«برای زندگی» عنوان جلد اول از گفتارهای تفسیری امام موسی صدر است که در زمان حضور ایشان در لبنان برای کادرهای جنبش امل و بهمنظور آشنایی این نیروها با آموزههای اسلام بیان شده است. مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در تهران، این درسگفتارها را در دو جلد با عناوین «برای زندگی» و «حدیث سحرگاهان» ترجمه، چاپ و منتشر کرده است. شماره پیش رو به تفسیر سورههای فیل و قریش (بخش اول) اختصاص دارد که در این گفتار، امام موسی صدر با استناد به آرای مفسران، این دو سوره را به هم پیوسته و یکی میداند و سپس با نقل داستان اصحاب فیل و اشاره به دو تفسیر غیبگرا و عقلگرا از این سوره، بر این نکته تأکید میکند که بیش از متن قرآن نباید غیبگرا یا عقلگرا باشیم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ، أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ، وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ، تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ؛ به نام خداوند رحمتگر مهربان، مگر نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد، آيا نيرنگشان را بر باد نداد، و بر سر آنها دسته دسته پرندگانى فرستاد، كه بر آنان سنگهايى از گل سخت مىافكندند، و سرانجام خدا آنان را مانند كاه جويدهشده گردانيد.»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، لِإِيلَافِ قُرَيْشٍ، إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ، فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَيْتِ، الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ؛ به نام خداوند رحمتگر مهربان، براى الفت دادن قريش، الفتشان هنگام كوچ زمستان و تابستان، پس بايد خداوند اين خانه را بپرستند، همان خدايى كه در گرسنگى غذايشان داد و از بيم دشمن آسوده خاطرشان كرد.»
بیشتر بخوانید:
این دو سوره به هم پیوستهاند. از همینرو، فقهای شیعه میگویند قرائت یکی از این دو سوره به تنهایی در نماز جایز نیست. در نماز میتوان سوره حمد و یک سوره دیگر مثل «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» یا «وَالْعَصْرِ» را خواند؛ یعنی یک سوره کامل از سورههای کوتاه و یا بلند، اما جایز نیست که بخشی از یک سوره قرائت شود. هر سوره کاملی را میتوان خواند و خواندن بیش از یک سوره هم در هر رکعت جایز نیست، مگر سورههای «وَالضُّحَى» و «أَلَمْ نَشْرَحْ» که یک سوره دانسته میشوند و همچنین دو سوره فیل و قریش که باز هم یک سوره تلقی میشوند. خواندن این دو سوره پس از حمد جایز است و نمیتوان فقط یکی از آنها را خواند. این تأکیدی است بر نظر مفسران که این دو سوره یکی هستند و با هم در پیوندند و حتی «لِإِيلَافِ» که جار و مجرور است، متعلق به سوره فیل است. پس از این مقدمه به تفسیر این دو سوره میپردازیم.
داستان اصحاب فیل را همه میدانند. خلاصه آن چنین است: در شبهجزیره و بهطور مشخص در یمن، حاکمی سرکش و قدرتمند به نام ابرهة بن الأشرم یا ... بود. این مرد از جانب نجاشی، امپراطور حبشه، حاکم یمن شده بود. در آن دوران یمن به اشغال حبشه درآمده بود. اگر نقشه جغرافیایی را مشاهده کرده باشید، حبشه را در غرب دریای سرخ و یمن و بخشی از حجاز را در شرق دریای سرخ میبینید. از همینرو، همیشه میان حبشه و این بخش از شبهجزیره اختلافاتی وجود داشت. گروهی از یاران پیامبر(ص) از جمله جعفر به حبشه مهاجرت کردند. در آن زمان پادشاه حبشه یمن را اشغال و ابرهه را امیر آنجا کرد. در اینباره نیز داستانهایی نقل کردهاند که آن منطقه دو امیر داشت؛ یکی از آنان بر دیگری چیره شد، اما پادشاه حبشه خشمگین میشود و ابرهه را امیر آن سرزمین میکند. این داستانها خارج از بحث ما هستند و دلیل و سند تاریخی هم ندارند، یا دستکم من سند تاریخی آن را ندیدهام.
ابرهه، حاکم یمن، مردی فعال بود و میخواست یمن را کشوری پررونق و شکوفا کند. او به فکر جذب گردشگران و مسافران افتاد. ابرهه میدید که کعبه زیارتگاه عرب است، ثروتمندان ساکن مکهاند، هرساله هزاران و صدها هزار نفر به زیارت کعبه میروند و همین مسئله سبب رونق مکه و وفور نعمت در آنجاست. او اندیشید که بنایی مانند کعبه برای جذب زوار و حجاج بسازد و آنان را از کعبه دور و متوجه زیارتگاه خود در یمن کند. از اینرو، معبدی بزرگ و بسیار عظیمتر از کعبه ساخت. جالب است بدانید که کعبه به هیچ وجه زرق و برقی ندارد، بلکه خانهای از سنگهای سیاه است. شکوه و عظمت کعبه عظمتی الهی است.
