منیر قیدی با ساخت «ویلاییها» اولین تجربه خود را در سینما با موفقیت پشت سر گذاشت اما وی در کار دوم خود نتوانست موفقیت کار نخست را تکرار کند چون فیلم جدید وی؛ «دسته دختران» که اخیراً روی پرده رفته به لحاظ محتوا حرفی برای گفتن ندارد جز اینکه میخواسته موفقیت کار نخست کارگردان را تکرار کند. ضعف بیانشده نیز اتفاقی رایج در سینمای ایران است چراکه کارگردانانی که معمولاً در کارهای نخست موفق هستند تلاش میکنند در همان فضای فیلم قبلی باشند، بدون اینکه بخواهند فضای جدیدی را تجربه کنند.
داستان
فیلم داستان چند زن در ابتدای جنگ است که مأموریت مییابند به رزمندگان مهمات برسانند! همچنین «دسته دختران» بخشی از مقاومت مردم و نیروهای مسلح در خرمشهر را روایت میکند. داستان در ظاهر روایتی ناگفته از جنگ است اما به دلیل فیلمنامه نامأنوس؛ فیلم نتوانسته مخاطب را تحت تأثیر خود قرار دهد. در فیلمنامه میتوان گرایشهای فمینیستی را مشاهده کرد بهویژه در بخشهایی از فیلم که میان شخصیتهای مرد و زن اختلاف نظر پیش میآید این موضوع را میتوان مشاهده کرد.
داستان به لحاظ قصهگویی روان نیست چون برخی از روایتها پاره پاره است. همچنین داستانکهایی که به قصه وارد میشود برای مخاطب ملموس و قابل درک نیست. این فیلم ضعف دیگری در قصهگویی دارد آن هم ریتم کند قصه است. آدمها در قصه به یکدیگر وصل نمیشوند و درنهایت نمیتوانند همدیگر را تکمیل کنند.
ساختار
«دسته دختران» از منظر فنی چند نکته مثبت و منفی دارد. فیلم به لحاظ کارگردانی و جلوههای ویژه، اتفاقی مثبت را رقم میزند اما در بخش بازیگری آسیبهای جدی به آن وارد است. انتخاب نیکی کریمی به عنوان بازیگر نخست فیلم کاملاً اشتباه بود چراکه وی به لحاظ جنس بازی بههیچوجه برای چنین نقشی مناسب نیست. دیگر انتخابهای فیلم هم خوب نیستند تنها پانتهآ پناهیها و حسین سلیمانی توانستهاند تا حدودی بازی روان از خود ارائه دهند. ریتم فیلم خستهکننده است و برای مخاطب عام سینما جذابیت ندارد.
شخصیتپردازیهای در فیلم مناسب نیست. برای نمونه کاراکتر نیکی کریمی که نقش یک معلم میانسال را بازی میکند و اخیراً نیز فرزندانش به شهادت رسیدهاند، قابلدرک نیست چون آنچه در تصویر میبینیم با آنچه که قصه در پی بازگویی آن است همخوانی ندارد. دلیل این امر نیز به فقدان بازگویی گذشته نقش برمیگردد که در فیلم خوب تصویرسازی نشده است. از طرفی فیلم میخواهد تصویری خشن از جنگ را نشان بدهد ولی در کنار آن ویژگی زنانگی بازیگرانش را هم حفظ کند! این موضوع با واقعیت جنگ همخوانی ندارد.
مشکل دیگر نبود درام در فیلم است. این نقیصه را باید در فرازوفرودهای اندکی که در سناریو وجود دارد باید جستجو کرد. درام در یک اثر سینمایی زمانی شکل میگیرد که شخصیت مثبت مقابل کاراکتر منفی قرار گیرد اما این خواسته در فیلم هیچ جایی ندارد. هر اندازه «دسته دختران» در فیلمنامه، شخصیتپردازی و درام ضعیف عمل کرده در تصویرگری از جنگ موفق بوده است. در حقیقت باید فیلم را کاری مبتنی بر فرم دانست که در آن ریزهکاریهای معنایی، جایی ندارد. فیلمهایی نظیر «دسته دختران» تلاش میکنند با ایجاد جذابیتهای بصری مخاطب را تحت تأثیر قرار دهند اما این ترفند، تنها در سالن نمایش جواب میدهد، چون بهمحض بیرون آمدن تماشاگر از سالن، لنگیهای فیلمنامه ذهن مخاطب را درگیر خود کرده و او را از اثر دور میکند.
محتوا
فیلم تلاش دارد ادای دینی به زنانی باشد که در هشت سال دفاع مقدس حضور داشتند. این نکته در جای خود شایسته و پسندیده است اما اینکه بخواهیم خواستهای ارزشمند را غیرواقعی تصویرسازی کنیم اتفاقی دوستداشتنی در سینما نیست. به لحاظ مضمونی فیلم میخواهد روایتگر چند مفهوم ارزشمند باشد. بحث اول مادری است. مادر فرزندان خود را در جنگ از دست داده است. فشاری که بر وی وارد آمده، زندگی خانوادگی او را مختل کرده و او را به سمت مرگی خودخواسته در جنگ سوق میدهد. در حقیقت این کاراکتر وارد جنگ میشود تا درنهایت به مرگ برسد و این موضوعی نادیده گرفتن ارزشهای جنگ است.
موضوع بعدی بحث خانواده در فیلم است. در اینجا کارگردان روی قوام خانواده تأکید دارد. برای این موضوع نیز شخصیتی را خلق کرده که پانتهآ پناهیها آن را بازی میکند. وطنپرستی موضوع بعدی است که در «دسته دختران» به شکل مطلوبی موردنظر است. درباره توجهات انقلابی در فیلم هم چندان اشاره مستقیمی در فیلم نمیبینیم. این مسئله قدمی بوده در جهت فرار از کلیشه که به نظرم اقدامی خوب در این ژانر سینمایی محسوب میشود.
در انتهای این مطلب باید گفت «دسته دختران» در مقایسه با «ویلاییها» کاری ضعیفتر است هرچند به لحاظ پروداکشن و جلوههای ویژه اثری بزرگتر جلوه میکند اما چنین امتیازی باعث نشده محتوا بر دلوجان مخاطب بنشیند.
داوود کنشلو
انتهای پیام