عبدالحسین جلالوند، از آزادگان سرافراز هشت سال دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار ایکنا؛ ضمن معرفی و بیان خلاصهای از چگونگی ورود خود به عرصه قرآن و فعالیتهای قرآنی اظهار کرد: بنده متولد سال 1343 استان خوزستان شهر هفتگل هستم. پدرم اصالتا نهاوند همدان زندگی میکردند و ما سال 1347 مجددا به نهاوند مراجعه کردیم و دوران تحصیلی خود را در آنجا گذراندم.
وی که مقاطع تحصیلی خود را تا مدرک کارشناسی ارشد رشته علوم قرآن و حدیث دنبال کرده است، افزود: در ابتدای سال ۱۳۶۰ جذب سازمان شهربانی شدم و طی سالهای ۱۳۶۱ و ۱۳۶۳ توفیق پیدا کرده و به جبهه نبرد حق علیه باطل رهسپار شدم و پس از اینکه چندین بار نیز مجروح شدم، در اواخر سال ۱۳۶۶ نیز در عملیات والفجر ۱۰ به اسارت دشمن بعثی درآمدم.
این آزاده سرافراز دفاع مقدس در رابطه با فعالیتهای قرآنی، نحوه به کارگیری آیات الهی در طول دوران حیات و رسیدن به سبک زندگی قرآنی، گفت: فضای زندگی و محیط همگی ما معمولا بر حسب عادت و یا هر چیز دیگری به همین شکل به گونهای است که از دوران کودکی با مسائل دینی و مذهبی ازجمله قرآن کریم و امور مربوط به کتاب الهی آشنا میشویم. ولیای کاش! قبل از اینکه تنها فضای ظاهری قرآن را به شدت مقدس کنیم و فقط به ظواهر آن بپردازیم، ما را با معارف قرآن نیز بیشتر آشنا میکردند و جملهای از قرآن کریم را از همان ابتدا به ما یاد داده و در درون ما نهادینه میساختند تا با عمل به آن اندک اندک به سمت سبک زندگی قرآنی پیش رویم.
وی ادامه داد: برای مثال جمله زیبای «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» را که سرآغاز تمام سورههای الهی است، طور میآموختیم که با عمل به آن، بخشندگی و مهربانی را در جامعه استوار کنیم. کسی که خداوند متعال را در این جمله قرآنی به بخشندگی و مهربانی خطاب میکند، نباید تنها صدا کننده باشد بلکه باید جواب دهنده نیز باشد و خود بدان عمل کند.ای کاش! که این مسائل را از کودکی بیاموزیم یعنی فضای خانه ما فضای ترس از قرآن نباشد. امروز ما آنقدر این فضا را نسبت به قرآن سخت کردهایم که برخی اوقات فقط تقدس این کتاب الهی برای ما باقی مانده و جرئت نمیکنیم به سمت آن رفته و از معارف عمیق آیات خداوند استفاده کنیم.
جلالوند افزود: برای مثال امروزه ما قرآن را خیلی تمیز و زیبا بر روی طاقچه خانهها قرار میدهیم و تنها به این فکر میکنیم که نباید بدون وضو دست به آن بزنیم در صورتی که اصل قضیه این نیست و قرآن برای خواندن است. اگر بناست که ما موفق شویم، باید قرآن را بخوانیم، منتها یکی از شروطی که قرآن برای خواندن مشخص میکند «لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» است. پس باید اول زمینه این امر در ما به وجود آید و پیش از اینکه سراغ قرآن برویم باید ظرف وجودی خود را آماده کنیم که آن مظروف یعنی قرآن در وجود ما خود به خود جای گیرد، ولی ما اگر ظرف نداشته باشیم و ظرف وجودی ما بسته باشد، نمیتوانیم از معارف ناب قرآن استفاده کنیم. ما وجود خود را تعطیل کردهایم و نگاهمان تنها به بیرون است در صورتی که تمام راز موفقیت ما در وجود ماست. اگر ما امروز این سکو را برای خود آماده کنیم، میتوانیم تا حد بسیار زیادی از این معرفتها استفاده کنیم.
