به گزارش ایکنا، نشست علمی «سیر عاشورانگاری در ایران (۱۲۹۹ ـ ۱۳۹۹ش)» با سخنرانی سعید طاووسی مسرور، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، شب گذشته 28 شهریور به همت اندیشکده راهبردی اربعین و دانشگاه امام صادق(ع) برگزار شد.
متن سخنان طاووسی را بخوانید؛
اولین کتاب مهم درباره عاشورا منتهیالآمال محدث قمی است. شاید کسی سوال کند که چرا نفسالمهموم در ابتدا ذکر نشد؟ پاسخ این است که چون در عصر پهلوی یا در قرن اخیر نوشته نشده، بلکه کمی پیش از آن نوشته شده است و در برخی پژوهشها به همین نکته دقت نشده است. مثلا کسی درباره عاشورانگاری عصر پهلوی رساله دکتری نوشته شده و از کتاب نفسالمهموم شروع کرده است. کتاب منتهیالآمال نوشته 1310 شمسی است و شیخ عباس قمی تا سال 1359 شمسی در قید حیات بود. البته اشکالی ندارد که در بحث از این دوره یعنی قرن اخیر به نفسالمهموم هم بپردازیم، زیرا منتهیالآمال کتابی است که درباره چهارده معصوم نوشته شده و یک فصل آن مربوط به امام حسین(ع) است. بنابراین بخش امام حسین(ع) منتهیالآمال چیزی نیست جز خلاصهای از نفسالمهموم شیخ عباس قمی.
اولاً این کتاب در مشهد مقدس نوشته شده. شیخ عباس قمی بعد از اقامت در مشهد به نجف برمیگردد و در نجف رحلت میکند. ممکن است کسی بگوید این امر چه اهمیتی دارد؟ این کتابها با توجه به بستر اجتماعی خودشان شکل گرفتند. یک بستر اجتماعی؛ وضعیت عاشورانگاری در ایران بوده و بستر اجتماعی دیگر این است که ایشان در کتاب منتهیالآمال به اهل منبر و روضهخوانها بیست توصیه کرده، یعنی آسیبهایی را که در جامعه مشاهده میکرد تذکر داده است؛ مثلا بحث غلو یا ذکر مطالب دون شأن معصومین. همچنین نفسالمهموم به فارسی ترجمه شده است و دو ترجمه دارد. یکی ترجمه شعرانی و دیگری با عنوان «در کربلا چه گذشت» چاپ شده و ترجمه مرحوم کمرهای است. من به ترجمه کمرهای رجوع میکنم چون بهروزتر است.
یکی از آثار مهم دیگری که با نگاه مخالف روش شیخ عباس قمی نوشته شده، معالیالسبطین است و جزو آخرین نفسهای مقتلنویسی قاجار محسوب میشود و به موازات جریان منتقد و تحریفستیز، این جریان نفسهای آخرش را میکشید. این کتاب در ادامه اسرار الشهاده و اثر حائری مازندرانی است. این نگاه در آثار دوره پهلوی محل نقد و رد بوده است. به طور خاص شهید قاضی طباطبایی در کتاب تحقیق درباره اول اربعین سیدالشهدا(ع) میگوید که نقلیات کتاب معالیالسبطین قابل اعتماد نیست مگر اینکه سندش را ذکر کرده باشد. به نظر میرسد به دلیل شرایط خاص دوره پهلوی اول، شاهد فقدان نشاط علمی در عرصه عاشورانگاری هستیم و اثر قابل ذکری به چشم نمیآید.
