به گزارش ایکنا، برنامه درسهایی از قرآن رمضان ۱۴۰۰ با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی دوشنبه، 20 اردیبهشتماه، با موضوع «بقای روح پس از مرگ انسان» از شبکه اول سیما پخش شد. این برنامه، طی ماه رمضان هر شب پخش میشود. در ادامه مشروح این برنامه را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه
اللهم صل علی محمد و آل محمد، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
در ماه رمضان 1400 گفتیم معاد را بگوییم. در معاد حرفهایی را زدیم، رسیدیم به نفسهای آخر و عبور از دنیا. در این جلسه میخواهیم بگوییم که ما بدنمان میمیرد ولی روحمان زنده است. روح باقی است، روح باقی است. عنوان ما این است. انسان یک جوهر ثابتی دارد، یک شرایط متغیّر. مَثَل زدم در یک جلسه به موی سر و موی مژه. موی سر متغیّر است، هی اصلاح میکنی، کوتاهش میکنی، بلند میشود کوتاه میکنی، بلند میشود، ولی موی ابرو و موی مژه، یک مویی است که هشتاد سال تکان نمیخورد. یک چیز ثابت در بدن ما به نام روح است، آن ثابت است. سلولها هم هی میآیند میروند. هر به چند سالی یک بار میگویند، اگر اشتباه نکرده باشم، میگویند هر هفت سالی یک بار همه سلولهای بدن عوض میشود، ولی روح ثابت است، چهطور؟ اگر یک کسی به شما سیلی بزند، فرار کند، چه زمانی سیلی بزند؟ بیست سالگی، ده سالگی. بعد هفتاد سال ایشان را پیدا کردی، او را میبینی میآید داخل، میگویی: تو سیلی زدی. میگوید: من؟! آن سلولهایی که دست من بود، به صورت تو خورد، آن سلولها ده بار تا حالا عوض شده، میگوید: من کاری به سلولها ندارم، تو بودی زدی! ببینید این که انسان خودش را یک وجود ثابت میداند.
کسی از شما نسیه میکند فرار میکند، تا میروی او را بگیری، چند سال طول میکشد، این نمیتواند بیاید بگوید که: آقا آن سلولهایی که در پا بود و در دست بود و جنس را برداشت و فرار کرد و نداد، آن سلولها عوض شده، میگوید: من کاری به سلول ندارم، تو خودت همانی هستی که پول مرا خوردی، سیلی زدی.
پس ببنید روح ثابت است، به آن «من» میگویند. من، من هستم. و لذا گاهی هم به خودم میگویم آقا من شما را ندیدم؟! شما آن نیستی که مثلاً سی و پنج سال پیش در دانشگاه، در دبیرستان با هم بودیم، میگوییم چرا. خب این سلولها همه عوض شده ولی میگوییم تو خودتی، من هم خودم هستم. این حرفهایی که میزنم یعنی انسان روحش ثابت است. در برزخ چون بحث معاد هست، حالا روح چه میکند؟ ما این را اینطور بنویسم.
سه تا ماشین را فرض کنید، سه تا ماشین: این یک ماشین. ماشین دوم. ماشین سوم.
1- یک ماشین هم چراغهایش روشن است، هم راننده اینجا نشسته است.
2- ماشین دوم: یک ماشین دیگر چراغهایش روشن است، ولی راننده میرود رستوران چایی بخورد، راننده بیرون است.
3- ماشین سوم: یک ماشین هم رانندهاش میرود بیرون، هم چراغهایش خاموش است.
شماره یک. دو. سه.
