جایگاه اعتقاد به امامت و ائمه معصومین(ع) نزد شیعه بسیار والا و ارزشمند است به گونهاى که اعتقاد به امامت در نگاه ایشان در ردیف اعتقاد به خداوند و پیامبر(ص) قلمداد شده است. از نگاه شیعه، خداوند متعال مقام امامت و ولایت را به جهت قابلیتهاى ذاتى به افرادى خاص عطا فرموده و تنها از طرف ذات اوست که امام بر جامعه نصب مىشود.
شیعه این اعتقاد راسخ را از آیات و روایات به دست آورده که برخى از موارد آنها بدین قرارند:
1 - امامت امرى قراردادى و از طرف پروردگار متعال است. عمرو بن اشعث گوید: شنیدم امام صادق(ع) فرمود: «اترون الموصى منا یوصى الى من یرید؟ لا والله ولکن عهد من الله و رسوله(ص) لرجل فرجل حتى ینتهى الامر الى صاحبه؛ شما گمان مىکنید هر کس از ما امامان که وصیت مىکند، به هر کس بخواهد وصیت مىکند؟! نه به خدا، چنین نیست، بلکه امر امامت عهد و فرمانى است از جانب خدا و رسول(ص) براى فردى پس از شخص دیگر (از خانواده ما) تا به صاحبش برسد»(1).
2 - فرمانپذیرى از امام همسان اطاعت از پروردگار و پیامبر(ص) است. شیعه معتقد است که ائمه معصومین(ع) تنها مصداق اولى الامر هستند و خداوند در قرآن فرمان به پیروى از ایشان داده است. آنجا که میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولى الامر منکم؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، از خدا اطاعت کنید و از پیامبر و اولیاى امر خود [نیز] اطاعت کنید»(2).
یکى از مواردى که اطاعت و پیروى از امام در آن واجب است، مسئله جانشینى میباشد، به این معنا که وقتى امامى به عنوان پیشواى معصوم جانشین خود را معرفى کرد جاى هیچگونه تردید باقى نخواهد ماند و بر دیگران واجب است امامت او را بپذیرند؛ اگر چه در سن و سال کودکى باشد.
3 - امامت عهدى است که هرگز به ستمگران نمیرسد. خداوند متعال پس از آنکه ابراهیم(ع) را به مقام امامت بشارت داد، در جواب او که پرسید: آیا این شرافت نصیب ذریهام نیز مىگردد؟ فرمود: «ولا ینال عهدى الظالمین؛ پیمان من به ظالمان نمیرسد»(3).
4 - امامت روح تمامى دستورات الهى، مکمل دین و متمم نعمتهاى الهى است. خداوند متعال انجام امر خطیر رسالت را منوط به نصب جانشین دانسته و میفرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته؛ اى پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است را ابلاغ کن و اگر چنین نکنى پیامش را نرساندهاى»(4). این امر بسیار با عظمت همانا اعلام امامت و خلافت علی(ع) بود.
حال که چنین است، چگونه پرنده خیال ما بر بام بلند معرفت ایشان جاى خواهد گرفت؟ جز اینکه انفاس قدسى خود آن انوار پاک دست ناز خویش دراز کرده، دست نیاز ما باز گیرند و چه جاى این سؤال و خردهگیرى که خداوند چگونه این مقام به کودکى ارزانى میدارد؟ نه تنها در بین ائمه چنین امرى بیسابقه نبوده که در بین پیامبران الهى نیز دست قدرت الهى چنین امرى را رقم زده است.
نبوت در کودکى
خداوند متعال پیامبرانى را در کودکى به مقام نبوت مفتخر ساخت که به دو نمونه آن اشاره میکنیم:
1 - نبوت حضرت عیسی(ع) از ابتداى ولادت:
خداوند در قرآن کریم در بخشى از داستان حضرت مسیح(ع) از زبان آن پیامبر الهى در جواب منکران چنین میفرماید: «قال انى عبد الله آتانى الکتاب وجعلنى نبیا؛ [کودک] گفت: من بنده خدا هستم، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است»(5).
