به گزارش خبرنگار ایکنا، نشست «روششناسی تولید علم دینی»، امروز دوشنبه 3 آبانماه با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سیدفرید موالیزاده، استاد حوزه و دانشگاه برگزار شد. در ادامه سخنان وی را میخوانید:
موضوعاتی از قبیل تولید علم، علوم انسانی اسلامی و علم دینی، با آینده طلبگی ما در ارتباط است و مسائل حول آن وجود دارد از جمله اینکه آینده ما در این درس خواندن و پیگیریهای علمی به کجا میانجامد و باید به کجا برسیم؟ در چه زمانی فارغالتحصیل شویم؟ آیا فارغالتحصیلی در حوزه علمیه درست است یا امری نسبی است؟ در دروس رسمی حوزه، بعد از ادبیات، منطق، فقه و مباحث اینچنینی خوانده میشود، اما بعد قرار است چه اتفاقی بیفتد و این مواد درسی چگونه به دغدغههایی که همه بزرگان دارند، پاسخ میدهند؟ مخصوصاً این دغدغهها زمانی پررنگ شد که مسئله ارزشمند تمدن نوین اسلامی از سوی مقام رهبری مطرح و تکلیفی را بر دوش مجامع علمی و حوزوی گذاشت.
لوازم شکلگیری تمدن نوین اسلامی
اگر بخواهیم تمدن نوین اسلامی شکل بگیرد، قطعاً نیازمند مسئله بسیار مهمِ اندیشه هستیم، چراکه شکلگیری تمدن بدون اندیشه ممکن نخواهد بود. رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنرانیها در جمع جوانان استان خراسان شمالی فرمودند تمدن دارای دو بستر و جهت شامل بستر نرمافزاری و سختافزاری است و هر دو جهت مبتنی بر مسئله اندیشه و مبانی فکری و دیدگاههایی هستند که اسلام دارد، لذا باید این دیدگاهها را بهروزرسانی کرده و بسط دهیم.
تولید علم دینی برای اداره اجتماع است، اما سؤال این است که این هدف چگونه محقق خواهد شد. علمای ما در زمینه فقه، کتب بسیار زیادی نوشتهاند و با وجود اینکه شیعه در طول تاریخ در اقلیت بوده، در کمبود امکانات به سر برده است، مخالفان بسیاری هم داشته و مسئله بسیار مهم حفظ جامعه تشیع مطرح بوده است، اما در عین حال در آن شرایط سخت، کتب فقهی بسیار مفصلی از سوی علمای ما نوشته شده است که عمدتاً درباره اداره فردی، اداره خانواده و اداره اجتماع هستند. برای مثال «لمعه» تمام کتب فقهی را در برگرفته است که توسط شهید اول نوشته شده تا جوابگوی نیازهای روز آن زمان باشد.
سپس شهید ثانی این کتاب را شرح کرد. این کتاب چنان دقیق، پر نکته و منظم است که از سالیان دور جزئی از کتب درسی حوزه علمیه قرار گرفته است و این سابقه شاید به بیشتر از سه قرن قبل برسد. کتاب «شرائع الاسلام» اثر علامه حلی نیز کتابی بسیار منظم و مرتب و دارای ابعاد مختلف فقهی است. در کنار فقه، تلاشهای فراوانی هم در زمینه کلام، فلسفه، معرفت و اخلاق صورت گرفته است. در دوره مشروطه این مسئله مطرح شد که باید بتوانیم نیازهای روز را که در اثر ارتباط با جهان غرب و اروپا و روشهای جدید زندگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایجاد شده است را از منظر فقهی بررسی کنیم و کسی که این دغدغه را داشت، مرحوم میرزا حسین نائینی بود.
تأکید میرزای نائینی بر توجه به مسائل مستحدثه
وی معتقد بود باید مسائل مستحدثه را مورد بحث قرار داده و رشتههای جدیدی را در حوزه علمیه ایجاد کنیم. البته میرزا محمدحسین نائینی با وجود اینکه این دغدغه را داشت و مقام علمی وی نیز بسیار بالا و جایگاه اجتماعی نیز داشت، اما از اینکه برخی مانع انجام اینکار میشوند، گلهمند بود؛ یعنی نسبت به برخی از متحجران که مانع این کار میشوند، گلایه داشت. وی مثالی دارد و میگوید در علم اصول فقه و در زمینه استصحاب که عمده دلیل آن روایت زراره است، اما همین یک روایت را علما، فقها و اصولیون در فقه آنچنان بحث بسط دادند که دهها و صدها صفحه زیر این یک فقره روایت آمده است، لذا باید روی روایتهای بسیار دیگری که وجود دارد کارهای علمی صورت گیرد چراکه از همین روایت کوتاه، اینقدر مطلب ایجاد شده است.