برزخ را ما میتوانیم با این مثل میتوانیم بزنیم. ما دو تا بدن داریم. یک بدن سنگین داریم، این بدن که الان داریم با هم حرف میزنیم، بدن سنگین است. سنگین است یعنی چه؟ یعنی ممکن است شنا بلد نباشد، بیفتد در استخر، غرق شود، یعنی نمیتواند پرواز کند. ولی یک بدن سبک هم داریم که مثل همین بدن است، منتها آن سبک است ،یعنی با اینکه شنا بلد نیستی، ممکن است در اقیانوسها هم شنا کنی، میخواهید پرواز کنی، خواب میبینی در آسمان داری پرواز میکنی. با این بدن نمیتوانی، ولی با آن بدن میتوانی. این بدن خواسته باشد مثلاً برود کانادا، شاید ده، پانزده ساعت باید در هواپیما بنشیند، ولی ممکن است با آن بدن یک لحظه خوابت ببرد، تو همین یک لحظه خواب، خواب ببینی کانادا هستی. یعنی این بدن ده، پانزده ساعت طول میکشد ولی آن بدن در یک دقیقه میرود کانادا و برمیگردد.
در روایات داریم «فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ» (الكافي، الإسلامية، ج 3، ص 245) روح از بدن شما بیرون میآید، میرود در یک قالبی مثل همین قالبی که الآن هست و لذا شما خواب هم که میبینی، کس دیگری را نمیبینی، میگویی خودم رفتم به او گفتم، او همچین گفت.
ما الآن که با هم حرف میزنیم ماشین اول هستیم که هم راننده هست، چراغها روشن است. چراغها روشن است، کلیه کار میکند، قلب کار میکند، ریه کار میکند، چشم کار میکند، شنوایی، گوارش، بینایی، همهی اعضا دارند کار میکنند، خودمان هم بیداریم.
وقتی میخوابیم، ماشین دوم میشویم. ماشین روشن است، یعنی کلیه و قلب و ریه و همه اعضا کار میکنند، اما رانندهاش نیست، روح میرود این طرف، آن طرف، خواب میبیند میرود این طرف، آن طرف. بدن اینجا خوابیده، کلیه و ریه و شش و اینهایش کار میکند، اما روحش این طرف و آن طرف است، مثل همان رانندهای که ماشینش روشن است اما رستوران رفته است.
تا زنده هستیم، شکل اول هستیم، یعنی هم اعضا کار می کند، هم روح داخل بدن است. وقتی میخوابیم، نصفش را من بگویم، نصفش را شما بگویید: وقتی میخوابیم، روح هست یا میرود بیرون؟ با هم بگویید: میرود بیرون، اما چراغهایش روشن است. در خواب ریه همه کار میکند.
وقتی میمیریم، هم کلیه و اینها از کار میافتد، هم راننده بیرون میرود. «فِي قَالَبٍ كَقَالَبِهِ»
در دنیا که زندگی هستیم، زندگی دنیا با بدن سنگین است. بدن سنگین، همان بدنی است که فعلاً داریم. زندگی ما در دنیا با بدن سنگین است. در خواب زندگی با بدن سبک است. در خواب زندگی با بدن سبک است. حالا این بدن سبک هم گاهی رابطه دارد با بدن سنگین، گاهی رابطه ندارد. خواب میبینید کتکت میزنند، بلند میشوید: هـِن هـِن هـِن ، گاهی هِـن و هـِن هم میکنی، گاهی هِـن و هـِن هم نمیکنی. فقط میگویی که داشتند مرا میزدند ولی هِـن و هـِن نبود. این ارتباطات کم رنگ و پر رنگ دارد.
در دنیا ما با بدن سنگین زندگی میکنیم. در خواب با بدن سبک زندگی میکنیم. در برزخ با بدن سبک زندگی میکنیم. در قیامت دومرتبه با بدن سنگین. همین ذرات جمع میشود. مثل خشتی که خوردش میکنند، دومرتبه از همین ذرات خشت، باز خشت درست میکنند. «أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * ... قادِرينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ» (قیامة/ 3 و 4) همین ذرات پخش شده دومرتبه جمع میشود و لذا دیگر یک مشت حرفهای آبکی را نباید به آن توجه کرد. وقتی انسان مُرد ما نوار در قبرش گذاشتیم، حرف نمیزد. مگر گفتیم با این بدن است؟ بدن سنگین رفت داخل قبر. سؤال حساب و کتاب و شب اول قبر و اینها سؤالها برای بدن سبک است.