کتاب مفصلی که در این دوره مغفول ماند زندگانی اباعبدالله الحسین(ع) نوشته مرحوم ابوالقاسم سحاب است. این کتاب سعی کرده که تصویری تاریخی از حیات حضرت ارائه دهد نه تصویری داستانی. میتوان گفت ادامه نگاه نفسالمهموم و منتهیالآمال است. یکی از شروطی که محدث قمی درنفسالمهموم برای خودش گذشته این است؛ حتیالامکان از منابع پنج قرن اول استفاده کند و از منابع متأخر به عنوان شاهد استفاده کند چون بر این نظر بود که منابع پنج قرن اول کمتر دستخوش تحریف و غلو شدهاند. این کتاب را هم میتوانیم در ادامه همان نگاه ببینیم ولی مشکلش این است که تقریبا به روش سنتی نوشته شده و تازه دارند وارد فضای جدید کتابنویسی میشوند. برای ما بدیهی است که کتاب پاورقی یا پینوشت داشته باشد اما کتابهای سنتی اینطور نیستند و مولف هرچه خواسته نوشته است. اگر دلش خواسته منبع آورده و اگر نخواسته ارجاع نداده است. این کتاب هم همینطور است و فهرست منابع ندارد ولی چند پاورقی دارد و باید برای شناخت عاشورانگاری سنتی و جدید مورد بررسی قرار گیرد.
یکی از کتابهای مهمی که در دوره پهلوی دوم نوشته شد کتاب تحقیق درباره اربعین سیدالشهدا(ع) نوشته قاضی طباطبایی است و نوعی آسیبشناسی آسیبشناسی است. در مقابل نگاه تحریفستیز، افرادی مثل قاضی طباطبایی میگویند که تحریفستیزی خوب است، ولی به شرط اینکه به افراط نرسد. فارغ از اینکه با قاضی طباطبایی موافق یا مخالف باشیم، باید بگویم که در کتاب لولو و مرجان محدث نوری مسئلهای مطرح میشود و آن انکار آمدن اهل بیت امام حسین(ع) به کربلا در روز اربعین است، یعنی این امر ممکن نیست. شیخ عباس قمی در همین فضاست. قاضی در کتابش نوشته است که بازگشت اسرا در روز اربعین محال نیست و برای اثبات آن تلاش کرده است. البته از امکان، وقوع درنمیآید و کتاب ایشان نمیتواند حضور اهل بیت(ع) را در روز اربعین اثبات کند، بلکه از امکانش صحبت میکند. این نگاه جالب است و نگاهی انتقادی در برابر آسیبشناسیهاست.
چهبسا در پس این نگاه، این باشد که برخی فکر میکنند آسیبشناسی سبب میشود که مخاطبان به عاشورا بدبین شوند و اخبار عاشورا نزد آنها مشکوک جلوه کند. لذا وقتی کسی صریح و محکم چیزی را رد میکند، سعی میکنند جوابی به او بدهند. گاه آسیبشناسی آسیبشناسی هم نیازمند آسیبشناسی است، یعنی طرف چنان از یک امر دفاع میکند که نیاز به نقد دارد. اصطلاح تحریفات عاشورا را شهید مطهری بر سر زبانها انداخت. او در کتابش بحثهای مختلفی را باز کرده و یکی از مهمترین مباحث کتابش، تحریفات عاشوراست که با ذکر مصادیقی میگوید فلان مطلب دروغ است و عاشورا درگیر تحریفات کلان است و حماسه حسینی را به تراژدی تقلیل دادند.
سیدجعفر مرتضی عاملی، کتابی در نقد حماسه حسینی مینویسد. اول میگوید این کتاب از آقای مطهری نیست. بعد میگوید اصلا کسر شأن مطهری است که این مطالب را گفته باشد. بعد شروع به پاسخ دادن میکند، مثلا مطهری میگوید لیلا در کربلا نبود. آقای سیدجعفر مرتضی هر طور شده اثبات میکند که لیلا در کربلا بود. گویی ایشان به جمعآوری شواهد خلاف آقای مطهری اقدام میکند. کتاب دیگری که آقای مطهری خیلی میپسندد «بررسی تاریخ عاشورا» اثر دکتر آیتی است. طبیعی است که آقای مطهری این کتاب را بپسندد، چون شبیه نفسالمهموم است، ولی بهروزتر و دقیقتر است و به لسان اهل تاریخ نوشته شده و فضایش به آثار آکادمیک امروز نزدیکتر است و کتاب ارزشمندی محسوب میشود.