وی تصریح کرد: ما باید از خود سؤال کنیم که چقدر توانستهایم این ظرف وجودی خود را آماده کنیم؟ و چقدر توانستهایم این مقدمات را فراهم کرده و برای فهمیدن سراغ این نسخه الهی برویم؟. متاسفانه با کمال تأسف باید عرض کنم که ما فقط به ظواهر قرآن تکیه زدهایم و به این موضوع فکر نکردهایم که تا چه میزان توانستهایم یک نگاه قرآنی در جامعه ایجاد کرده و آن را در میان مردم جا بیندازیم.
این آزاده سرافراز دفاع مقدس با اشاره به آیه شریفه «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا»، بیان کرد: اگر جامعه ما تنها به همین جمله قرآنی تکیه و توجه میکرد، بسیاری از مشکلات اخلاقی جامعه حل میشد؛ چراکه طبق این بیان شریف الهی هر گاه توانستیم با خود مهربان باشیم و به نیکی حرف بزنیم، با بقیه مردم نیز نیز مهربان خواهیم بود. در کل اگر ما قرآن را یک نسخه شفابخش برای انسان که خداوند مهربان به آن را به سینه مبارک پیامبر اکرم(ص) نازل فرمودند، بدانیم و این نسخه شفابخش را همانطور که پزشکان برای بیماران نسخه شفابخش و دارو تجویز میکنند، تبدیل به دارو کرده و آن را در زمانهای مربوط به خود عملیاتی و مصرف کنیم، اثرات مثبت آن را نیز در سطح خانواده و جامعه مشاهده خواهیم کرد.
جلالوند در ادامه با اشاره به نحوه ورود خود به جبهههای نبرد حق علی باطل نیز عنوان کرد: بنده اولین باری که به جبهههای دفاع مقدس رفتم، سال 1361 بود و با اینکه سن زیادی نداشتم، ولی با شور و هیجان فراوان عازم کردستان شدم. همانطور که همگان میدانند، درگیریهای کردستان سال 58 و جنگ نیز یک سال بعد یعنی در سال 59 آغاز شد. سال 58 اوج مظلومیت بچههای ما در کردستان است یعنی بچههای رزمنده ما در کردستان سر بریده میشدند و نامردیهای زیادی علیه نیروهای ما اتفاق افتاد. البته کسانی مانند شهدای والامقام شهید بروجردی توانستند به نوعی مردم کرستان را از اساس و پایه جذب کنند. بنده در مدت چندین سالی که در جبهههای مختلف از جمله در کرستان و نوار مرزی حضور داشتم، عرض میکنم که مردم کرد انصافا مردم نجیب و سادهای هستند و امثال شهید بروجردی توانستند از این سرمایه و ظرفیت استاده کرده و با ایجاد ارتباط عاطفی و اخلاقی مردم کردستان را جذب کرده و به صحنه بیاورند.
وی افزود: در سال 62 اتفاق جالبی در زندگی خانوادگی ما رخ داد بدین صورت که خبر شهادت بردارم در عملیات خیبر به ما رسید و به طبع آن نیز مراسم سوم، هفتم و چهلم ایشان را بدون وجود جنازه در خوزستان، نهاوند و تهران برگزار کردند. زمانی که به مراسم سالگرد ایشان نزدیک شدیم، شایعهای ایجاد شد که ایشان در عراق اسیر است و برخی نیز در این راستا با ما تماس برقرار میکردند که صدای وی را شنیدهاند تا اینکه نزدیک مراسم سالگرد، نامه برادرم به دست ما رسید که در عراق اسیر است و این امر باعث ایجاد ناراحتی و مشکل بزرگی برای خانواده ما شد که تحمل آن بسیار دردناک بود.