خواب ندیدید تا حالا؟ در خواب چهجوری زندگی کردید؟ در برزخ زندگی ما زندگی قالب سبک است، بدن سبک است، قالب مثالی است، در دنیا زندگی، نصفش را من میگویم، نصفش را با هم بگویید، زندگی ما در دنیا با بدن، بلند بگویید، با بدن سنگین. در خواب زندگی با بدن سبک است، در برزخ زندگی با بدن سبک است، در قیامت زندگی با بدن سنگین است. این مثالش هم همین ماشین خوب است. بدن سبک. این زندگی برزخ.
اینکه داریم: «القَبر اِمّا روضَةٌ مِن رِياضِ الجَنَّة أو حُفرَةٌ مِن حُفَرِ النّار» (تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 553) برزخ، قبر یا دری است به بهشت یا دری است به جهنم. یعنی همان در عالم قالب مثالی.
برزخ یک دنیایی است برای خودش. فاصله بین دنیا و آخرت را برزخ میگویند. زمانش هم معلوم نیست، کسی نمیداند زمانش کی هست. این برزخ را هم باید برایش حساب باز کرد. چیزی که مهم است این است که امامان ما فرمودند: ما در برزخ شفاعت نخواهیم کرد. اگر هم شنیدید امام حسین شفاعت میکند، ائمهی ما، پیغمبر ما شفاعت میکنند، برای قیامت است، در برزخ شفاعت نیست. این مسئلهی مهمی است. یعنی گیرم شما یقین هم پیدا کنید به خاطر خدماتی که کردید امام حسین شفاعتتان را میکنید، حالا فرض کنید، یقین کنید، خودشان گفتهاند ما بعضی جاها شفاعت نمیکنیم، کسی که نماز را سبک بشمارد، ما شفاعت نمیکنیم، «لا یَنالُ شَفاعَتَنا» (الكافي، چاپ الإسلامية، ج 3، ص 270) بروید در کامپیوتر ببینید چه افرادی را گفتند شفاعت نمیکنیم، شفاعت نمیکنیم. ولی یک عده را شفاعت نمیکنند، یک عده را هم که شفاعت میکنند برای قیامت است. بر فرض که شما یقین کردی که شفاعت شما را خواهند کرد، حسینیه ساختی، مهدیه ساختی، نمیدانم عزاداران امام حسین را، به هر صورت، اگر یقین کنیم و الله، بالله شفاعت ایشان را خواهند کرد، شفاعت برای قیامت است، برزخت را میخواهی چه کنی؟ امام صریحاً فرمود: ما در برزخ شفاعت نمیکنیم.
مسئله دیگر در قرآن کلمه «تَوَفّی» چند بار آمده است. «تَوَفّی» یعنی گرفتیم، به طور کامل گرفتیم. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ» (زمر/ 42) خدا به طور کامل جان را میگیرد. «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (انعام/ 61) فرشتههای ما به طور کامل جان را میگیرند. بهطور کامل جان را میگیرند؟ پیداست حقیقت انسان روح انسان است که بهطور کامل گرفتیم. به طور کامل گرفتیم، حقیقت روح است.
در جنگ بدر کفار که کشته میشدند، پیغمبر با اینها یک حرفهایی را زد، حالا چی گفت، نمیدانم. گفتند: یا رسول الله با مرده حرف میزنید. گفت: شما از اینها شنواتر نیستید، شما فکر میکنید زنده هستید شنوا هستید؟ نخیر، اینها هم مثل شما شنوا هستند، شما از اینها شنواتر نیستید. مهم بود این.
در یک ماجرای دیگر یکی از کفار جنازهاش افتاده بود، حضرت آمد بالای سرش با اینها حرف زد. گفت: چرا این کارها را کردید؟ چرا همچین کردید؟ چرا همچین کردید؟ گفتند: با این حرف میزنید؟ گفت: بله، حرفهای مرا میشنود. مرده میشنود. به ما گفتند مُرده را در خاک، در قبرش گذاشتی، تکانش هم بده بگو: «اِسمَع»: حواست را جمع کن، بشنو. «إذا أتاکَ المَلَکانِ المُقَرَّبان»: دو فرشته میآیند، فرشتههای عزیزی هستند، سؤال میکنند از خدا، از پیغمبر، از کعبه، از نماز، «لا تَخَف»: نترس. به اینها بگو خداوند تبارک و تعالی پروردگار من است، قبلهی من کعبه است، کتاب من قرآن است، عقاید را، هی مُرده را تکانش میدهند و میگویند: بگو. یعنی چه؟ یعنی میشنود که میگویند وگرنه لغو است. اگر در برزخ. ما صدایش را نمیشنویم ولی او که. خداوند به ما از طرف اولیایش دستور داده که مُرده را تلقین بگویید، تلقین بگویید. تلقین یعنی مُرده هم میفهمد. حرف اثر دارد، حرف اثر دارد.
