به گزارش ایکنا، چهارمین کرسی از سلسله کرسیهای ترویجی «علامه طباطبایی، حکمت عملی و علوم انسانی» با عنوان «رئالیسم و ایدئالیسم از منظر علامه طباطبایی» چهارشنبه ۲۲ تیر برگزار شد.
در این کرسی، حجتالاسلام والمسلمین مهدی عبداللهی، عضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران سخنرانی کرد و گفت: مسئله رئالیسم یا واقعگرایی از مسائل بنیادین فلسفه در قلمرو معرفتشناسی است. دانش معرفتشناسی در قلمرو علوم فلسفی یکی از دانشها نوپدید و نوبنیاد است. هرچند مسائل معرفتشناسی در لابهلای آثار فیلسوفان در بابهای مختلف وجود داشته ولی باید به معرفتشناسی به مثابه یک دانش اعتنا کنیم. علامه طباطبایی نخستین اندیشمند مسلمانی است که در مواجهه با فلسفههای جدید غربی احساس نیاز کرد به تفصیل وارد مباحث معرفتشناسی شود. ایشان هم با نگارش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم و هم سایر آثارشان به مناسبت وارد این بحث شدند. با این وجود اندیشه اسلامی یک اندیشه رئالیستی است.
وی افزود: در این نگرش رئالیست ما دو مدعای اساسی داریم، یک مدعای هستیشناختی و یک مدعای معرفتشناختی. مدعای هستیشناختی این است بیرون از ما واقعیتهایی وجود دارد که هستی و چیستی آنها مبتنی بر من فاعل شناسا نیست ولی مدعای معرفتشناختی این است من فاعل شناسا فی الجمله میتوانم این واقعیات را بشناسم. نه تنها امکان معرفت دارم بلکه این امکان به مرتبه وقوع هم رسیده است. علامه طباطبایی تاکید بسیاری بر مسئله واقعگرایی دارند. کسانی که با آثار ایشان آشنایی داشته باشند ملاحظه کردند علامه در کتاب بدایه و نهایه ورودشان به فلسفه از دریچه واقعگرایی است. ایشان اندیشه واقعگرایی را مطرح میکند و توضیح میدهد ما با اعیان خارجی مواجهیم و از آنها تاثیر میپذیریم و بر آنها تاثیر میگذاریم. در مرحله دوم نشان میدهد گاهی اوقات در تشخیص و معرفت به امور خارجی به خطا میرویم لذا نیازمند دانشی هستیم که از احکام وجود بحث کند تا به وسیله این دانش، موجودات حقیقی را از موهومات تشخیص دهیم. پس مدعای اساسی رئالیسم این است؛ واقعیاتی مستقل از ما وجود دارد که میتوانیم فی الجمله به آنها معرفت پیدا کنیم.
وی تصریح کرد: در اندیشه غربی از دوره رنسانس به بعد دو اتفاق رخ میدهد. اول چرخش معرفتشناختی از رئالیسم به سوبژکتیویسم است که در کانت به صراحت بیان میشود و کانت به خودش میبالد که انقلاب کپرنیکی در فلسفه ایجاد کرد. اتفاق دوم چرخش زبانشناختی است. همین تفاوت نگرش و پارادایم معرفتشناختی ما را مجاب میکند به بحث پیرامون این مسئله بپردازیم تا ببینیم کدامیک از این نگرشها قانعکننده است. از سوی دیگر این مسئله، جوانب، لایحهها و جزئیات متعدد دارد و قاعدتا در یک جلسه نمیشود به همه این مسائل پرداخت. نکته بعدی که باید به آن توجه داشته باشیم این است بسیاری از اوقات خصوصا در کلام اندیشمندان غربی سخن از رئالیسم به میان میآید و مقصود از آن صرفا جهان خارج مادی است ولی رئالیسمی که علامه طباطبایی فلسفه خود را با تاکید بر آن شروع میکند قلمرواش عامتر است و محدود به موجودات جهان جسمانی نمیشود.
