به گزارش ایکنا، پیشنشست بینالمللی همایش «واقعگروی معرفتی در فلسفه اسلامی و چالشهای پیش روی آن» امروز 26 شهریور در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
در این نشست حجتالاسلام والمسلمین مهدی عبداللهی؛ مدیرگروه فلسفه علوم انسانی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، با عنوان «واقعگرايی و ظهورات آن در فلسفه اسلامی» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
مقصود از رئالیسم معرفتی این است که ما انسانها به مثابه فاعلهای معرفت با واقعیاتی مواجه هستیم که این واقعیات و این اشیا هستی و چیستی و ویژگیهایشان مستقل از ما و علم و معرفت ماست، ولی میتوانیم این واقعیت را بشناسیم. پس رئالیسم معرفتی دو پایه دارد؛ یک پایه اذعان به اصل واقعیت است و پایه دوم آن امکان بلکه تحقق معرفت از سوی ما فاعلهای معرفت به این متعلقهای معرفتی است.
واقعگرایی معرفتی یک مسئله و نظریه در کنار سایر نظریات موجود در فلسفه اسلامی نباید تلقی شود. همچنانکه در فلسفه اسلامی مسائل مختلفی وجود دارد مسئله رئالیسم یک مسئله در کنار سایر مسائل نیست، بلکه روح حاکم بر تمامی و کل جغرافیای فلسفه اسلامی است و به مثابه یک خیمه کل فلسفه اسلامی را پوشش میدهد. رئالیسم معرفتی پارادایمی است که بر کل فلسفه اسلامی حاکم است. به عبارت دیگر کل مسائلی که در فلسفه اسلامی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد ذیل پارادایم واقعگرایی معنا پیدا میکند و تمامی فیلسوفان اسلامی این گرایش را پذیرفتند و زمینه بازیشان واقعگرایی معرفتی است.
اگر بخواهیم روح حاکم بر فلسفه اسلامی را در جغرافیای این فلسفه نشان دهیم برخی محورهای مهم وجود دارد که از طریق آنها میتوان به روشنی مسئله رئالیسم را در فلسفه اسلامی سراغ گرفت و بنده برخی از این موارد را توضیح میدهم. مورد دیگر این است که مقصودمان از معرفت تعریف سه جزئی مشهور نیست، بلکه ما وقتی سراغ فیلسوفان اسلامی میرویم متوجه میشویم که معرفت را به کشف واقع تعریف میکنند و تلقیشان از معرفت کشف واقع است نه باور صادق موجه که نقض و ابرامهایی در آن وجود دارد.
اولین مواجهه با ظهور رئالیسم معرفتی در فلسفه اسلامی است که فیلسوفان اسلامی تلقیشان از معرفت کشف واقع است. پس نکته اول اینکه رئالیسم یک نظریه در کنار سایر نظریات فلسفی نیست، بلکه روح حاکم بر فلسفه اسلامی است. نکته دوم تلقی فیلسوفان اسلامی از معرفت بود. نکته سوم تعریف فلاسفه اسلامی از حکمت است. از نظر آنها مقصود از حکمت این است که انسان به جهانی همانند جهان خارج تبدیل شود و صورت واقعیات خارجی در او شکل ببندد. این تعریف یک تلقی رئالیستی است. حکمت چیزی نیست جز معرفت به عالم واقع و واقعیات خارجی. پس فیلسوفان اسلامی همگی بر این اندیشهاند که واقعیتی مستقل از ما انسانها وجود دارد که هستی و چیستی و ویژگیهای آن مستقل از ماست و ما در عرصه علوم مختلف تلاش میکنیم که پرده از چهره آن برداریم.
در گام دوم فیلسوفان اسلامی به اصل واقعیت اذعان میکنند؛ یعنی واقعیتی هست بدون لحاظ قیود آن واقعیت. انکار اصل واقعیت اذعان به اصل واقعیت است و امکان نفی آن وجود ندارد. وقتی از اصل واقعیت عبور میکنیم از منظر فیلسوفان اسلامی اذعان به واقعیتهای خاص در شمار بدیهیات و از نوع فطریات است. منظور از فطریات قضایایی است که نیازمند استدلال است ولی استدلالش پیچیده نیست، بلکه استدلال آنها ساده است که عموم انسانها با توان ذهنی که دارند میتوانند به آن دست پیدا کنند. پس از نظر اکثر فیلسوفان اسلامی اذعان به واقعیات خاص از قبیل فطریات است.
البته راه دیگری وجود دارد. در این راهی که واقعیات خاص به عنوان قضیه فطری محسوب میشود فلاسفه اسلامی با اتکا به حالات درونی شخص، اثبات میکنند امری خارج از ما وجود دارد. راه دیگر برای اثبات برخی واقعیات خاص خارجی وجود دارد که نیاز به استناد به تاثیرگذاری یک شیء بر فاعل شناسا ندارد و آن از راه اثبات نیازمندی ممکنات به واجبات است. اگر اصل بدیهی علیت را بپذیریم، میتوانیم اثبات کنیم که خارج از ما موجوداتی وجود دارند.
همچنین، فلاسفه اسلامی مواجهه ضمنی با شکاکیت و نسبیگرایی داشتند و به طور مستقل از شکاکیت بحث نکردند. به بیان دقیقتر در بحثهای معرفتشناختی میتوانیم چهار رویکرد را شناسایی کنیم: سنتی، مدرن، معاصر و فلسفه قارهای. در رویکرد سنتی، رئالیسم معرفتی پذیرفته شده است. در رویکرد مدرن معرفتشناسی با بررسی امکان معرفت شروع میشود. در رویکرد معاصر معرفتشناسی با تعریف معرفت شروع میشود. در رویکرد چهارم دیدگاههای معرفتشناختی وجود دارد. فلاسفه اسلامی به لحاظ معرفتشناختی رویکرد کلاسیک و سنتی را پذیرفتند و اصل تحقق معرفت را قبول دارند و با پذیرش آن سراغ معرفتهای کلی به عالم واقع میروند و سایر علوم هم به دنبال معرفتهای جزئی هستند.
به طور کلی مواجهه فیلسوفان اسلامی در رویکرد کلاسیک و سنتی در معرفتشناسی با شکاکیت و دیدگاههای رقیب یک مواجهه حاشیهای و ضمنی بوده است، ولی در دوره معاصر با پررنگ شدن حضور فلسفههای غربی در فرهنگ اسلامی، فیلسوفان احساس کردند که جدیتر به این مسئله بپردازند. لذا علامه طباطبایی با نگارش کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم پای در این وادی نهادند.
انتهای پیام