یک کسی آمد یک شیخی را مسخره کند، گفت: آشیخ چهطور شد این دختره تا یک ساعت پیش به ما حرام بود، شما آخوندها در دفتر عقد میگویید: «اَنکَحتُ و زَوَّجتُ» نمیدانم، من خودم را زن تو کردم، آن هم با این مهریه گفت: «قَبِلتُ» حرام خدا حلال شد با همین کلمه؟ من زن تو، تو شوهر من، مهریه هم اینقدر، حلال، حرام خدا حلال شد؟ این آقا هم یک حرف زشتی زد، گفت: برو گمشو، خفه شو! ناراحت شد گفت: آقا من یک سؤال از شما کردم، این چه حرفی است که میکنید؟! گفت: من که یک حرف بیشتر نزدم. شما گفتی حرف، همین کلمهی برو گمشو در تو اثر کرد، دوستی تو را به من، تبدیل به ناراحتی کرد، قبلاً من را دوستم داشتی، حالا با این جسارتی که به تو کردم.
چرا به ما میگویند نوزاد لحظهای که به دنیا میآید در گوشش اذان بگویید، یعنی از آن لحظه میشود اذان گفت تا بعد. «حَیّ ِعَلَی الصَّلوة»، این حالا تازه به دنیا آمده، نماز نمیداند چه هست! حرف نزن تو. «حَیّ ِعَلَی الصَّلوة، حَیِّ عَلَی الفَلاح». در زایشگاه میگوید از صلاة بگو. در قبرش هم که میخواهی بگذاری میگوید: الصَّلوة. نماز چه هست که باید از زایشگاه تا قبرستان. در زایشگاه که متولد میشود اذان بگو، در قبرش هم میخواهی بگذاری، نماز مُرده بخوان. نماز یک آمپولی هست که خدا هم به زمین فرو میکند، هم به آسمان. زمین زلزله میشود، میگوید: نماز آیات بخوان. خورشید میگیرد، میگوید: نماز آیات بخوان، باران نمیآید، میگوید: نماز باران بخوان. نماز چه هست؟ چه آمپولی هست که هم باید هم به زمین فرو میکنند، هم به آسمان؟ نمیدانیم ما. هر چیزی که نمیدانیم که نباید. بوعلیسینا سفارش کرده هر چیزی را نمیفهمید نگویید نیست، بگویید من نفهمیدم، باشد بعد میفهمیم. راجع به کشتی میگوید: خداوند به دست شما کشتی آفرید، الاغ و اسب و قاطر و اینها را فرستاد، و بعد میگوید: «وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ» (نحل/ 8) یک چیزهایی هم درست خواهد کرد که شما هنوز نمیدانید. آن زمان هواپیما و هلیکوپتر و اف 14 و اف 16 و اینها نبود، منتها قرآن گفته، گفته برای شما مرکب آفریدم. مرکب چه هست؟ اسب است، شتر است، قاطر است، اینها هست، بعد میگوید یک چیزهایی هست: «ما لا تَعْلَمُونَ» نمیدانید ولی در آینده معلوم خواهد شد.
