به گزارش ایکنا از لرستان، بیست و چهارم آبانماه در تقویم کشور ما به نام روز بزرگداشت آیتالله علامه سیدمحمدحسین طباطبایی(ره) نامگذاری شده است که بهمناسبت فرارسیدن این روز، با تکیه بر کتاب «پای درس علما»، تألیف حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی صرفیپور، بخشی از زندگانی بابرکت این عالم بزرگ جهان تشیع و اسلام تقدیم مخاطبان ایکنا میشود.
سیدمحمدحسین طباطبایی در 29 ذیالقعده سال 1321 قمری مصادف با 1281 ه.ش در تبریز به دنیا آمد. اجداد پدری وی از فرزندان امام حسن مجتبی(ع) و ابراهیم بن اسماعیل دیباج و تا چهارده پشت او همگی دانشمند و عالم بودند.
علامه از طرف مادر نیز از اولاد امام حسین(ع) بود، سیدمحمدحسین در پنج سالگی، مادر و در 9 سالگی پدرش را از دست داد و برادر کوچکتر او سیدمحمدحسن معروف به سیدمحمدحسن الهی نیز عارف و فیلسوف بود.
از شاگردان او میتوان از استاد شهیدمرتضی مطهری، آیتالله بهشتی، محمدتقی مصباحیزدی، جوادیآملی، سیدعزالدین حسینیزنجانی، محمد فاضل لنکرانی، حسینعلی منتظری، نعمتالله صالحی نجفآبادی، سیدموسی شبیریزنجانی، جعفر سبحانی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، حسن حسنزاده آملی، سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، سیدعلی حسینی خامنهای، ابراهیم امینی، سیدجلالالدین آشتیانی، ناصر مکارم شیرازی، احمد احمدی، سیدحسن طاهریخرمآبادی، علی قدوسی، علیاکبر غفاری، محمد محمدی گیلانی، یحیی انصاری شیرازی، محمد مفتح، محمدجواد باهنر، سیدعبدالکریم موسویاردبیلی، حسین نوریهمدانی، ابوطالب تجلیل، سیدموسی صدر، سیدمحمدباقر و سیدمحمدعلی موحدابطحی، سیدمهدی روحانی، علی احمدیمیانجی، عباس ایزدی، محمد صادقی تهرانی، عزیزالله خوشوقت و علی سعادتپرور نام برد.
از ایشان آثار علمی بسیار بهجا مانده است که از جمله آنها میتوان از تفسیر المیزان، اصول فلسفه و روش رئالیسم، شیعه در اسلام، سنن النبی(ص)، حاشیه بر اسفار صدرالدین شیرازی، بدایة الحکمة، نهایة الحکمة، شيعه: مجموعه مذاكرات با پروفسور كربن، رسالت تشيع در دنياى امروز(بخش دوم مذاكرات با پروفسور كربن)، حاشیه بر کفایه الاصول، رساله در حکومت اسلام، رساله در قوه و فعل، رساله در اثبات ذات، رساله در صفات، رساله در افعال، رساله در وسائط، الانسان قبل الدنیا، الانسان فی الدنیا، الانسان بعد الدنیا، رساله در نبوت، رساله در ولایت، رساله در مشتقات، رساله در برهان، رساله در مغالطه، رساله در تحلیل، رساله در ترکیب، رساله در اعتباریات، رساله در نبوت و منامات، منظومه در رسم خط نستعلیق، علی والفلسفة الالهیه، قرآن در اسلام اشاره کرد.
علامه سیدمحمدحسین طباطبایی درباره خود فرمودهاند که: در اوایل تحصیل، که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم از این روی هرچه میخواندم، نمیفهمیدم و چهار سال به همین نحو گذرانیدم، پس از آن یکباره عنایت خدایی، دامنگیرم شده عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بیتابی نسبت به تحصیل که تقریبا 18 سال طول کشید، احساس نموده و هرگز نسبت به تعلیم و تفکر و درک، خستگی و دلسردی نداشتم و زشت و زیبای جهان را فراموش کردم.
بساط معاشرت با غیر اهل علم را به کلی برچیدم و در خور و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده، باقی را به مطالعه میپرداختم، بسیار میشد که بهویژه در بهار و تابستان شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه میگذراندم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه میکردم، اگر اشکالی پیش میآمد با هر خودکشی بود حل مینمودم و وقتی که به درس حضور مییافتم از آنچه استاد میگفت قبلا روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم.
من و همسرم از خویشاوندان نزدیک مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی بودیم، او در نجف برای صلهرحم و تفقد از حال ما، به منزل ما میآمد، ما کرارا صاحب فرزند شده بودیم ولی همگی در همان دوران کوچکی فوت کرده بودند، روزی مرحوم قاضی به منزل ما آمد در حالی که همسرم حامله بود و من از وضع او آگاه نبودم، موقع خداحافظی به همسرم گفت: دختر عمو، اینبار فرزند تو میماند و او پسر است و آسیبی به او نمیرسد و نام او «عبدالباقی» است من از سخن مرحوم قاضی خوشحال شدم و خدا به ما پسری لطف کرد و برخلاف کودکان قبلی باقی ماند و آسیبی به او نرسید و نام او را عبدالباقی گذاردیم.