2 - اعطاى کتاب و مقام نبوت به حضرت یحیى در کودکى:
خداوند در این باره میفرماید: «یا یحیى خذ الکتاب بقوة وآتیناه الحکم صبیا؛ اى یحیى! کتاب [خدا] را به جد و جهد بگیر و [ما] از کودکى به وى حکم (نبوت) دادیم»(6).
بنابراین همانگونه که خداوند قادر متعال، مقام نبوت را به خردسالى عطا فرمود، مقام امامت را نیز میتواند به انسانى با تمام صفات لازم در سن کودکى عطا فرماید.
امامت در کودکى
قبل از حضرت مهدی(ع) به دو امام جواد(ع) و هادى(ع) قبل از سن بلوغ مقام امامت عطا شده است و این شاید خود به نوعى ایجاد آمادگى براى پذیرش امامت حضرت مهدی(ع) در سن کودکى بود.
در سلسله امامت اولین امامى که در سن کودکى به امامت رسید، نهمین پیشواى شیعیان بود و از آنجا که این مسئله در دوران امامت بیسابقه بود، مورد پرسش و شک عدهاى قرار گرفت و در این رهگذر با تصریح امام رضا(ع) و بیاناتى از خود آن امام قلب شیعیان آرام گرفت.
«عن معمر بن خلاد قال: سمعت الرضا(ع) وذکر شیئا فقال: ما حاجتکم الى ذلک؟ هذا ابو جعفر قد اجلسته مجلسى وصیرته مکانى وقال: انا اهل بیتیتوارث اصاغرنا عن اکابرنا القذة بالقذة؛ معمر بن خلاد گوید: از امام رضاعلیه السلام شنیدم که مطلبى [راجع به امر امامت] بیان کرد و سپس فرمود: شما چه احتیاجى به این موضوع دارید؟ این ابو جعفر است که او را به جاى خود نشانیده و قائم مقام خود ساختهام، و فرمود: ما خاندانى هستیم که خردسالانمان مو به مو از بزرگسالانمان ارث میبرند»(7). این روایت بیانگر این حقیقت است که مقام امامت ربطى به کمى و زیادى سن ندارد.
صفوان بن یحیى گوید: به امام رضا(ع) عرض کردم: پیش از آنکه خدا ابى جعفرعلیه السلام را به شما ببخشد، درباره جانشینتان از شما میپرسیدیم و شما میفرمودید: خدا به من پسرى عنایت میکند، اکنون او را به شما عنایت کرد و چشم ما را روشن کرد، اگر خداى ناخواسته براى شما پیش آمدى کند، به که بگرویم؟ حضرت با دست اشاره به ابىجعفر(ع) فرمود که در برابرش ایستاده بود. عرض کردم: قربانت گردم، این پسر سه ساله است!! فرمود: «وما یضره من ذلک فقد قام عیسى بالحجة وهو ابن ثلاث سنین؛ چه مانعى دارد؟ عیسی(ع) سه ساله بود که به حجت قیام کرد»(8).
همانگونه که خداوند قادر متعال، مقام نبوت را به خردسالى عطا فرمود مقام امامت را نیز میتواند به انسانى با تمام صفات لازم در سن کودکى عطا فرماید.
على بن اسباط گوید: امام محمد تقی(ع) را دیدم که به طرف من میآمد، من نگاهم را به او تیز کردم و به سر و پایش نگاه میکردم تا اندازه و قامتش را براى اهل شهر خود (شیعیان) وصف کنم، در آن میان که من او را ورانداز میکردم، حضرت بنشست و فرمود: «یا على! ان الله احتج فى الامامة بمثل ما احتجبه فى النبوة. فقال: «وآتیناه الحکم صبیا» ، «ولما بلغ اشده» ، «وبلغ اربعین سنة» فقد یجوز ان یؤتى الحکمة وهو صبى ویجوز ان یؤتاها وهو ابن اربعین سنة؛ اى على! خدا حجت درباره امامت را به مانند حجت درباره نبوت آورده و فرموده است: «حکم نبوت را در کودکى به او دادیم» ، «و چون به رشد، رسید» ، «و به چهل سالگى رسید» ، پس رواست که [به شخصى] در کودکى حکم داده شود (چنانچه به یحیی(ع) داده شد) و رواست که در چهل سالگى داده شود (چنانچه به یوسف(ع) داده شد)»(9).