یک سری چیزها در برزخ مفید است. سلامی که ما میکنیم. در قرآن چه قدر آیه داریم: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِي الْعالَمينَ» (صافات/ 79)، « سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ» (صافات/ 120). سلام میکنیم. وهابیها میگویند آدم که مُرد، که مُرد، که مُرد، که مُرد، خلاص، میگوییم: پس «سَلامٌ عَلى نُوحٍ» (صافات/ 79) یعنی سلامٌ علی خاک. میگوید: مُرده مثل چوب میشود. یعنی «سَلامٌ عَلى إِبْراهيم» (صافات/ 109) یعنی سلام علی چوب. حاضرید این حرفها را بزنید؟ شما وهابیها که میگویید انسان که مُرد، دیگر نمیشنود، نمیفهمد، پس چرا خدا به آدمی که نمیفهمد سلام میکند؟ شما به آدم کر حاضری بگویی: «سلام علیکم»؟ بابا این نمیشنود، پس اگر نمیشنود چرا «سَلامٌ عَلى نُوحٍ» (صافات/ 79) چه قدر سلام در قرآن است. خود شما مگر در نمازتان سلام بر پیغمبر نمیدهید آخر نمازتان؟ «السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا النَّبِّیُ» نبی نیست، پیغمبر مُرد، کأنّه خاک، کأنّه چوب، نعوذ بالله. به چوب و خاک سلام میکنیم؟ بعضی. چی آدم بگوید؟!
در برزخ افراد مؤمن دنیای خودشان را دارند، لذتها، لذتهای در قالب مثالی است در بدن سبک. شما ممکن است یک کسی در بدن سنگینش میخوابد، متکای پر قو میگذاری بالای سرش، چه تشکی، چه رختخوابی، چه ملحفهای، اینجا میخوابد، ولی خواب میبیند بدترین شکنجهها را میشود، بدترین شکنجهها را میشود. بدن سنگینش در رختخواب است، روی پر قو خوابیده است اما با بدن سبکش شکنجه میشود.
ما یک بدن سبک داریم با آن در خواب این طرف و آن طرف میرویم. برزخ ما با بدن سبک است. انکار برزخ، انکار ضروریات دین است. قرآن هم آیه داریم که آیات قرآنش را هم برایتان بخوانم:
بسم الله الرحمن الرحیم. قرآن میفرماید که: «مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُون» (مؤمنون/ 100) کلمهی برزخ در قرآن آمده، میگوید بعد از جان کَندن، نفس آخر را که کشیدیم، برزخ است تا برسیم به قیامت. امام صادق فرمود: «وَ اللَّهِ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ إِلَّا الْبَرْزَخَ» (بحار الأنوار، ج6 ، ص 214) خدا میداند فقط برای برزخ شما میترسم. قیامت ما از شما دستگیری میکنیم، ولی برزخ دست ما کوتاه است.
آیه دیگر میفرماید: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوّاً وَ عَشِيّاً وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ» (غافر/ 46) صبح و غروب آتش بر اینها عرضه میشود، روز قیامت هم «وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ» قیامت هم حسابش جداست. جهنم که صبح و شام ندارد، عصر و ساعت نه ندارد، دو بعد از ظهر و چهار بعد از ظهر ندارد. این که میگوید آتش را بر اینها عرضه میکنیم روزی دو بار، صبح و عصر، این برای دنیای برزخ است، دنیای قیامت که اگر کسی رفت در آتش دیگر صبح و عصر ندارد.
