به گزارش ایکنا، مراسم سوگواری شهادت امام صادق(ع) شب گذشته 4 خردادماه، با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی، استاد درس خارج حوزه علمیه قم در حسینیه سراجان تهران برگزار شد که گزیده مباحث آن را در ادامه میخوانید؛
هر کدام از ائمه ما در موقعیت خاصی قرار گرفتند و با توجه به آن موقعیت، نقش مهمی را در استمرار مکتب امامت ایفا کردند. یک موقعیتی برای امام حسین(ع) است، یک موقعیت دیگری برای امام مجتبی(ع) است و هر کدام از امامان دیگر هم موقعیتهای خاصی داشتند اما امام صادق(ع) در چه موقعیت خاصی قرار داشت و چگونه عمل کرد؟
در دوران امامت سی و چهار ساله امام صادق(ع) یک حادثه مهم اتفاق افتاد که نه در دوران ائمه قبل پیش آمده بود و نه در دوران ائمه بعد پیش آمد. آن جریان استثنایی و تاثیرگذار انتقال قدرت از بنیامیه به بنیعباس است. تقریبا در وسط دوران امامت حضرت بود که این اتفاق مهم افتاد؛ امویان منقرض شدند و عباسیان قدرت را به دست گرفتند. از سی و چهار سال امامت امام صادق(ع) هجده سالش در دوران امویان است و شانزده سالش در دوران عباسیان است و در این میانه، انتقال قدرت صورت گرفت و این انتقال قدرت، انتقال سختی بود یعنی همراه حوادث مهم و درگیریها بود و انقلابی شکل گرفت.
با این انقلاب چه شد و امام صادق(ع) در برابر این نهضت چه موضعی اتخاذ کرد؟ اینجا دو پرسش اساسی مطرح است: اول اینکه سمتوسوی این نهضت و تحول چگونه بود یعنی پیش از انقلاب با بعد از انقلاب چه فرقی کرد؟ پرسش دوم اینکه امام در مقابل این نهضت چه برخوردی نمودند؟ تا پرسش اول پاسخ داده نشود به پاسخ پرسش دوم نمیرسیم که امام چه کرد.
فروپاشی دودمان بنیامیه یک اتفاق نبود، یک تحول اجتماعی بود که زمینههایی پیدا کرده بود و آرامآرام دودمان بنیامیه سست شد و مانند یک بنای فرسوده یکباره فروریخت. این فروپاشی عللی داشت. فرصت نیست درباره علل این فروپاشی در دودمان بنیامیه صحبت کنیم ولی منصور دوانیقی که بعد از این انقلاب قدرت را به دست گرفت خیلی دنبال این بود که رمز و راز فروپاشی بنیامیه را به دست بیاورد و از تجربه آنها استفاده کند تا وقتی خودش قدرت را به دست دارد فروپاشی اتفاق نیفتد و این حکومت را برای آینده تضمین کند.
منصور این تجربیات را جمع کرد و فکر کرد یک مدلی از حکومت را طراحی کند که دیگر مشکلات قبل را نداشته باشد. در این طراحی به چند نکته رسید. نکته اول اینکه حاکمان دودمان اموی غرق در فساد بودند، دوم اینکه غرق در ناز و نعمت و فساد مالی و اقتصادی بودند. سیاستگذاری منصور این بود که اینها را خط قرمز قرار دهیم یعنی دنبال فساد نباشیم و به حقوق مردم توجه کنیم. لذا با همین فرمان قدرت را به دست گرفت.
منصور خیلی آدم سختگیری بود. از نظر زندگی، کاملا زاهدانه زندگی میکرد. خانهاش بسیار محقر بود. در تاریخ هست که او لباسی وصله شده داشت. منصور ابتدا از این راه آمد تا مردم را فریب دهد و چنین تلقی کند که دزدان و خائنان از بین رفتند و ما یک زندگی بسیار ساده و حداقلی برای خودمان انتخاب کردیم تا اطمینان مردم به دولت و حکومت جدید جذب شود. خود منصور یک منشی و کاتب داشت، در تاریخ نوشتند یک روز دید این کاتب شلوار کتان پوشیده است. پانزده ضربه شلاق به آن کاتب زد که این چه شلواری است پوشیدی. اینها در جامعه نمایش زهد میدادند و چنین اعلام میکردند که ما هیچ تعلق خاطری به دنیا نداریم و فقط دنبال معنویت هستیم. این شیادها از همین طریق بر فکر مردم سلطه پیدا کرده بودند و کار به اینجا رسید که شخصی مینویسد منصور را دیدم بر منبر نشسته بود و صحبت میکرد، وقتی صحبت از خدا و قیامت به میان میآمد زار زار اشک میریخت. این یک لایهای از زندگی است که این حاکمان داشتند.
