخی از مسئولیتها قرار بگیرم یا بالعکس درباره برخی جایگاههایی که زود از آن خسته شدم و از آن بیرون آمدهام امروز نظر دیگری داشته باشم.
امروز اگر بنا باشد انتخاب کنم که چه بنویسم، شاید نسبت به بعضی از موضوعات نوشتههایم اولویتهای دیگری داشته باشم، یا همان موضوعات گذشته را با لحن و بیان و نگاه متفاوتی بنویسم اما از هیچ یک از کارهایی که کردم پشیمان نیستم. زیرا به نظر خودم زندگی و تجربه، جسارت، خطر کردهام و تلاش کردهام. شاید جاهایی کتک هم خوردهام و اخراج هم شدهام و گاهی محدودیتهای خیلی جدی هم برایم پیش آمده است، اما اصلا پشیمان نیستم و از مسیری که طی کردهام، خوشحالم. از نوشتن هیچکدام از کارهایم پشیمان نیستم و از انتشار هیچ کدام از آن نوشتهها امروز خجالت نمیکشم، گرچه میدانم خیلی از آنها به تصحیح و تکمیل نیاز دارد، اما خیالم راحت است که همه اینها را در زمان خودش با تمام علم و دانش و بینشی که داشتم، صادقانه نوشتم. دروغ ننوشتهام، مصلحتاندیشی و معامله نکردهام و به فکر منافع شخصیام نبودهام. البته ممکن است فهم و درک و تشخیصم درست نبوده باشد، اما متناسب عقل و درک آن روز صادقانه نوشتهام.
امروز در جاهایی شاید بهتر و صحیحتر نسبت به 30 سال قبل فکر کنم و تصمیمهای درستتری بگیرم، یا دیدگاههای به نسبت قابل قبولتر و صحیحتری داشته باشم.
بله فکر میکنم اگر به عقب بازگردم و هنوز همین آدم باشم و حق انتخاب داشته باشم، من قطعا باز نویسندگی را انتخاب میکنم و خوشحالم از این اتفاق؛ اگرچه ممکن است پختهتر، هدفمندتر و روشمندتر از مسیری که در این 30 سال کاری طی کردم، حرکت کنم.
انتخاب نویسندگی بهعنوان حرفه پیامدهایی دارد؛ شیرینی و تلخی، سختی و آسانی دارد و مهم این است کسی که تصمیم میگیرد به اندازه کافی برای این تصمیم فکر کرده باشد و تصمیمش آگاهانه و قطعی باشد. من هیچ وقت از انتخابم پشیمان نشدم درحالی که در مقاطعی با دشواریهای زیاد و تنگناهای مالی، کاری و اجتماعی روبهرو بودم و خیلیها هم از سر دلسوزی به من پیشنهاد کردند که کارهای دیگری انجام بدهم اما من نه توانستم و نه خواستم که از این حرفه دست بکشم.
به نظر من زندگی چیزی جز انتخابهای ما نیست. تمام ماجرای انسان در طول زندگی این است که برخی چیزها با جبر یا تقدیر الهی و سرنوشت مشخص شده است، اینکه ما چه زمان و چه مکانی در چه خانواده با چه ویژگیهایی به دنیا بیاییم و از آنجا به بعد زندگی حاصل انتخابهای ما است. انتخاب هر شغل، هر هدف و نگرشی به معنای از دست دادن انتخابهای دیگر است و ارزش، داشتهها و وجود آدمها چیزی جز انتخابهایشان نیست و من هم مثل هر آدم دیگری در زندگی انتخابهایی داشتم و یکی از این انتخابها انتخاب نویسندگی بهعنوان شغل بوده و اصلا از این انتخاب پشیمان نیستم.
البته این به این معنا نیست که نویسندگی یعنی همیشه لذت بردن و نوشتن آن چیزی که دوست داریم، قطعا این نیست. خود من حجم زیادی از نوشتههایم را به دلیل اینکه تبدیل به درآمد برای گذران زندگی شود، نوشتهام و مثلا اگر هیچ دغدغه مالی نداشتم قطعا خیلی از جاها برای اولویتهای دیگری مینوشتم. مستقل بودن و یا متفاوت بودن هم یک انتخاب است.
من یک تعبیر یا مثالی دارم که شاید در مورد نویسندگی یا هر کار دیگری صدق کند. به اعتقاد من آدمی که در هر موقعیت کاری قرار میگیرد، از سه تا وضعیت خارج نیست، یک وقت با وجود اینکه صلاحیت و اهلیت انجام آن کار را ندارد، در آن کار قرار میگیرد. اینجا این آدم به دلیل روابط سیاسی یا خانوادگی یا رشوه و سوءاستفادهها و فسادهای دیگر که میتواند وجود داشته باشد، سوءاستفاده میکند و زمینه آن کار برای او فراهم میشود.
موقعیت دوم زمانی است فرد در کاری قرار میگیرد که میتواند آن را انجام دهد، اما خیلی افراد دیگر هم میتوانند آن کار را انجام دهند. مثلا فرض کنید من خبرنگار یک خبرگزاری میشوم، در حالی که توانایی و تخصص این کار را دارم، اما میدانم خیلیهای دیگر هم در این زمینه سابقه، تجربه، تحصیلات و تخصص دارند و خبرگزاری میتوانست غیر از من یکی از آن دهها نفر دیگر را استخدام کند. اینجا حق من است که در آن کار بمانم و شرمندگی از اینکه در آن کار هستم، ندارم، اما باید حواسم باشد که هم احتمالا مدیران مربوطه به من لطف کردند که این کار را به من دادند و هم اینکه مهمتر از همه خدا به من لطف کرده و این موقعیت را برای من فراهم کرده است.