یکی از شاگردان علامه طباطبایی درباره او مینویسد: علامه در مراتب عرفان و سیر و سلوک معنوی مراحلی را پیموده بود، اهل ذکر و دعا و مناجات بود، در بین راه که او را میدیدم غالباً ذکر خدا بر لب داشت، در جلساتی که در محضرشان بودیم، وقتی جلسه به سکوت میکشید دیده میشد لبهای استاد به ذکر خدا حرکت میکرد، به نوافل مقید بود، حتی گاهی دیده میشد که در بین راه مشغول خواندن نمازهای نافله است، شبهای ماه مبارک رمضان تا صبح بیدار بود، مقداری مطالعه میکرد و بقیه را به دعا و قرائت قرآن و نماز و اذکار مشغول بود.
در قم هفتهای یک بار به حرم حضرت معصومه(س) مشرف میشد پیاده میرفت و در بین راه اگر پوست پرتقال، یا خیار یا موزی میدید با ته عصا آن را از مسیر مردم کنار میزد، در ایام تابستان غالبا به مشهد مقدس مشرف میشد شبها به حرم امام رضا(ع) مشرف میشد و در قسمت بالای سر حضرت مینشست و با حال خضوع و خشوع به زیارت و دعا میپرداخت، نماز مغرب و عشا را در جماعت آیتالله میلانی شرکت میکرد و در بین مردم در گوشهای مینشست.
بعد از نماز طلاب و سایر علاقهمندان اطرافش مینشستند و مشکلاتشان را میپرسیدند و جواب میشنیدند، با آیات قرآن کاملا مأنوس بود و به هر مناسبتی آیه یا آیاتی را میخواند، گویا آیات قرآن با روح و روانش عجین شده بود.
به پیامبر و ائمه اطهار(ع) بسیار علاقه داشت، با کمال ادب و احترام از آنها نام میبرد، در ماههای آخر عمرش دیگر به امور دنیا توجهی نداشت، از امور دنیا غافل بود و در عالم دیگری سیر میکرد، ذکر خدا بر لب داشت از دنیا بریده بود و به جهان دیگر پیوسته بود، در روزهای آخر عمرش حتی به آب و غذا هم توجه نداشت، چند روز قبل از وفاتش به یکی از دوستانش فرموده بود: «من دیگر میل به چای ندارم و گفتهام سماور را در جهان آخرت روشن کنند، میلم به غذا نمیکشد و غذا نمیخواهم» و بعد از آن هم غذا میل نفرمود.
یکی از دوستانش میگوید: در یکی از شبهای آخر عمر در خدمت او بودم در بستر نشسته بود و با چشمان نافذش به گوشه اتاق نگاه میکرد ولی یارای سخن گفتن نداشت، خواستم سخن و دستوری از او بشنوم و به یادگار داشته باشم ولی چندان امیدی به پاسخ شنیدن نداشتم.
عرض کردم: برای توجه به خدا و حضور قلب در نماز چه راهی را توصیه میفرمایید؟ به سوی من متوجه شد و لبهایش حرکت کرد و با آهنگی بسیار ضعیف که با سختی شنیده میشد فرمود: توجه، مراقبه، توجه، مراقبه، توجه مراقبه و این جمله را بیشتر از ده مرتبه تکرار نمود.
علامه فرمود: زمانی که در نجف بودم روزی در مدرسه ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آنجا عبور میکرد چون به من رسید دست بر روی شانه من گذاشته فرمود: «ای فرزند! دنیا میخواهی نماز شب بخوان و آخرت میخواهی نماز شب بخوان.»
علامه نسبت به استاد خود مرحوم قاضی احترام خاصی قائل بود یکی از شاگردان ایشان میگوید: یک روز من به علامه عطر تعارف کردم، ایشان شیشه عطر را گرفت و تأملی کرد و فرمود: دو سال است که استادم، مرحوم قاضی رحلت نمودهاند و من تا به حال عطر نزدهام و ایشان تا پایان عمر یعنی به مدت 36 سال از استعمال عطر خودداری نمودند.
یکی از شاگردان علامه طباطبایی میگوید: از قریب 40 سال تا آخر عمر علامه، دیده نشد که در مجلس به متکا و بالشی تکیه زنند، بلکه در مقابل واردین مؤدب و قدری جلوتر از دیوار مینشستند و چند سال قبل در مشهد مقدس یکی از شاگردانشان برای دیدنش رفته بود در حالی که علامه روی تشکی به دستور طبیب که گفته بودند روی زمین سخت ننشیند، نشسته بود وقتی این شاگرد وارد شد علامه از روی تشک برخاستند و او را به نشستن روی تشک تعارف کردند و او خودداری نمود و مدتها هر دو سرپا ایستادند تا اینکه علامه فرمود: روی تشک بنشیند تا من جملهای را به شما بگویم و آن شخص امتثال نموده و روی تشک نشسته در حالی که علامه خود روی زمین نشستند و بعد فرمودند: جملهای را که میخواستم عرض کنم این است که آنجا نرمتر است.