جنبه دیگر از نظر رسیدگی به وضع مردم است. خلیفه، فرمانروایانی در مناطق مختلف داشت. منصور به همه فرمانروایان خودش اعلام کرده بود شما باید هر روز قیمت کالاهای اساسی را برای من گزارش کنید. آن روز که وسایل ارتباطی امروزی نبود، روزانه لیست قیمتها را برای منصور میفرستادند و آخر شب تمام قیمتهای مختلف را چک میکرد و با هم مقایسه میکرد که نرخ گندم دیروز چقدر بوده و امروزه به چقدر رسیده است. در تاریخ هست اگر نرخها متغیر بود از فرمانروایان میپرسید چرا قیمت بالا رفته است و اگر دلیل موجهی نداشتند آنها را بازخواست میکرد. میخواست به مردم بگوید ما در خدمت شما هستیم و داریم برای شما کار میکنیم و بابت دنیا نگرانی نداشته باشید.
گاهی در سیستم حکومت افرادی پیدا میشدند که خیانت میکردند و به بیتالمال دستبرد میزدند. منصور با شدت با این افراد برخورد میکرد. نقل شده هر فرمانروایی را عزل میکرد تمام اموالش را مصادره میکرد.
حکومت منصور یک پشت پردههایی هم داشت. در آنجا اوضاع کاملا متفاوت بود. اگر بخواهیم جنایتهایی را که منصور مرتکب میشد بازگو کنیم امکانپذیر نیست چون فرصت نیست ولی برخی نمونهها را بازگو میکنم. عباسیان ظاهر را اصلاح کردند و فکر میکردند همانطور که ظاهر اصلاح شده، باطن هم درست شده است. یکی از مسائل مهم برخورد با مخالفان و منتقدان بود. وقتی میخواست انقلاب شود و امویان ساقط شوند، هم گروه علویون در مبارزه نقش داشتند و هم عباسیان و همه همراه هم در حرکت علیه بنیامیه مبارزه میکردند. وقتی کار به پیروزی رسید، موفقیت برای عباسیان بود و بقیه را حذف کردند. عباسیان افراد مخالف و منتقد را به کمترین بهانه به قتل میرساندند. یکی از شخصیتهای منتقد در آن زمان، عبدالله بن حسن است که نوه امام مجتبی(ع) است. ابناثیر میگوید وقتی منصور به قدرت رسید خانواده او را به زنجیر کشید و آنها را در سیاهچاله قرار داد و همه در آنجا مردند. همان کسی که بالای منبر اشک میریخت این جنایات را هم مرتکب میشد.
همچنین نقل شده است بنیالحسن یعنی فرزندان امام حسن(ع) آنقدر در زندان بودند تا اینکه منصور به هلاکت رسید و در زندان باز شد. زندانهای عباسیان چگونه بود؟ در تاریخ نوشته شده است صدایی از بیرون حتی صدای اذان به زندانیان نمیرسید که شب و روز را تشخیص دهند. حتی اوقات نماز را تشخیص نمیدادند و کاملا ظلمات بود.
بنابراین اگر کسی کاری به حکومت نداشت و انتقادی نداشت، حکومت برایش خوب بود اما اگر کسی حرفی نسبت به حکومت داشت، با او برخورد میشد. وقتی منصور، ابومسلم خراسانی را به قتل رساند خطبه خواند. در خطبه خودش این مطلب را گفت: مواظب باشید، مبادا در ذهنتان این مطلب پیدا شود که دست از ما بردارید، هر کسی پنهانی هم کاری انجام دهد گزارشش به من میرسد. لذا تمام مردم به هم بدبین بودند و فکر میکردند جاسوس حکومت هستند.
امام صادق(ع) در قبال این حکومت باید چکار کند؟ منصور خیلی دنبال این بود از موقعیت امام صادق(ع) استفاده کند، گاهی امام بیاید در دفتر منصور بنشیند تا بتواند تبلیغ کند که امام صادق(ع) ما را تأیید میکند. امام صادق(ع) هیچ وقت زیر بار این مطلب نمیرفت تا یک روز منصور برای امام نامه نوشت و حضرت جواب دادند من بیایم آنجا چه بگویم؟ کسی که پیش تو میآید یا از دنیایش نگرانی دارد که من این نگرانی را ندارم و نه از عالم آخرت و معنویت چیزی داری که بخواهم آخرتم را درست کنم. منصور در نامه نوشت مصاحبت ما را بپذیرید تا ما را نصیحت کنید. حضرت در پاسخ نوشتند کسی که دنیا را بخواهد تو را نصیحت نمیکند و کسی که آخرت را بخواهد با تو همصحبت نمیشود. خود این مقاومت در برابر ظالم خیلی مهم است.
امام به این اکتفا نکردند و به شیعیان فرمودند هیچ نوع همکاری با اینها نداشته باشید. حتی اگر دیدید میخواهند مسجد بسازند، برای آنها کار نکنید. شخصی خدمت حضرت آمد و گفت اوضاع زندگیم بد است، اگر اجازه بدهید گاهی اوقات برای حکومت کار کنم. حضرت فرمودند اگر من شدیدترین گرفتاریها را داشته باشم بهتر است از اینکه برای اینها کمترین کاری کنم چون همین همکاری موجب میشود نام من در فهرست اعوان ظلمه ثبت شود.
انتهای پیام