«شب دهم» ساخته حسن فتحی اتفاقی درخور توجه در سریالسازی تلویزیون محسوب میشود که در آن محور تعزیه است. در این کار جدا از پرداختن به این نمایش آیینی به تاریخی معاصر ایران نیز نگاهی منصفانه شده بود. درباره موفقیت این مجموعه، سخن بسیار گفته شده، اما تا امروز هیچ کاری نتوانسته بود موفقیت «شب دهم» را در این دست تولیدات تکرار کند البته تلاشهایی رخ داده تا با کپیبرداری از سریال حسن فتحی، موفقیت گذشته تکرار شود اما وقتی اثری از درونمایه لازم بهره نبرده باشد نباید انتظار چندانی از آن داشت.
این روزها سریالی با عنوان «رحیل» روی آنتن است که در این کار نیز به نوعی موضوع تعزیه در قالب داستانی تاریخی روایت میشود. مطلب زیر ارزیابی اجمالی از این سریال است.
داستان
سریال «رحیل» داستان تاریخی عاشقانهای مربوط به اواخر دوران قاجار است و به زودی رضاخان در مسند قدرت قرار خواهد گرفت. در این مجموعه تلویزیونی دختری به اسم مها با هنرمندی معصومه عربی که یکی از درباریان قاجاریه و به تازگی از سفر کربلا بازگشته است، با سقوط حکومت قاجار، تصمیم میگیرد رهبری ندیمههای قاجاری را عهدهدار شود تا بتوانند یک تعزیه عاشورایی برپا کند. در این میان اصلان پسر صحافباشی دربار از دسیسهها و توطئهها اطلاع پیدا میکند و همین مسئله روی سرنوشت او و مها تأثیر میگذارد.
داستان این سریال را رامین عباسیزاده در 40 قسمت به نگارش درآورده است که در قالب دو فصل روی آنتن خواهد رفت. داستان این فیلم تا حدی به لحاظ دراماتیک جذابیتهای خاص خود را دارد زیرا شخصیتهای متعدد و داستانکهای که در مجموعه قرارگرفته، کار را قابل دیدن کرده است اما هنوز هم به لحاظ قصه با کار خوبی چون «شب دهم» فاصل بسیار دارد. داستانهایی نظیر «رحیل» یک مشکل اصلی دارند آنهم اینکه تلاش نمیکنند تاریخ را به شکلی جذاب و واقعی روایت کنند بلکه میخواهند تاریخ را آنگونه که مدیران میپسندند، بیان کنند.
ساختار
درباره کارگردانی این سریال میتوان به لحاظ حرفهای تنها نمره قبولی را به مسعود آبپرور داد وگرنه این سریال در کارنامه فیلمساز امتیازی بالا محسوب نمیشود هرچند نسبت به تولیدات فعلی تلویزیون، کیفیت مطلوبتری دارد اما همانگونه که گفته شد میزان این قیاس کارهای فعلی سیما است وگرنه این مجموعه برای تراز شدن با کارهایی چون «شب دهم» یا «مدار صفر درجه» هنوز راه طولانی در پیش دارد.
بازیها نیز در حد متوسط باقی ماندهاند و اتفاق چشمگیری را در سریال شاهد نیستیم. حتی پیرامون برخی نقشهای اغراقهای بیشازحد هم را شاهد هستیم. برای مثال به حمیدرضا آذرنگ، اندیشه فولادوند و... اشاره میکنیم که بازی دلچسبی را از آنها شاهد نیستیم. دیگر بازیهای مجموعه نیز آن چیزی نیست که بخواهیم از آن به عنوان اتفاقی منحصربهفرد نام بریم.
شکل روایی این سریال هم همانند بسیاری دیگر از تولیدات تلویزیون ریتم کندی دارد، یعنی فیلمساز خواسته با ضربآهنگ آهسته بر تعداد قسمتها بیفزاید. جدا از این موضوع شخصیتپردازیها نیز بههیچوجه باورپذیر نیست و بسیاری از کاراکترها در حد تیپ باقی ماندهاند. دلیل این تیپسازی نیز شاید به ضعف نویسنده برنگردد بلکه به سفارشی مربوط میشود که نویسنده و کارگردان داده شده است. منظور اینکه تلویزیون برای رسیدن به اهداف خود در چنین تولیداتی به سازندگان توصیه میکند، شخصیتها تنها در قالب سیاه و سفید روایت شوند!
محتوا
در حوزه محتوا سه موضوع برای بیان مطرح است. نکته اول به نقد خرافه در «رحیل» مربوط میشود که در جای خود امری شایسته است اما در بیان این خواسته هم سریال نتوانسته به دلیل جنس بازی اندیشه فولادوند به موفقیت دست یابید زیرا همانطور که بیان شد شکل اغراقآمیز نقش به جای نقد خرافه شکلی کمیک به کار داده است.
موضوعی دیگری که به لحاظ محتوایی میتوان به آن اشاره داشت تاریخنگاری تعزیه در این سریال است. در این قسمت نیز کار نتوانسته به موفقیتی چندانی دست پیدا کرد البته کارگردان تلاش کرده با دکوپاژ و رنگآمیزی صحنه، تصاویر زیبا خلق کند اما به لحاظ جریانسازی روی مخاطب موفقیتی به دست نیاورده است. این مجموعه با محور قرار دادن ندیمههای دربار خواسته شکلی جدیدی از تعزیه را نشان دهد اما این نگاه نیز به واسطه پردازش ضعیف، عقیم مانده است.
مطلب سوم که شاید مهمترین آن باشد به اشتباهی مربوط میشود که سالهاست تلویزیون در حال تکرار آن است. سیما مدتهاست برای نقد پهلوی تلاش میکند چهرهای موجه از قاجار نشان دهد درحالیکه هر فردی که مطالعه اندک از دوران قاجار داشته باشد متوجه میشود هیچیک از شاهان قاجار شایسته حمایت نیستند. این سلسله جدا از تکه تکه کردن ایران، کشور را در عقبماندگی نگاه داشت و تنها به فکر سفر شاهان خود بود. البته این مسئله به معنای دفاع از پهلوی نیست، زیرا این سلسله نیز نقدهای جدی خود را دارد اما حرف اینجاست چرا باید با هدف لگدزدن به فردی، بیعرضهای دیگر را تطهیر کرد؟
این رویکرد تلویزیون در تاریخنگاری به اندازهای تکراری شده که دیگر مخاطب را ازایندست تولیدات دلزده کرده است اما انگار هیچ گوش شنوایی برای شنیدن وجود ندارد. صداوسیمای ما فعلاً دلخوش به 10 درصد مخاطبی است که برایش باقیمانده و 90 درصد دیگر را به حال خود رها کرده است.
داوود کنشلو
انتهای پیام