حجتالاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، عضو هیئت علمی جامعةالمصطفی(ص) العالمیة در یادداشتی به نقد سخنان یکی از اساتید و محققان علوم اسلامی پرداخت که بیان کرده بود: «به جای اعتقاد، فکر بنشانید و دیگر نگویید «من معتقدم» بلکه بگویید «من چنین فکر میکنم». اگر بگویید «من چنین فکر میکنم» با دیگری هم گفتوگو خواهید کرد، اما اگر بگویید «من معتقدم» دیگر با کسی گفتوگو نمیکنید و کسی هم با شما گفتوگو نخواهد کرد.» در ادامه متن این یادداشت از نظر میگذرد؛
بیشتر بخوانید:
یکی از اساتید بزرگوار حوزه و دانشگاه در تحلیلی که از مفهوم «اعتقاد» ارائه دادهاند یا بهتر بگویم در استنتاجی (که بدون تحلیلی روشن بوده) مدعی شدهاند که ما باید مفهوم اعتقاد را کنار بزنیم و بر آن اصراری نکنیم و به جای آن مفهوم تفکر را بنشانیم، البته او برای چنین پیشنهادی و جهت و ترویج چنین جایگزینی مفهومی بنای خود را بر آسیبهایی نهادهاند که از واژه اعتقاد برآمده است، بزعم او واژه اعتقاد دارای تصلب و بُعد غیرعقلانی است.
اعتقاد بر باورهایی دانسته شده است که آن باورها ریشه منطق، حکمت، عقلانیت و علمیت ندارد؛ این مقدمه و این زمینه تئوریک ایده ایشان البته دارای اختلال مفهومی و روشی است اینگونه نیست که اعتقاد ریشههای عقلانی و علمی نداشته باشد البته اعتقاد اعم از باورهای منطقی و عقلانی است.
به تعبیر دیگر ما در واقعیت جامعه علمی بشری شاهد کاربرد واژه اعتقاد برای باورهای حتی خرافاتی هستیم؛ این حقیقت را نمیشود انکار کرد، اما مگر در بحث تفکر، چنین آسیبی دیده نمیشود؟ مگر باورهای غلط افراد خرافاتی و تصوراتی که با عنوان فکر، تفکر و متفکر به بشریت و جامعه بشری تزریق شده است، یک سره براساس علم و منطق، حکمت و عقلانیت است؟ البته اینگونه نیست.
همانگونه که شاهد کاربرد غلط واژه اعتقاد در باورهای خرافاتی، ضعیف، سست و بیمبنای عقلانی و علمی هستیم، به همان میزان یا بسا بیش از آن، شاهد کاربرد تفکر، فکر و متفکر در عرصههای غیرعلمی، غیرمنطقی و غیرعقلانی هستیم، در نتیجه در سوءکاربرد و تفسیر غلط از واژه تفکر تفاوتی با واژه اعتقاد ندارد. اینگونه نیست که متفکران بشریت همچون فیلسوفان، علمشناسان و معرفتپژوهان مرزبندیهای دقیق و تحلیلهای روشنی برای این دو واژه بیان کرده باشند و ما براساس این مرزبندی دقیق فکری، فلسفی و معرفتی بتوانیم محکم و بیشائبه حکم کنیم که واژه تفکر دارای قطعیت، علمیت، عقلانیت و منطق است و واژه اعتقاد دارای چنین شاخصهای روششناختی و معرفتشناختی نیست.
قطعاً چنین واقعیت علمی در دست کسی نیست و اگر چنین منبع و مرجع تفسیری معتبر و علمی از جانب متفکران مورد اتفاق و معتبری در این حوزهها وجود میداشت، گوینده محترم و جلیلالقدر ما به آنها استناد میکرد. بیتردید چنین پیشنهاد و جایگزینی یا مبتنی بر نظریههای شخصی و فاقد جایگاه بینالذهانی در بین متفکران است یا امری کاملاً اعتباری، ذوقی و فاقد اعتبار علمی است.
واژه اعتقاد به میزان قابل توجهی به واژه ایمان شباهت دارد؛ وقتی که ما از ایمان به یک باور به یک مقوله، حقیقت و اندیشه سخن میگویم، به هیچ عنوان در واژه ایمان علمیت، قطعیت و عقلانیت منتفی نیست. این گونه نیست که ما ایمان را خالی از ابعاد معرفتی و علمی تلقی کنیم. البته ایمانپژوهان فلسفههای معاصر و مقوله ایمان در فلسفه دین مدرن، غالباً فاقد استنتاجها و بارهای علمی و عقلانی و حکمتی است، اما این تفسیر مورد قبول ما نیست.
