به گزارش ایکنا، نشست «
عدالت و تمدن اسلامی در پرتو تعالیم رضوی» امروز چهارشنبه اول آذرماه از سوی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی برگزار شد.
حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی؛ رئیس پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی، در این نشست سخنرانی کرد که در ادامه میخوانید؛
عدالت اجتماعی یکی از با قدمتترین و در عین حال سختترین و پیچیدهترین مباحث در فلسفه سیاسی محسوب میشود. البته منحصر در فلسفه سیاسی نیست، شاید اگر بخواهیم وزن عدالت اجتماعی را مقایسه کنیم، در فلسفه سیاسی این سهم بیشتر است هرچند که در بسیاری از رشتههای علوم انسانی این بحث به شکل جدی مطرح است. با وجود تلاشهای فراوانی که برای توصیف عدالت و نحوه تقرب به آن در مکتب اسلام صورت گرفته هنوز بحث عدالت در محیط اسلامی، بحثی بسیار کلی و نحیف است و همچنان نتوانسته است جای خود را پیدا کند.
جایگاه عدالت در اسلام
عمده بحثهایی که در فضای اسلامی داریم منحصر به تعدادی اصول است که از قرآن و روایات به دست آمده است. گمان نمیکنم کسی بتواند ادعا کند که توانسته یک منظومه فکری درباره عدالت در اسلام تولید کرده باشد چه برسد به اینکه نظریهای تولید کرده باشد. این در حالی است که در اسلام سخنان بسیاری درباره عدالت وجود دارد و خود قرآن هم عدالت را روح شریعت اسلامی معرفی کرده است. اخلاق هم ارتباط وثیقی با مسئله عدالت دارد. در هر صورت با وجود این همه اهمیت عدالت در اسلام، اما هنوز نتوانستهایم نظریاتی تولید کنیم که در عرصه عمل، دغدغههای ما در زمینه عدالت اجتماعی را برطرف کند.
با وجود اینکه ما جهان غرب را به دلیل دور شدن از عدالت مذمت میکنیم اما واقعیت این است که نظریهپردازان غربی و مخصوصا جان رالز، در این زمینه کارهای زیادی انجام دادهاند و کارهای آنها زنده است و در محافل علمی مورد توجه قرار میگیرد و کسی از عهده به حاشیه راندن نظریه وی برنیامده است. حتی در کشورهای اروپای مرکزی و اسکاندیناوی، از این نظریات جان رالز در عرصه عملی استفاده شده است. در ایران هم با وجود اینکه مهمترین شعار پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عدالت بود اما نتوانستیم در این زمینه به خوبی سرمایهگذاری کنیم.
فعالیتهای مرحوم حکیمی در زمینه عدالت
اگر به سنتهای اسلامی نگاه کنیم بسترهای نظریهپردازی درباره عدالت، در سنت اسلامی وجود دارد و میتواند منجر به تولید یک نظریه یا ابرنظریه در زمینه عدالت شود. مرحوم محمدرضا حکیمی هم در این زمینه فعالیتهای زیادی انجام دادند و مطالب زیادی در باب عدالت را تجمیع کردند که در قالب کتاب «الحیات» منتشر شد. در تعالیم امام رضا(ع) مطالب مرتبط با عدالت را به میزان زیادی پیدا میکنیم و میتوانیم از دیدگاههای آن حضرت برای حل مشکلات در زمینه عدالت استفاده کنیم. از سوی دیگر روح تعالیم رضوی هم مبتنی بر عدالت است اما صحبتهای بنده به صورت مستقیم به جایگاه عدالت در اندیشه رضوی نیست.
چیزی که برای بنده بسیار قابل توجه بوده این است که ما قبل از ورود به عرصه تئوریک در زمینه عدالت، باید ببینیم چه مشکلاتی در عرصه عدالت داریم چون تا تکلیف تئوری را روشن نکنیم نمیتوانیم در عرصه عمل موفق باشیم. البته معتقدم به جای تئوری اسلامی باید از تئوریهای اسلامی سخن بگوییم چون هر متفکر اسلامی ممکن است دارای یک نظریه باشد و برخی از این نظریات مغلوب و برخی غالب شوند تا نهایتا یک نظریه به عنوان نظریه برتر، خودش را جا بیندازد. در همه جای دنیا اینگونه بوده و در جوامع اسلامی هم باید اینگونه باشد و نمیتوانیم بگوییم یک نظریه درباره عدالت وجود دارد و باید فقط آن را بپذیریم.
تفاوت جامعه اسلامی و جامعه مسلمانان
بنده با عینک خودم سراغ مشکلاتی رفتم که در زمینه عدالت وجود دارد و معقتدم نظریات ما باید حرفهای روشنی در این زمینه داشته باشد اما ابتدا در تعریف عدالت اجتماعی باید بگویم بنده آن را واگذاری حق، به صاحبِ حقیقی آن در همه ابعاد، اعم از فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در نظر میگیرم. منظورم از جامعه اسلامی هم جامعهای است که اعضای آن را متدینین تشکیل دادهاند و جامعه بر اساس احکام، اخلاق و جهان بینی اسلامی اداره میشود. گاهی ما با یک جامعه اسلامی مواجه هستیم اما خواستی برای جاری شدن احکام و ارزشهای اسلامی در میان آنها وجود ندارد. این در واقع جامعه مسلمانان است نه یک جامعه اسلامی.