مرحوم میرزای نائینی سؤال میکند که چگونه علمای ما از جمله شیخ انصاری و آخوند خراسانی توانستند این روایت را اینقدر بسط دهند؟ وی معتقد است نباید نسبت به روایات بیاعتنا باشیم و آنها را رها کنیم و صرفاً از آیاتالاحکام برخوردار شویم. کتاب «تنبیهالامه و تنزیهالمله» را بخوانید که میرزای نائینی چقدر در این زمینه دغدغه داشته است. حضرت امام خمینی(ره) نیز معتقد بودند دین باید اداره امور جامعه را در اختیار گیرد. ایشان کاری کردند که تمام حوزه علمیه را در مقابل کاری انجام شده قرار دادند نه اینکه ابتدا ثابت کنیم که دین میتواند میتواند جامعه را اداره کند یا خیر؟ بلکه ایشان فرمودند ما حکومت را ایجاد کردیم و از روز اول هم دنبال تشکیل حکومت اسلامی بودند.
ما معتقدیم حضرت امام خمینی(ره) پرچمدار تولید علوم دینی برای اداره اجتماع هستند و مهمترین مسئلهای که در زمینه تولید علم مطرح کردند نظریه ولایت فقیه بود. عموم فقها هم معتقدند قضاوت و مرجعیت باید در اختیار مجتهد باشد، پس چرا ما معتقدیم که نظریه ولایت فقیه از حضرت امام(ره) است، در حالی که در اقوال گذشتگان بوده است؟ جواب این است که ولایت فقیهی که حضرت امام مطرح میکنند با ولایت فقیهی که فقها مطرح میکنند در شکل و صورت یکی است، اما یک تفاوت عمده دارد. ولایت فقیهی که ایشان مطرح کردند با مبانی فکری و جهان بینی اسلام مرتبط بود اما ولایت دیگر فقها ارتباطی با مبانی فکری و جهان بینی نداشت.
دیدگاه فقه درباره اداره اجتماع
وقتی امام خمینی(ره) بحث ولایت فقیه را مطرح میکردند بحث را نه از ولایت فقیه، بلکه از توحید و هدف خلقت و نهایت زندگی انسان آغاز کردند و سپس به ولایت فقیه رسیدند، اما وقتی فقه میخوانیم با توحید یا جهانبینی کاری نداریم. امام خمینی(ره) نقش توحید در زندگی بشر و اینکه هدف جامعه چیست را بررسی کردند، سپس به انسانشناسیِ ولایت رسیدند و از ولایت، وارد مباحث مربوط به انسان کامل شدند سپس به ولایت فقیه رسیدند، اما ولایت فقیهی که برخی از فقها مطرح میکنند، ولایت فقیه به این معنا است که برخی از امور بر زمین مانده که منجر به اخلال در جامعه میشود را بر عهده گیرند.
در فقه گفته میشود اداره اجتماع هم از امور حسبه است و در امورِ حسبه نیازی به اذن از سنخ ولایت نیست، لذا بر این اساس قبل از انقلاب، برخی با حضرت امام(ره) مخالفت میکردند که چرا علیه شاه مبارزه میکنید، در حالیکه تنها شاه شیعه در جهان است و شما میخواهید وی را تضعیف کنید، لذا هرچند فاسق هم باشد، بنابراین چون میتوانیم امور حسبه را دست یک فاسق بسپاریم، بنابراین نباید با وی مبارزه کرد، اما حضرت امام(ره) چنین دیدگاهی را قبول نداشتند، چراکه روش درس خواندن ایشان متفاوت بود. بنابراین نتیجهای هم که از این درس خواندن حاصل است، متفاوت خواهد شد. کار بزرگ حضرت امام این بود که علوم و مواد درسی حوزه علمیه را از حالت جزیرهای و متباینات به تمامِ معنا خارج کردند.
دین دارای یک فقه و یک عمل و یک اندیشه و یک قانون است و باید به صورت توأمان در نظر گرفته شوند. کسی نمیتواند ادعا کند من متخصص اندیشه هستم، اما از قانون سر در نمیآورم. کار بزرگ افرادی نظیر حضرت امام(ره) این بود که جهانبینی را در خدمت اجتماع به کار گرفتند و جهانبینی را هم باید از آیات و روایات استخراج کنیم.
انتهای پیام