و البته کم نبودند انسانهاى وارستهاى که در برابر فرمایش امام(ع) سر تعظیم و قبول فرود میآورند و در برابر مشیت الهى با کمال رضایت آن را میپذیرفتند.
محمد بن حسن بن عمار گوید: من دو سال نزد على بن جعفر بن محمد (عموى امام رضا(ع)) بودم و هر خبرى که او از برادرش موسى بن جعفر(ع) شنیده بود مىنوشتم. روزى در مدینه خدمتش نشسته بودم، ابو جعفر محمد بن على الرضا(ع) در مسجد رسول خدا(ص) بر او وارد شد، على بن جعفر بر جست و بدون کفش و عبا نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد. ابوجعفر به او فرمود: اى عمو! بنشین، خدایت رحمت کند. او گفت: آقاى من! چگونه من بنشینم و شما ایستاده باشید؟
چون على بن جعفر به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کرده و میگفتند: شما عموى پدر او هستید و با او اینگونه رفتار میکنید؟ ! او دستبه ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید. اگر خداى عزوجل این ریش سفید را سزاوار [امامت] ندانست و این کودک را سزاوار دانست و به او چنان مقامى داد، من فضیلت او را انکار کنم؟ پناه به خدا از سخن شما، من بنده او هستم»(10).
آخرین پیشوا
شیعه با این ذهنیت که مقام امامت به سن و سال خاصى مربوط نیست درباره امام جواد و امام هادى(ع) چندان تردیدى به خود راه نداد، بهویژه که حکام جور زمان هرچه تلاش کردند تا مسئله امامت را با مناظرات ساختگى دانشمندان بزرگ با این امامان خردسال خدشهدار کنند، شکست خوردند. اما این وضع درباره آخرین پیشواى شیعیان به کلى متفاوت شد، چرا که او هم در سن و سالى کمتر از دیگر ائمه به امامت رسید و هم به خاطر مصالحى ولادت آن حضرت نیز مخفیانه صورت پذیرفت و این برخى از شیعیان را دچار برخى تردیدها نمود و کار امام حسن عسکرى(ع) را مشکل ساخت، اگر چه امامان پیشین تا حدودى زمینه را مساعد کرده و شیعه را براى درک چنان روزى آماده ساخته بودند.
در غیبت نعمانى از امام باقر(ع) نقل شده است که آن حضرت فرمود: «صاحب هذا الامر اصغرنا سنا واخملنا شخصا؛ صاحب این امر کم سن و سالترین و گمنامترین ماست»(11).
اسماعیل بن بزیع گوید: از حضرت ابى جعفر(ع) راجع به امامت پرسیدم و گفتم: آیا ممکن است امام از هفت سال کمتر داشته باشد؟ فرمود: «نعم واقل من خمس سنین؛ آرى، کمتر از پنج سال هم میشود»(12).
البته معرفى حضرت مهدی(ع) با دیگر ائمه این تفاوت را داشت که خواست الهى بر پنهان زیستن حضرت مهدی(ع) تعلق گرفته بود؛ بنابراین تنها افرادى خاص از ولادت آن حضرت خبردار شدند.
ضوء بن على از مردى از اهل فارس نقل میکند که: به سامرا آمده و ملازم درب خانه امام حسن عسکری(ع) شدم. حضرت مرا طلبید، من وارد شدم و سلام کردم، فرمود: براى چه آمدهاى؟ عرض کردم: براى اشتیاقى که به خدمت شما داشتم. فرمود: پس دربان ما باش. من همراه خادمان در خانه حضرت بودم. گاهى میرفتم هر چه احتیاج داشتند از بازار میخریدم و زمانى که مردها در خانه بودند، بدون اجازه وارد میشدم. روزى بر حضرت وارد شدم و او در اتاق مردها بود، ناگاه در اتاق حرکت و صدایى شنیدم، سپس با فریاد به من فرمود: بایست، حرکت مکن، من جرات در آمدن و بیرون رفتن نداشتم، سپس کنیزکى که چیز سرپوشیدهاى همراه داشت از نزد من گذشت، آنگاه مرا صدا زد که در آى، من وارد شدم و کنیز را هم صدا زد. کنیز نزد حضرت بازگشت، حضرت به کنیز فرمود: روپوش از آنچه همراه دارى بردار، کنیز از روى کودکى سفید و نیکو روى پرده برداشت و خود حضرت روى شکم کودک را باز کرد، دیدم موى سبزى که به سیاهى آمیخته نبود از زیر گلویش تا نافش روئیده است، سپس فرمود: این است صاحب شما، و به کنیز امر فرمود که او را ببرد. سپس من آن کودک را ندیدم تا امام حسن(ع) وفات کرد»(13).