اینگونه نیست که وقتی که در اندیشه اسلامی از ایمان سخن میگوییم، ضرورتاً و الزاماً ابعاد علمی، فکری و منطقی را نفی کرده باشیم، در نتیجه تمایز بین اعتقاد و فکر باید به یک برداشت شخصی یا برداشتی از فلسفههای معاصر دینپژوهی نسبت داد. البته اختلافات بنیادینی میان تفسیر ما به ویژه مبتنی بر قرآن کریم از مقوله ایمان و تفسیر فلاسفه دین و الهیاتپژوهان مدرن قائل شد. باید بین این دو اختلافات مبانی و تمایزات ریشهای قائل شویم؛ یعنی چنین اختلافات و تمایزاتی وجود دارد و ما به دنبال ایجاد این تمایزات نیستیم. مطالعه مبانی دینشناسی اسلامی با مبانی دینشناسی مدرن و الهیات مدرن پرده از چنین اختلافی برمیدارد.
با بررسی عمیقتر دلالتهای واژه اعتقاد و تفکر، به یک تمایز جوهری دیگری میرسیم و آن اینکه اساساً این دو واژه در عرض همدیگر قرار نمیگیرند؛ واژههای بدیل و جایگزین برای یکدیگر نیستند؛ زیرا هر اعتقادی یا مبتنی بر تفکر است یا مبتنی بر تخیل، توهم، ذوق شخصی، تعبد محض و امثال آنهاست. اگر یک باور یا به تعبیر ایشان یک اعتقاد، مبنای منطقی، عقلی و برهانی نداشته باشد، دست کم در اندیشه دینی اعتقاد نامیدن آن یا غلط است یا اطلاقی مجازی و غیرحقیقی خواهد بود.
دست کم در منظومه فکری اسلامی بر خلاف حوزه احکام و فقه، حوزه اعتقادات به طور اجتنابناپذیر و قهری باید از مسیر تفکر عبور کرده باشد، اگر اعتقادی مبانی تفکری نداشته باشد در منظومه فکری اسلام، نباید آن را اعتقاد تصور کرد. اگر جریانی مانند جریانهای خشونتطلب، تروریستی و افراطگرا در درون جهان اسلام یا در درون مسیحیت و هر دین دیگری، باورهای خود را اعتقادات دینی تصور کنند، این ناشی از خطای روشی و گرفتار شدن در توهم، خیال، خرافات است.
به هیچ عنوان نام اعتقاد بر چنین باورهای ناسازگاری با مبانی و بنیادهای عقلانی دینی درست در نمیآید و نمیتوان به صرف ادعای اعتقادی بودن یک مبنای تروریستی، خشونتگرا، ضد عقل و ضد ارزشهای مبنایی دینی، بپذیریم که این اعتقاد صحیح است.
ما آشکارا میتوانیم در اعتقاد دینی بودن چنین تصوراتی تشکیک و آنها را ابطال کنیم. اعتقادات دینی با مبانی دینی ابطالپذیر نیست. در صورتی که خود گوینده محترم حتماً اقرار خواهند کرد که باورهای این جریانهای خشونتطلب را اعتقاد دین و دینی تصور نمیکنند و نکنند. حتماً ایشان بر اطلاق اعتقاد دینی بر یک باور تروریستی تشکیک خواهند کرد و از اطلاق چنین واژه دینی بر چنین باور غیر انسانی و یا غیر عقلانی اباه خواهند کرد. اینگونه نیست که چون یک جریان تروریستی خود و انگارههای خود را دینی فرض میکند، ما هم اطلاق اعتقاد دینی بر باورهای او را بپذیریم و تأیید کنیم.
مدعی هستیم برای آنکه یک اعتقاد و باوری دینی باشد، باید شروطی داشته باشد. هر ادعایی از دین، از جانب هر فرد متدین، متفکر، متکلم و فقیه، به صرف باور آن فرد، از نظر ما اعتقاد دینی شمرده نمیشود، اعتقادات باید مبتنی بر شبکه گستردهای از دانشها، استدلالات و استنباطها باشد؛ البته در حوزه فروع و جزئیات دینی اختلافی پیدا میکند و در نتیجه ما مقولههای احکام مکلفین را جز اعتقادات نمیشماریم. منظور ما از اعتقاد حوزههای باورهای کلان و در اصطلاح کلامی و عقایدی است، واژه اعتقاد را نباید در درون فقه به کار برد.
البته ذکر این نکته نیز بسزاست که اگرچه گزارههای فقهی را ما از اعتقادات نمیشماریم، اما به هیچ عنوان نباید بین گزارههای فقهی، احکام تکلیفی و مقولههای اعتقادی ناسازگاری وجود داشته باشد. در نتیجه اگرچه فقه جزو از اعتقادات شمرده نمیشود، اما چون مبتنی بر اعتقادات قطعی، یقینی و علمآور است، این احکام هم بار عقلانی، قطعی و علمی پیدا میکند.
البته این مسئله به معنا نیست که لزوماً گزارههای فقهی و احکام تکلیفی چنین همراهی و سازگاری با مبانی اعتقادی علمی داشته باشد. میتوانیم مبتنی بر وجود ادلهای بر ناسازگاری یک فتوا یا یک حکم فقهی با مبانی کلامی آن را ابطال کنیم و آن یک مقوله دیگری است. ما حق نقد علمی فتوا و حکم فقیه را داریم. احکام فقها احکامی غالباً ظنی است که نباید ناسازگار با احکام قطعی و یقینی اسلام باشند که غالباً در حوزه دانش عقاید و اعتقادات کلام قرار میگیرند.