او خانهای مجلل ساخت و مبلغانی فرستاد تا مردم و مسافران را به سوی معبدش فراخوانند و حجاج و زوار را به آنجا دعوت کنند، اما موفقیتی به دست نیاورد، زیرا که عربها کعبه را ساخته ابراهیم میدانستند و حضرت ابراهیم(ع) هم جدشان بود. آنان به این بیت عتیق افتخار میکردند و به آن ایمان بسیار داشتند. از اینرو، ابرهه در جلب نظر مردم عرب ناکام ماند، کینه کعبه را به دل گرفت و بر آن شد تا کعبه را ویران کند. سپاهی بزرگ از فیل فراهم کرد و برای از میان بردن کعبه به راه افتاد. در راه قبایلی با سپاهش جنگیدند، اما در برابر ارتش او شکست خوردند تا اینکه به نزدیکی مکه رسید. در تاریخ آمده است که آنان غارتگری میکردند و اموالی را که در راه مییافتند، برای خود میبردند. در راه، گله شتران عبدالمطلب، سید مکه را که ۲۰۰ شتر بود، غارت کردند.
میگویند هنگامی که ابرهه به نزدیکی مکه رسید، از نیتش پشیمان شد و کمی ترسید. از همینرو، به دنبال واسطهای بود تا از نیتش دست بکشد و از ویران کردن مکه منصرف شود. در همین لحظات، عبدالمطلب نزد او رفت. عبدالمطلب مردی زیبا و پرابهت بود که شأن و مقامی هویدا داشت. ابرهه به عبدالمطلب احترام گذاشت، او را در کنار خود و بر روی یک تخت نشاند و درخواستش را با او مطرح کرد. عبدالمطلب هم گفت که سپاهیان تو شترانم را به غارت بردهاند، میخواهم که شترانم را بازگردانی. ابرهه دستور داد تا شتران را بازگردانند، اما در عین حال در برابر این مرد پرابهت احساس حقارت کرد و گفت: گمانم این بود که آمدهای تا برای خانه کعبه میانجیگری کنی که شرف و کرامت و زیارتگاهتان است، اما تو شترانت را خواستی. عبدالمطلب گفت: من صاحب شتران خود هستم، این خانه پروردگاری دارد که از آن محافظت خواهد کرد. این سخن بر ایمان راسخ و احساس عبدالمطلب دلالت دارد.
به هر حال، ابرهه مصمم شد که کعبه را ویران کند. پس از این تصمیم ابرهه، دو حادثه روی داد: نخست اینکه فیل یا فیلها از داخل شدن به حرم امتناع ورزیدند. این مسئله در تاریخ ذکر شده است. دوم اینکه در حادثهای غیرطبیعی، سپاهیان ابرهه شکستی ننگین متحمل و کشته شدند. آنان شکست خوردند و سرافکنده، بیآنکه به هدفشان رسیده باشند، بازگشتند، اما چگونه کشته شدند؟
قرآن کریم میگوید: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ، أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ، وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ» یعنی پرندگان دسته دسته، پشت سر هم و پی در پی، از آسمان میآمدند: «تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ» این پرندگان سنگهایی از سجیل به سوی سپاه ابرهه و اصحاب فیل پرتاب میکردند. سجیل از دو واژه فارسی سنگ و گل ترکیب شده است. این دو واژه در زبان عربی به سجیل تبدیل شدهاند. سجیل در کتب لغت به معنای سنگ آغشته به گل آمده است. پس آن پرندگان سنگهای آغشته به گل به سوی سپاه ابرهه پرتاب و آنان را چون کاه پسمانده کردند. به سخن دیگر، آنان بر اثر پرتاب سنگ چون کاه و یونجه و پوستههای پسمانده دانه شدند. بدنهای سپاهیان در زیر سنگباران له و پارهپاره شد و آنها مردند. این مسئله نص قرآن است.
پیش از آنکه به آرای مفسران درباره این آیات بپردازیم، دوست دارم تا مسئلهای را توضیح دهم. آنچنان که میدانید، قرآن کریم عربها را به مبارزهطلبی فرامیخواند. بسیاری از عربها به قرآن ایمان نداشتند و در کمین بودند تا با کوچکترین مسئلهای قرآن را رد کنند. این امری طبیعی بود، چنانکه از مواضعشان و آیاتی که آنان را به مبارزه میطلبد، روشن است. قرآن به آنان میگفت نمیتوانید مانند قرآن یا ۱۰ سوره از قرآن یا حتی یک سوره مانند قرآن بیاورید. آنان به دنبال راهی بودند تا قرآن را رد کنند. پس به این مسئله اساسی میرسیم که اگر کوچکترین ضعفی در قرآن راه داشت، اعراب آن را حجتی برای پاسخ به قرآن قرار میدادند.