مهمترین کتاب دوره معاصر، «شهید جاوید» اثر مرحوم صالحی نجفآبادی است. نگارش این کتاب باعث تحول عاشورانگاری شد و باعث اقبال به عاشورانگاری شد. همچنین به نویسنده این کتاب جفا شده، زیرا در این کتاب علم امام حسین(ع) به شهادت را انکار کرده است، یعنی امام میدانست که نهایتا شهید میشود یا میدانست که در کربلا شهید خواهد شد، اما نمیدانست سفرش به کوفه منتهی به شهادتش میشود. من موافق علم امام به شهادت هستم و ادله کلامی، حدیثی و تاریخی دارم، ولی مسائل کلامی مثل مسائل فقهی اجتهادی هستند. ممکن است قول و نظری در تاریخ مشهور شده، ولی خلافش هم وجود داشته باشد. علم امام و عصمت هم همین است. اینکه عالمی را به سبب نظرش تخریب کنند، درست نیست.
کتاب «شهید جاوید» یکی از بهترین آثار عاشورایی از حیث تاریخی است. در این کتاب میگوید که امام برای تشکیل حکومت قیام کرد که نظر خوبی محسوب میشود و با علم امام به شهادت هم قابل جمع است. آثار شاخص دوره پهلوی میگویند که امام از طریق شهادت سیاسی میخواست اهدافش را محقق کند. این همان نگاه دکتر شریعتی در حسین وارث آدم است، ولی مرحوم صالحی دو نکته دارد؛ اول اینکه شهادت هدف نیست، بلکه نتیجه است و امام به این نتیجه دست پیدا کرد و لزومی ندارد از ابتدا به قصد شهادت رفته باشد. اینکه شهادت هدف نیست نه در مورد امام حسین(ع)، بلکه در مورد همه افراد صادق است. هرکس به جنگ میرود برای انجام تکلیف است نه شهادت. همچنین میگوید که اگر به نگاههای متقدمین به عاشورا برگردیم، چیزی که از منابع به دست میآید، این است که امام برای حکومت قیامت کردند، ولی سیدطاووس میگوید که ایشان برای شهادت حرکت کرد. بنابراین ایشان در این کتاب نظریه حکومت را مطرح کرد، امام خمینی هم همین نظر را قبول دارد. مشکل شهید جاوید این است که این نظر را با علم امام همراه نکرد و به همین دلیل اصل حرفش زیر سؤال میرود، در صورتی که امکان جمع بین این دو وجود دارد. چون ایشان علم امام را انکار کرد و عمده واکنشها به کتاب از این حیث بود.
تاکنون بر کتاب شهید جاوید نقد روشمند و جامعی نوشته نشده و عمده نقدها از حیث علم امام است و شامل همه مطالب کتاب نمیشود. بعضی از نقدها تا جایی پیش رفت که از آن طرف بام افتاد. مثلاً مرحوم اشتهاردی کتابی به نام «هفت ساله چرا صدا در آورد» نوشت؛ در این کتاب میگوید که ائمه به حکومت چه کار داشتند. خدا حکومت را برای پادشاهان خلق و نیز هدایت را برای ائمه نقل کرده است. آقای رضا استادی کتابی با عنوان سرگذشت شهید جاوید دارند که به تفصیل به مسائل این کتاب پرداختند.
آثار عاشورایی پس از انقلاب از حیث حجم و کیفیت با دورههای قبل قابل مقایسه نیستند. بخشی از این امر به دلیل فضای پس از انقلاب است و نه تنها در ایران بلکه در کل جهان توجه به شیعه، ائمه، عاشورا و مهدویت زیاد شد. از نظر کیفی هم روش تحقیق و مستندنگاری جا افتاد. لذا آثاری جزئی و دقیق نگاشته شد که در دوره قبل از آن یافت نمیشود.
انتهای پیام