در این فرصت کوتاه، به دنبال روش شناخت اعتقادات در اسلام نیستیم، اما یکی از شاخصهای اصلی اعتقادات در اسلام عقلانیت، علمیت و منطقی بودن آنهاست، در نتیجه گرچه ممکن است فروع تفصیلی و جزئی از مسائل اعتقادی دارای قطعیت و علمیت نباشند و در اینجا ما حق نقد فروع و جزئیات مسائل اعتقادی را داریم. اگر کسی در یک مسئله جزئی از اعتقادات بُعد ناسازگاری با مبانی کلان، حتمی و اعتقادی دین ببیند میتواند جزئیات اعتقادی را ابطال کند و آنها را به تیغ نقد بکشاند.
در هر حال از مختصات، شرایط و اقتضائات یک مسئله اعتقادی، اجتنابناپذیر بودن جریان و سرایان تفکر، منطق و تعقل در آن است و قرار دادن دو واژه تفکر و اعتقاد در عرض هم و یکی را به عنوان جایگزین برای دیگری تصور کردن یک توهم متأسفانه غلطانداز است.
در نتیجه اعتقاد بیتفکر اعتقاد نیست. اطلاق واژه اعتقاد بر یک باوری که مبتنی بر تفکر و تعقل نیست، اطلاق غلطی است. این کاربرد ناصواب نباید ما را به نظریههای غیرمنطقی و غیرعقلانی بکشاند. اعتقاد یک باوری است که به طور اجتنابناپذیری باید بر پایه تفکر، تأمل، تدبر و برهان قرار گرفته باشد. اگر اعتقادی دارای چنین شاخصها و شروطی نیست، به هیچ عنوان ما آن را اعتقادی دینی تصور نمیکنیم.
البته اعتقاد به معنای لغوی غیر از اعتقاد به معنای دینی است. چنانچه در آغاز این یادداشت گفته شد، میتوانیم همانگونه که بر هر باوری واژه تفکر اطلاق کنیم، بر هر باوری میتوانیم واژه اعتقاد اطلاق کنیم. حتی میتوانیم الحاد را یکی از اعتقادات بشر تلقی کنیم. اما اعتقاد بشر غیر از اعتقاد دینی است. چرا باید واژه اعتقاد دینی را با تفکر جایگزین کنیم؟ در اینجا مغالطهای رخ داده که آن خلط میان مفهوم اعتقاد عرفی و بشری با اعتقاد دینی است. اعتقاد دینی به طور واجب و اجتنابناپذیر باید مبتنی بر عقلانیت و اندیشه باشد.
در پایان ذکر نکتهای را ضروری میدانم و آن اینکه تصلب در باورها و رویکرد دگماندیشانه و جزمگرا و افراطی هیچ ارتباطی به کاربرد واژه اعتقاد و یا تفکر ندارد. سادهاندیشی است که فکر کنیم اگر (من معتقدم) را برداریم و جای آن (من اینگونه فکر میکنم) بنشانیم این بحران گفتمانی و ادبیاتی اصلاح گردد.
بهراستی چه تفاوتی میان (اعتقاد اسلامی) و (اندیشه اسلامی) وجود دارد که در یکی نرمش و تسامح باشد و در دیگری نباشد؟ مسئله، اساساً از نوع لفظ نیست. نابردباری، سختاندیشی، خود حقپنداری محض و روح تشدد و افراط در تفکر از مختصات مرتبط با شخصیت و رویکرد فهم و درک انسانی است. یک داعشی را میتوان متقاعد کرد که به جای عبارت من معتقد به تکفیر شیعه هستم از عبارت: من فکر میکنم شیعه کافر است استفاده کند، اما در نتیجه آن هیچ تفاوتی نیست.
اما اگر منظور حضرت استاد این است که تمام باورها دارای برد و رویکرد یقینی نیست و کاملاً اجتهادی و احتمالی است، از این رو باید از بهکارگیری واژه اعتقاد صرفنظر نماییم و به جای آن از تعبیر «من فکر میکنم» استفاده کنیم. در چنین حالت و فرضی، اساس علم کلام و اعتقادات از علمی، یقینی و علمی به دانشی ظنی و احتمالی تبدیل میشود و این البته فساد معرفتی بزرگی است.
تعامل نرم و اخلاقی بیش از آنکه به باور یقینی و اعتقادی ما مرتبط باشد، به تدبیر و اخلاق گفتوگو باز میگردد. حضرت استاد! ما فکر نمیکنیم خدا هست، بلکه باور و اعتقاد یقینی ماست، اما در مقام گفتوگو باید متخلقانه و نرم با خداناباوران سخن بگوییم. مشکل دین و تدین وجود باورها و اعتقادات جازم آنها نیست، بلکه خشونتورزی نسبت به مخالفان و مختلفان است.
انتهای پیام