عبداللهی ادامه داد: ما از کلمات علامه طباطبایی تبیینی را در اثبات رئالیسم استنباط میکنیم که از طریق آن به وجود اعیان خارجی مستقل از فاعل شناسا به وصف مادیت پی میبریم. آنچه در اینجا با آن مواجه هستیم استدلالی است که طبق ادبیات فلسفه میتوانیم آن را جزء بدیهیات فطری نام بگذاریم. علامه در جاهای مختلف با تعبیر «شکی در این مسئله نیست» مسئله را مطرح میکند. ایشان میگوید شکی نیست وقتی با بیرون خودمان مواجه میشویم اشیایی وجود دارد که بر ما تاثیر میگذارند مثلا وقتی تشنه میشویم دنبال آب واقعی میگردیم ولی به متن آن آب معرفت نداریم و با واسطه صورتهای ذهنی و علم حصولی به آن واقعیت دست پیدا میکنیم. بنابراین با صورتهای ذهنی پی به عالم واقع میبریم. پس اصل اینکه مابهازایی برای صورت ذهنی وجود دارد از بدیهیات و از قضایای فطری است.
وی یادآور شد: فیلسوفان بعد از علامه طباطبایی این استدلال را پیش بردند. خلاصه استدلال این است وقتی با صورت جدیدی مواجه میشویم و میدانیم خودمان آن صورت را ایجاد نکردیم، به این نکته آگاهی داریم که این تصویر پیش از این وجود نداشت و حادث است. از سوی دیگر در بحث علیت طرفدار دیدگاه امکان هستیم و معتقدیم هر ممکنی نیازمند علت است. در مرحله بعد بیان میشود علت این صورت ذهنی یا خودم هستم یا غیر از من است. خودم که نیستم پس باید امری بیرون از من باشد. این مقدار از استدلال ما را به علت بیرون از فاعل شناسا میرسد. اینجا با چالشی مواجه هستیم و آن اینکه چگونه اثبات میکنیم علت بیرونی موجود مادی است؟ چون بحث ما رئالیسم مربوط به جهان جسمانی است. شاید ادعا شود که ممکن است موجود مجردی این صورت را ایجاد کرده باشد.
وی افزود: در پاسخ به این ادعا باید بگوییم اگر علت جسمانی بخواهد در شیئی تاثیر بگذارد باید نسبت و وضع میان آن علت و آن شیء برقرار باشد. از این بحث میتوانیم کمک بگیریم و استدلال را تکمیل کنیم با این بیان که وقتی من در اتاق صورت خود را میچرخانم تصویر دیوار در ذهنم میآید، ولی وقتی پایین را نگاه میکنیم تصویر میز به ذهنم میآید. اینکه این صورتهای ذهنی حادث با تغییر نسبت من تغییر میکند نشانگر این است که امری مادی علت این تصویر ذهنی است چون نسبت امر مجرد با ماده یکسان است و تغییر نمیکند.
در ادامه نشست ناقد این کرسی، حجتالاسلام والمسلمین محمد سربخشی، عضو هیئت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) سخنرانی کرد و گفت: ما در پژوهشهایمان به دو آفت مبتلا هستیم که کلی است. این اشکال، اشکالی نیست که فقط به پژوهشی که اینجا ارائه میشود وارد کنم و عمومیت دارد. یک اشکال این است که خیلی مبتلا به کمیت شدیم و کیفیتی که باید پژوهشهایمان داشته باشد در آنها جلوه نمیکند. دلیلش هم به سیستم برمیگردد. سیستم طوری طراحی شده که ما را به تولید پژوهشهای متعدد وادار میکند و پژوهشهایمان عمق کافی ندارد.
وی افزود: آفت دوم این است که ما میخواهیم مطالب بسیار متعددی را در یک پژوهش حل کنیم. نتیجتا مسائل بسیار زیاد در یک پژوهش میآید بدون اینکه مسئله کاملا باز شود. این دو آفت کلی است. من احساس میکنم پژوهشی که ایشان انجام دادند مبتلا به این دو آفت شده یعنی بسیار باعجله نوشته شده و مطالب متعدد گرد آمده بدون اینکه پردازش کافی انجام شود و مطلب کاملا پخته نشده است. کاش این پژوهش تکمیل میشد و بعد برای بررسی گذاشته میشد.
سربخشی تصریح کرد: عنوان مسئله این است که واقعگرایی از نظر علامه چگونه اثبات میشود. وقتی وارد نوشته ایشان میشویم اولین عنوانی که در ابتدای نوشته آمده این است «علامه طباطبایی، بنیانگذار معرفتشناسی در فلسفه اسلامی». آدم احساس میکند قرار است ببینیم علامه در باب معرفتشناسی مسئله معرفت را حل کرده در حالی که اصلا بحث این نیست که مسئله معرفت را حل کنیم بلکه میخواهیم اثبات کنیم علامه واقعگرا بوده است. این نشان میدهد مطالب خوب چیده نشده است.
انتهای پیام