عمرو اهوازى نیز گوید: امام حسن(ع) امامت در کودکى این حقیقت را روشن میسازد که اعطاى مقام امامت بر اساس فضایل ذاتى است و این مربوط به روح متعالى انسانهاى خاص است.
عسکرى(ع) آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: «هذا صاحبکم؛ این صاحب شماست»(14).
در پایان این سؤال را مطرح میکنیم که علت نصب امامت در کودکى چیست و چرا مقام امامت در همه امامان در سن و سال بلوغ و رشد اعطا نشده است. به نظر میرسد که هر چند مصالح تام همه مقدرات و فرامین الهى بر ما روشن نیست، اما موارد ذیل را مىتوان به عنوان برخى از دلیلهاى احتمالى این امر یادآور شد.
1 - امتحان و آزمایش مردم. شکى نیست که در شرایط غیرعادى امتحان و آزمایش بهتر تحقق مییابد و گرنه در شرایط عادى تسلیم مردم در برابر دستورات الهى هر چند حائز اهمیت است اما اهمیت آن به اندازه شرایط غیرعادى نیست.
پذیرفتن امام در سن و سال متعارف اگر چه داراى اهمیت است ولى پذیرش ایشان در شرایط غیرعادى مانند خردسالى، میتواند نشانه تسلیم کامل در برابر اراده الهى باشد.
2 - امامت در کودکى خود به نوعى بیانگر این مدعاست که مقام امامت تنها از طرف خداوند تعیین میگردد و شئون وجودى امام به سن و سال و مانند آن نیست و اگر چنانچه تمامى ائمه در بزرگسالى به مقام امامت میرسیدند، این گمان پیش میآمد که امامت مقامى است که مربوط به کسب فضایل از طرف شخص امام است.
3 - و بالاخره امامت در کودکى این حقیقت را روشن میسازد که اعطاى مقام امامت بر اساس فضایل ذاتى است و این مربوط به روح متعالى انسانهاى خاص است و آن نیز ارتباطى به سن و سال ندارد.
حجتالاسلام و المسلمین خدامراد سلیمیان
عضو هیئت علمی پژوهشکده مهدویت و آیندهپژوهی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
پینوشتها
1) محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه سید جواد مصطفوى، ج2، ص25ح2؛ بصائر الدرجات، ص470.
2) نساء/59.
3) بقره/124.
4) مائده/67.
5) مریم/30.
6) مریم/12.
7) اصول کافى، ج2، ص104، ح2؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص279؛ الارشاد، ج2، ص276؛ کشف الغمة، ج2، ص351
8) کلینى، الکافى، ج1، باب الاشارة والنص على ابى جعفر الثانى.
9) همان، ج2، ص223، ح7؛ با اندک تفاوتى الارشاد، ج2، ص292؛ اعلام الورى، ص349؛ کشف الغمة، ج2، ص360؛ المناقب، ج4، ص389.
10) کلینى، اصول کافى، ج2، ص106.
11) النعمانى، کتاب الغیبة، مکتبة الصدوق، تهران، ص184؛ دلائل الامامه، ص258.
12) کلینى، کافى، ج2، ص222، ح5؛ بحارالانوار، ج25، ص103.
13) اصول کافى، ج2، ص119 و 120، ح6؛ با اندک تفاوتى شیخ طوسى، کتاب الغیبة، ص233، ح2؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج2، ص435، ح43.
14) اصول کافى، ج2، ص124، ح12؛ شیخ مفید، الارشاد، ج2، ص348؛ شیخ طوسى، کتاب الغیبة، ص234، ح2.