این آزاده سرافراز دفاع مقدس تصریح کرد: بنده در سال 63 وارد جنگ شدم و به منطقه جنوب رفتم. در سال 64 شبی هنگام تماشای تلویزیون خبری پخش شد که اولین گروه مجروحین جنگ تبادل میشوند و در این خبر نیز با یکی از مجروحین ایرانی مصاحبه میکردند که بنده با اینکه این شخص برادرم بود ولی به دلیل سختیها و آزار فراوانی که به ایشان وارد شده بود، وی را نشناختم و در تماس با خانواده بود که از آزادی برادرم همراه با گروه مجروحین باخبر شدم. نیروهای بعثی هنگامی که تیر خلاص را به مجروحین میزدند، بچههای ما را به رگبار میبستند که هر دو پای برادر بنده نیز از زانو به پایین به رگبار بسته شده و استخوانهای برادرم خرد شده بود.
وی ادامه داد: چیزی که باعث شد، بنده و امثال بنده جذب در جبهههای جنگ شویم، اخلاق خوبی بود که مشاهده میکردیم. فضای جبهه بسیار معنوی بود و هر کسی به جبهه میرفت، جذب آن میشد. بسیاری از عزیزان همسنگری ما بودند که شهید شدند و بنده درسهای فراوانی از ایشان گرفتم. در حقیقت اخلاق کریمانهای که برخی از این عزیزان داشتند، ما را جذب میکرد. برای مثال شهید محسن بهمننژاد یکی از شهدایی بود که همیشه متبسم بود و حال خاصی داشت و همیشه با احترام بنده و دیگران را خطاب میکرد که این اخلاق زیبا بر روی همه اثرگذار بود. شهید والامقام دیگری به نام سیدسلمان معصومی داشتیم که این شهید بزرگوار همیشه گردن ما را میبوسید و میگفت «این جای شمشیر امام زمان(عج) است!» بنده به شهید محسن بهمننژاد گله میکردم که سیدسلمان هر وقت که من را میبیند، اینطور میگوید که ایبن شهید والامقام در پاسخ به بنده چنین گفت که «برادرم ما لیاقت داشته باشیم که امام خود را ببینیم، اگر گردن ما را هم زد اشکالی ندارد». این جمله نشان دهنده معرفت بالا و ظرف وجودی این شهید گرامی است.
جلالوند با اشاره به خاطراتی از برخی شهدای بزرگوار دفاع مقدس بیان کرد: روزی به سنگر آمدم و شهید مهران متولی را در حال گریه و ناراحتی فراوان دیدم. هنگامی که از وی علت را جویا شدم، با من درد دل کرد و گفت که من پنج سال در جنگ هستم و حتی یک ترک نیز نخوردهام. بسیاری از دوستان و همسنگریهای من شهید شدند، ولی من لایق نیستم که حتی یک ترکش به من اصابت کند. این شهید والامقام روز پنجم نوروز سال ۱۳۶۵ شیمیایی شد و روز پانزدهم فروردینماه در حالیکه در اثر تأثیر مواد شیمیایی از درون به طور کامل سوخته بود، به شهادت رسید.
وی اظهار کرد: روزی دیگر این شهید بزرگوار را دیدم که خیلی بیتاب بود. به وی اصرار کردم که چه اتفاقی افتاده که اینطور ناراحت و پریشان هستی؟ شهید متولی از من خواست تا چیزی بیان نکند چراکه دانستن آن باعث ناراحتی و اذیت من خواهد شد، ولی بنده مدام اصرار کردم که باید بدانم چه شده است. شهید متولی به من گفت که دشمن حمله کرده و چند پاسگاه ما را در هور گرفته است. شنیدن این مسئله باعث ناراحتی و بیتابی شدید من شد. به سنگر رفتم و قرآن را باز کردم که آیهای با این مضمون آمد «اصرار به دانستن چیزی میکنید که به صلاحتان نیست. سپس، میدانید و ناراحت میشوید»، این دقیقا همان چیزی بود که شهید مهران متولی به من گفت. هنگامی که بیان میشود که چگونه جبهههای ما به این پاکی و زلالی بود و رزمندگان ما در این درجات والای معرفتی قرار داشتند؟، پاسخ این مسئله این است که عزیزان رزمندگان دلاور اسلام در همه حالات حتی در مواقعی که زیر آتش فراوان دشمن بودند، توجه به خدا داشتند و هرگز از این توجه غافل نبودند.