علامه طباطبایی نسبت به ابن عربی فوقالعاده حریم و احترام قائل بودند؛ ایشان را خیلی میستود و میفرمودند: حقایق و معارف در فصوص، دامن دامن ریخته است و در فتوحات خرمن خرمن؛ و میفرمودند: ابن عربی بینظیر بود و مانند او نیامده است.
نسبت به بوعلی، معتقد بودند که شخص اول در استعداد و حذاقت ذهن بوده است و ملاصدرا را هم یک مبتکر تمامعیار در فلسفه و عرفان میدانستند، سهروردی را انسان خیلی لطیفی میدانستند و میفرمودند: با اینکه سهروردی فیلسوف جوانی بوده، ولی فوقالعاده دارای شئون الهی بوده است.
یکی از فضلا میگفت: به مرحوم شهید مطهری عرض کردم که شما فوقالعاده از علامه طباطبایی تجلیل میکنید و تعبیر روحیفداه را در مورد ایشان دارید، این همه تجلیل به خاطر چیست؟ آن مرحوم فرمود: من فیلسوف و عارف بسیار دیدهام و احترام مخصوص من به ایشان نه به خاطر این است که ایشان یک فیلسوف است بلکه احترام به این جهت است که او عاشق و دلباخته اهلبیت(ع) است؛ علامه طباطبایی در ماه رمضان روزه خود را با بوسه به ضریح مقدس حضرت معصومه(س) افطار میکرد، ابتدا پیاده به حرم مطهر مشرف میشد ضریح مقدس را میبوسید سپس به خانه میرفت و افطار میکرد این ویژگی اوست که مرا به شدت شیفته ایشان نموده است.
یکی از شاگردان علامه نقل میکرد: استاد علامه زندگی سادهای داشت، مثلا هرگاه میخواست به تهران سفر کند با اتوبوس میرفت و در این موارد غالبا تابع محیط و اجتماع بود یکبار بیش از یک ساعت در اتوبوس نشست تا اتوبوس پُر شود و حتی یکبار هم در اتوبوس در اثر تصادف زخمی شد.
پس از واقعه هفتم تیر که نزدیکان علامه طباطبایی نمیخواستند شهادت آیتالله بهشتی را بهعلت کسالت علامه به ایشان خبر دهند، در همین احوال یکی از اطرافیان حضرت استاد به اتاقی که ایشان در آنجا بود، میرود و علامه به او چنین میفرماید: چه به من بگویید و چه نگویید من آقای بهشتی را میبینم که در حال صعود و پرواز است.
دختر علامه طباطبایی میگوید: اخلاق و رفتار ایشان محمدی بود، هرگز عصبانی نمیشدند و هیچ وقت صدای بلند ایشان را در حرف زدن نشنیدیم، در عین ملایمت، بسیار قاطع و استوار بودند و مقید به نماز اول وقت، بیداری شبهای ماه رمضان، قرائت قرآن با صدای بلند و نظم در کارها بودند دست رد به سینه کسی نمیزدند و این به سبب عاطفه شدید و رقت قلب بسیار ایشان بود.
بسیار کمحرف بودند، پُرحرفی را موجب کمی حافظه میدانستند بسیار ساده صحبت میکردند به طوری که گاهی آدم گمان میکرد این یک فردی عادی و عامی است، میگفتند شخصیت را باید خدا بدهد و با چیزهای دنیوی هرگز انسان شخصیت کسب نمیکند، آرام و صبور با مسائل برخورد میکردند با اینکه وقت زیادی نداشتند ولی طوری برنامهریزی میکردند که روزی یک ساعت بعدازظهرها در کنار اعضای خانواده باشند.
رفتارشان با مادرم بسیار احترامآمیز و دوستانه بود همیشه طوری رفتار میکردند که گویی مشتاق دیدار مادرم هستند ما هرگز بگومگو و اختلافی بین آن دو ندیدیم، آن دو واقعا مانند دو دوست با هم بودند در خانه اصلا مایل نبودند کارهای شخصیشان را کس دیگری انجام دهد، ایشان برای بچهها مخصوصا دخترها ارزش بسیار قائل بودند، دخترها را نعمت خدا و تحفههای ارزندهای میدانستند.
همیشه بچهها را به راستگویی و آرامش دعوت میکردند، دوست داشتند آوای صوت قرآن در گوش بچهها باشد، برای همین منظور، قرآن را بلند میخواندند و به مؤدب بودن بچه اهمیت میدادند و رفتار پدر و مادر را در بچهها مؤثر میدانستند درباره مادرم میفرمود: این زن بود که مرا به اینجا رساند او شریک من بوده است و هرچه کتاب نوشتهام نصفش مال این خانم است.
سرانجام پس از 81 سال و 18 روز عمر بابرکت و زندگی پُرتلاش، در 24 آبان سال 1360 ه.ش مصادف با 18 محرم 1402 ه.ق روح پاک و الهی آن حکیم عارف و مفسر وارسته به دیار قدسی و ملکوت رهسپار شد و پیکر مطهرش را در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپردند.
انتهای پیام