یکی از مشکلاتی که با آن مواجه هستیم تقدم یا تأخر آزادی و عدالت است. بنده قبلاً معتقد بودم این دو فضیلت، هم وزن هم هستند اما بعدها به این نتیجه رسیدم که آزادی مقدم بر عدالت است چون اگر آزادی نباشد عدالت هم نخواهد بود. از جمله مشکلات دیگر این است که عدالت را مقدمه میدانیم یا مقصد؟ شخصی همانند امام خمینی(ره) میفرمایند عدالت، مقدمهای برای مقصد بزرگتر یعنی تعالی است.
وظایف دولت در قبال عدالت اجتماعی
همچنین مصطفی زالی، استادیار فلسفه دانشگاه تهران، در این نشست به سخنرانی پرداخت که گزیده سخنان وی را در ادامه میخوانید؛
بنده راجع به معنای خاصی از عدالت یعنی عدالت اجتماعی صحبت میکنم. مقصود از عدالت اجتماعی این است که دولت وظیفه تأمین سطح خاصی از امکانات اجتماعی را داشته باشد بنابراین اولاً عدالت اجتماعی، استلزاماتی را به دنبال دارد که از جمله آنها وظایف حاکم سیاسی است و در درجه دوم نیز با صدقه و بخشش متفاوت است هرچند کارکرد آنها هم رفع نیازهای مادی انسانهاست اما الزامی در آنها نیست و وظیفه حاکمیت هم نیست.
مُسَلَم است که این معنا از عدالت، سابقه طولانی ندارد و به حدود دو قرن اخیر برمیگردد. بسیاری میگویند شکلگیری شیوههای جدید تولید ثروت، بر توجه به این مفهوم تأثیر زیادی داشته است. لازم است بنده به رابطه فقه و عدالت اجتماعی هم بپردازم چراکه در اینجا چالشی وجود دارد. چون ادیان همواره مُبَشّر برابری بین بندگان خدا بودهاند اما پژوهشهایی هم هستند که نشان میدهند انگارههای متفاوتی درباره عدالت وجود دارد. مثلا یک فیلسوف یهودی میگوید توصیههای ادیان درباره عدالت را نباید با عدالت اجتماعی یکسان بدانیم بلکه این سنت به دوران بعد از آدام اسمیت برمیگردد.
کتابی نیز سال 2014 منتشر شده و به تازگی ترجمه شده که نویسنده آن، اسلام را دینی معرفی کرده که با پذیرش اقتصاد خصوصی و وابسته دانستن قیمتها به خواست خدا، منشأ گونهای از سرمایهداری است. در تجربه چهل و چند ساله حکمرانی اسلامی هم نسبت بین سیاستها اقتصادی و برنامهریزی برای عدالت محل چالش بوده است بنابراین نسبت بین فقه و عدالت اجتماعی، نه تنها روشن و بدیهی نیست بلکه نیازمند بررسی تفصیلی و مستقل است.
معنای حداقلی و حداکثری از عدالتِ اجتماعیِ فقهی
منازعه اصلی حول عدالت اجتماعی به دخالت دولت برای تحقق آن برمیگردد. تعریف ارسطو از عدالت این است که امری ناظر به افعال افراد است. در واقع وقتی وی عدالت را تعریف میکند آن را در پایبندی به قانون میداند اما در سنت اسلامی، وقتی از عدالت سخن گفته میشود مستلزم توجه به قوای غضبیه و شهویه است یعنی در اینجا معنای اخلاقی و فردی دارد اما تفاوت آنها این است که در اینجا جنبهِ نسبت با دیگری لحاظ نشده است.
عدالت از منظر فقهی هم ناظر به ترک محرمات و انجام واجبات است و در نهایت به پیروی از قوانین شریعت برمیگردد و این تعریف با تعریف ارسطویی نزدیک است لذا عدالت، یک فضیلت فردی است و اگر افراد در یک جامعه به قوانین احترام بگذارند میتوانیم بگوییم عدالت محقق شده است و در یک جامعه دینی، الزام افراد به قوانین شریعت نشان دهنده وجود یک جامعه عادل خواهد بود.
سؤال این است که آیا با نظر به اینکه عدالت در معنای فقهی پیوند مستقیمی با عدالت اجتماعی ندارد آیا میتوان دریافت مستقیمی از عدالت اجتماعی داشت؟ در این زمینه باید معنایی حداقلی و حداکثری از عدالتِ اجتماعیِ فقهی داشته باشیم. معنای حداکثری این است که مستقیما از فقه، ادله دخالت دولت در زمینه عدالت اجتماعی را بیرون آوریم و معنای حداقلی این است که بگوییم دخالت دولت در این زمینه با مبانی فقهی در تضاد نیست.
به عنوان نتیجه بحث باید گفت که اگر موضوع عدالت را ساختارِ بنیادین اجتماعی بدانیم مسئله عدالت اجتماعی در ساحتِ حقوق عمومی قرار میگیرد بنابراین تلاش برای تحقق عدالت بدون دخالت دولت، عبث و بیهوده است لذا حکومت میتواند به در این عرصه ورود پیدا کند و این امر در حوزه اضطرارات هم قرار نمیگیرد.
انتهای پیام