این آزاده هشت سال دفاع مقدس در ادامه با اشاره به دوران اسارت خود در عراق به توضیحی در رابطه با مسئله اسارت پرداخت و گفت: شاید نیرویی بهتر از آزادگان نتواند تا این دوران را بررسی و تحلیل کند؛ چراکه آزادگان کسانی هستند که فضای اسارت و دشمنی بعثیها را از نزدیک مشاهده و لمس کردهاند و میتوانند سختیها و مشکلات فراوان این دوران را بازگو کنند. این امر یکی از بزرگترین دستاوردهای دوران دفاع مقدس است که متأسفانه بهرهبرداری درستی از آن صورت نگرفته و تنها به پرسش از شکنجهها و آزاری که اسرا در دوران اسارت تحمل کرده و جزء ذات اسارت میباشد، بسنده شده است. پرداختن به این امور چیزی جز اذیت و ناراحتی مردم به همراه ندارد. باید به جای اینکه تنها به سختیهای دوران اسارت بپردازیم، بیان کنیم که در این دوران چه آموخته و چه بهرههایی به دست آوردهایم.
وی در ادامه با اشاره به تفاوت فراوان میان معنای اسیر و مفقود، اظهار کرد: بیش از پنجاه درصد از اسرای ما در عراق جزء مفقودین بودند یعنی هیچ اطلاعی از ایشان در صلیب سرخ وجود نداشت و این عزیزان هیچگونه ارتباطی نیز با خانواده خود نداشتند. همچنین، در میان مفقودین و اسرا نیز از اقوام، مذاهب و زبانهای مختلف کشور حضور داشتند و ما با هم زندگی میکردیم و نقطه مشترک ما این بود که همگی ایرانی بودیم و یک هدف داشتیم.
جلالوند با بیان اینکه ما مفقودین در طول روز فقط چهار ساعت (دو ساعت صبح و دو ساعت عصر) حق قدمزنی داشتیم و بیست ساعت در داخل آسایشگاه بودیم، تصریح کرد: ما در آسایشگاه در حدود ۱۴۰ نفره خود تنها یک قرآن داشتیم یعنی این قرآن در طول بیست و چهار ساعت دست به دست میگشت و هر فرد میتوانست تنها به مدت پانزده دقیقه از آن استفاده کند و ممکن بود که هر ساعت از شبانهروز نوبت به افراد برسد.
این آزاده هشت سال دفاع مقدس افزود: انسان در سختیها بیشتر یاد خدا میکند و به همین دلیل بود که در این دوران وصل بودن به خدا به بهترین صورت ممکن برای ما حادث میشد. اسرا در محیط سخت اسارت به طبع کاری میکنند که خدا دوست دارد یعنی دوران اسارت فقط زمان آه و ناله نیست بلکه در چنین شرایطی امید به خدا بزرگترین نعمتها برای انسان است. در این دوران خدا برای ما به بهترین شکل ممکن قابل لمس بود.
جلالوند با بیان اینکه ما امروز نسخه شقابخش قرآن را امروز تنها بر سر میگیریم درصورتیکه باید آن را خوانده و بدان عمل کنیم، به آیه الهی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا» اشاره کرد و گفت: از خداوند متعال درخواست میکنیم که توفیق عمل به قرآن را به ما عطا کند.
جلالوند در پایان سخنان خود بیان کرد: بنده از تمامی عزیزانی که علاقه دارند تا به امر قرآن کریم بپردازند، خواهش میکنم که یک آیه از قرآن کریم را برای خود أخذ کرده و بدان جامعه عمل بپوشانند و هر وقت این آیه را کامل کردند به سراغ آیه بعدی بروند. برای مثال بنده همواره آیه «وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا» را به خود و دوستان توصیه میکنم که اگر بتوانیم به همین یک آیه عمل کنیم و هامل به آن باشیم، اخلاقیات در جامعه جاری و ساری شده و مشکلات احتماعی برطرف میشود. خود قرآن کریم نیز ما را به عمل به آیات دعوت کرده و از شعار دادن پرهیز میدهد که این مسئله در آیه مبارکه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ»، بیان شده است.