گاهی آدم بنشیند این صحنهها را بخواند. دعاهای ما خیلیهایش قیامت را برای ما مطرح میکند. شما دعای ابوحمزه ثمالی را سحرهای ماه رمضان ببینید، قشنگ میگوید که روح تا کجا میآید، چه جور خارج میشود، فامیلها اطراف جنازه را میگیرند، من را غسل میدهند، اینها همه در دعاست هان، سخنرانی نیست، متن دعاست. «مُغْتَسَلِ» یعنی من را غسلم میدهند، «أَطْرافَ جِنازَتِى» بستگان اطراف جنازهی من هستند، دارند مرا غسل میدهند، بعد مرا حملم میکنند. نزدیک قبرم میآورند. بعد میگوید خدایا رحمم کن در این خانه جدید. «وَلَمْ أَفْرُشْهُ» این خانه را من فرش نکردم، سالهای زیادی زندگی کردم ولی قبرم را با عمل صالح فرش نکردم. این تیکهها را امامها در دعاها میگویند. در توحید هم همینطور است. امام حسین در دعای عرفه میگوید که چه بودم، چه بودم، چه بودم، قشنگ از قبل تولدش شروع میکند، ذرهای بودم، خدا در قرآن هم میگوید، میگوید اول: «لَمْ تَكُ شَيْئاً» (مریم/ 9) هیچی نبودی. بعد هم که یک چیزی هم شدی قابل ذکر نبودی: «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» (انسان/ 1) اول میگوید: «لَمْ تَكُ شَيْئاً» هیچی. بعد حالا اگر هم چیزی شدی: «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» قابل ذکر نبودی. بعد هم که ذکر شدی، به نام پستی ذکر شدی، گفتند: «ماءٍ مَهين» (سجده/ 8)، یعنی آب پست، به پستی یادم کردی. بعد «في ظُلُماتٍ ثَلاث» (زمر/ 6) در سه تا تاریکی رحم مادر، من بین فلان و فلان و فلان و فلان. بعد میگوید هی خلق، آفرینشها تازه به تازه شد. نطفه بودیم، علقه شدیم، مضغه شدیم، اول یک تک سلول بودیم، این تک سلول تبدیل به خون بسته شد، خون بسته تبدیل شد به گوشت نرم جویده شده، مثل گوشت نرم جویده شده، بعد کم کم استخوان پیدا شد. چشم و ابرو درست شد. قلب درست شد. رشد و رشد و رشد و رشد، تغذیهی من درست شد از بند ناف. بعد به دنیا آمدم، «لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً» (نحل، 78) هیچی بلد نبودم.
بنشینیم نعمتهای خدا را بشماریم. چهقدر در دعا میگوییم: أنتَ الّذی، أنتَ الّذی، أنتَ الّذی. خدایا تو بودی که، تو بودی که، تو بودی که، تو بودی که. بعد میگوید که: أنا الّذی، أنا الّذی، أنا الّذی، أنا الّذی، أنا الّذی. تو چه کردی، من چه کردم، تو چه کردی، من چه کردم. گفتوگوی با خدا. ایام را میشود روزی چند دقیقهای بنشینیم با خدا حرف بزنیم. لازم هم نیست عربی باشد. فارسی بگوییم. چه بلاهایی: «کَمْ مِنْ عِثَارٍ وَقَيْتَهُ، وَ كَمْ مِنْ مَكْرُوهٍ دَفَعْتَهُ» (مفاتیحالجنان، دعای کمیل) از چه لغزشهایی حفظم کردی، چه بیماریهایی چه کردی، چه کردی، چه کردی. ما باید با همین اذکار و دعاهای فارسی، عربی و هر بیانی هست بنشینیم خودمان را از غفلت بیرون بیاوریم. خدایا دیگر بحثهای بعدی باید باز وارد صحنهی قیامت بشویم، یک اشارهای بکنیم. این بحث معاد هم قد دهان من نیست، باید یک افرادی مثل آیت الله مدنی شهید محراب بگوید، گریه کند، مخاطبینش هم بشنوند، متحول بشوند. ما از قیامت غافل هستیم. قرآن یک لقب زشتی را به غافل داده، میگوید: «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (بقره/ 179) اینها مثل گاوند، از گاو هم بدترند. میگوییم از گاو هم بدترند، چه کسانی هستند؟ میگوید: «أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» (بقره/ 179) اگر کسی غافل باشد، نداند چه راهی جلویش است و مسئولیتش چه هست، الآن مسئولیت من چه هست؟ به کارمان زود قانع نباشیم. گاهی وقتها پرده کنار برود من میبینم خوبیهایم بدی بوده. پناه بر خدا.
خداوندا مرگ را برای ما مثل گل بو کردن، سکرات مرگ آسان، ما را با یقین و ایمان زنده بدار، با یقین و ایمان بمیران.
قیامت را روز سرافرازی ما قرار بده.
ما را از غفلت، از شهوت، از قسوت و قساوت و سنگدلی، از انحراف، از لغزش، از همه لغزشها حفظ بفرما.
منحرفین را هدایت کن.
هدایت شدهها را حفظ کن.
کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.
«و السلام علیکم و رحمة الله»
انتهای پیام