شکل سوم این است که ما در موقعیتی قرار بگیریم که تخصص و توانایی داشته باشیم و غیر از ما کسی آن توانایی و تخصص را نداشته باشد. اینجا خیلی خیالمان راحت است که در جای درستی نشستهایم و کار درستی انجام میدهیم. اینجا دیگر چندان نیازمند آشنا و پارتی و سفارش نیستیم.
من به دلیل ویژگیهای فردیام هیچوقت عضو هیچ تیم، جناح سیاسی یا گروه کاری نبودهام. در جاهایی هم شاید اخلاق تندی داشتم و صراحت و سختگیریهایم باعث شده که بعضیها از من خوششان نیاید. پس نگاهم این بوده که تو که پارتی نداری و عضو تیمی نیستی، نباید از کسی توقعی داشته باشی. نباید برنجی و دلگیر شوی. سعی کن آنقدر در کارت خوب و قوی باشی که مجبور باشند از تو استفاده کنند. این راهحلی است که من برای خودم پیدا کردم و پیش گرفتم. البته هیچ منکر نمیشوم الطاف فراوانی که بسیاری از همکاران، مدیران، ناشران، روزنامهنگاران، مدیران فرهنگی و... به من داشتند و واقعا قدردان همه آنها هستم، اما تکلیف خودم را با کار اینگونه مشخص کردم که اگر هر کاری را کس دیگری بتواند انجام دهد طبیعی است که نوبت به من نرسد. اینگونه در این راه ماندم. با مشکل و مانعی پا پس نکشیدم و گرچه با همه عالم در صلح هستم و با هیچ کس دشمنی ندارم و همه همکاران را صمیمانه دوست خودم میدانم از کسی توقعی نداشتهام و فهمیدهام که باید فقط بخوانم و بنویسم و سایر مسائل حواسم را پرت نکند.
پاسخ به این سوال که کدام یک از آثارم را دوست دارم، واقعا سخت است. من آن جمله کلیشهای که «نوشتههای آدم مثل بچههای او میمانند» را تکرار نمیکنم و به نظر من اثر مثل بچههای آدم نیست، زیرا من هرکدام از بچههایم را به نحوی متفاوت در بالاترین حد ممکن و قابل تصور و در حد اعلای توانم دوست دارم. اگرچه نوع دوست داشتن بچهها در جاهایی با هم فرق دارد، اما کیفیت و کمیت و حد آن فرق ندارد. اما درمورد کتابها اینطور نیست و آدم برخی از کارهایش را بیشتر دوست دارد. با این حال انتخاب یک اثر دشوار است.
من کارهایی دارم که خیلی دوستشان دارم اما امکان انتشار نداشتهاند. شاید عزیزترین کارهایم، آثاری است که تا به حال چاپ نشدهاند و شاید بعدها یا پس از مرگم امکان چاپ آنها فراهم شود، ولی حقیقتا چندتا از چاپ شدهها را بسیار دوست دارم. مثلا من راجع به تاریخ ادبیات دینی کودک و نوجوان عمرم را گذاشتم و طبیعی است کتابهایی که در این زمینه دارم را دوست داشته باشم. یا راجع به حمله حیدری عمرم را گذاشتم و طبیعی است که کتاب «شاهنامه شاه خورشیدچهر» را دوست دارم.
اما میتوانم بگویم هیچ کتابی نیست که آن را دوست نداشته باشم و امروز از دیدن آن حس خوبی به من دست ندهد اما در کتابهای مختلف این دوستداشتن شدت و ضعف دارد.
نویسندگی اگر به معنای خواندن و نوشتن باشد، به نظر من بازنشستگی ندارد، حال اگر یک نویسنده تصمیم بگیرد که دیگر ننویسد، نمیتوان هیچ خردهای به او گرفت و تصمیم محترمی است؛ اما من فعلا هیچ کار و راه دیگری جز خواندن و نوشتن به ذهنم نمیرسد و قصد دارم این کار را ادامه دهم؛ اما خودم را از مسئولیتهای اجرایی بازنشسته میدانم. فکر میکنم من 30 سال چند شیفته در حوزه ادبیات کودک و نوجوان کار کردم و اگر روزی کارمند جایی بودم- که هیچوقت نبودم- حتما الان باید بازنشسته میشدم، بنابراین فکر میکنم دلیلی ندارد که دیگر دنبال مسئولیتهای رسمی و اجرایی باشم.
یکی از انتقادهایی که همه ما داریم، این است که بسیاری از مدیران کشور ما پیر شدهاند، بسیاری دهههای متوالی مسئولیت اجرایی داشتند و هنوز حاضر نیستند کنار بنشینند و فرصت را به جوانترها بدهند.
به نظر من اگر کسی هر توانایی و هنری داشته، دیگر در سه دهه کار حتما آن را نشان داده و بعد از آن باید فرصت را به جوانترها بسپاریم. فکر میکنم آن انتقادی که در سطح کلان مدیریت کشور نسبت به برخی افراد داریم، در حوزه ادبیات کودک هم صدق میکند. واقعا بزرگترها باید میدان را برای جوانترها خالی کنند، اجرا را به نسل جدید بسپارند و خودشان آنها را راهنمایی کنند.
من به شخصه چنین تصمیمی داشته و دارم و چند سالی است که از پذیرفتن هر پیشنهاد اجرایی پرهیز میکنم، چراکه اعتقاد دارم که بهتر است آدمهای تازهنفس و خوشفکر و جوانتر بیایند کار را به دست بگیرند و امثال بنده اگر تجربهای داریم، در تدریس و مشاوره و امثال این اقدامات در کنار مدیران و مجریان جوانتر حوزه فرهنگ باشیم.
انتهای پیام