آیات این سوره، مکی است و پیامبر(ص) آن را برای گروهی از اعراب خواند. آنان گوش دادند و پیامبر(ص) هم واقعه را به صورتی که توضیح دادم، برایشان بازگو کرد: «تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ، فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ» میان نزول این سوره و واقعه اصحاب فیل، بیش از ۴۵ سال نمیگذشت، زیرا پیامبر(ص) در عامالفیل به دنیا آمده بود. بیش از نیمی از شنوندگان عامالفیل را درک کرده بودند؛ یعنی آن اندازه کم سن و سال نبودند که حادثه را ندیده باشند. اگر حادثه برایشان روشن نبود، بهطور طبیعی سخن پیامبر(ص) را تکذیب میکردند و میگفتند ماجرا آنگونه نبود که تو گفتی. آنان به نص قرآن گوش فرا دادند و ساکت شدند، در حالی که به دنبال مسئلهای بودند تا سخن پیامبر(ص) را رد کنند، اما چنین نکردند.
این امر نشان میدهد که این واقعه به همان شکلی شناخته شده بود که در قرآن آمده است. افزون بر این، اهمیت و بزرگی این رویداد به اندازهای بود که آن را مبدأ شمارش سال میدانستند، مثلاً میگفتند فلانی در عامالفیل یا دو سال پیش از آن و یا یک سال پس از آن متولد شده است. آنان با عامالفیل، تاریخ را محاسبه میکردند و واقعه آن سال را به خوبی میشناختند. سوره فیل را شنیدند، سکوت کردند، آن را پذیرفتند و تکذیب نکردند. این مسئله بهترین دلیل بر این است که این واقعه دقیقاً همانگونه رخ داده که قرآن نقل میکند؛ یعنی فیلهایی بودند و سنگهایی گلاندود و شکستنی برای سپاه ابرهه که آنان را چون جوی پسمانده کرده است.
این عبارات در نزد مفسران دو معنا دارد. چه بسا میدانید که در اسلام دو مکتب تفسیری وجود دارد: مکتبی که بر غیب، معجزه و خرق عادت بیش از حد معمول تکیه میکند. بیشک، قرآن به صراحت معجزات پیامبران را نقل میکند. حوادث بسیاری وجود دارد که قرآن گفته، اما این حوادث محدود است. این مکتب از گذشته بر غیب و معجزه بیش از حد لازم تکیه کرده و همه چیز را بر اساس غیبت تفسیر میکند. در واکنش به این مکتب، مکتب عقلانی در تفسیر به وجود آمد. محمد عبده و شاگردانش، پیشتازان این مکتب هستند و میکوشند تا جایی که ممکن است آیات قرآن و شگفتیهایش را به شکل منطقی و عقلانی تفسیر کنند.
مکتبی که بر غیب تکیه دارد، مطالب شگفتانگیزی درباره واقعه فیل نقل میکند. مفسران این مکتب میگویند پرندگانی بودند که سرشان چون سر شیر بود و خرطومی مانند فیل داشتند. در دستان هر کدام از آنها سه سنگ بود که آنان را به سمت سپاه ابرهه پرتاب میکردند. فقط یکی از سپاهیان زنده ماند. پرندهای او را دنبال کرد تا آن سرباز به پادشاه رسید و ماجرا را تعریف کرد، سپس او را نیز با سنگ زد و آن سرباز مرد یا اینکه بدنش پارهپاره شد و یا اینکه سنگ بر سر هر کسی که میخورد، از پشتش خارج میشد.
محمد عبده میکوشد تا این واقعه را علمی تفسیر کند. او میگوید پرنده چیزیست که پرواز میکند. گاهی پرنده مانند پرندههاییست که شناخته شدهاند و گاهی نیز مانند موجودات و میکروبهایی است که در آسمان معلق است. شاید در این حادثه نوعی وبا ظاهر شده و سپاهیان را از پای درآورده و بدن آنان را پارهپاره کرده است. معروف است که آبله میآید و میرود. اینان به روایاتی استناد میکنند که میگویند برای نخستین بار در عامالفیل، آبله در شبهجزیره دیده شد. سپاهیان نیز گرفتار این بیماری شدند و در بدن خود تغییر رنگ و دمل دیدند. سپس در اثر این آبله میمردند. این نظر محمد عبده است.
بنابر آنچه در آغاز سخنم گفتم، مفهوم واژه پرنده برای عربها روشن بود. اگر هلاکت سپاه ابرهه از طریق پرندگان و پرتاب سنگهای مشهود نبود، عربها آنچه پیامبر(ص) گفته بود، تصدیق نمیکردند، زیرا آنان چیزی به اسم میکروب نمیشناختند. میکروب در روزگار پاستور کشف شده است. اگر آنان بیماری میدیدند، در حالی که پیامبر(ص) میگفت: «وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ، تَرْمِيهِمْ بِحِجَارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ» میگفتند: ای محمد، چیزی که میگویی، درست نیست. پس این مسئله این تفسیر را نفی میکند.
اساساً ما نباید بیش از متن قرآن غیبگرا باشیم و نه بیش از متن آن منطقگرا و عقلگرا؛ نه افراط درست است و نه تفریط. قرآن گواهی میدهد که معجزاتی برای پیامبران روی داده است. حضرت مسیح در گهواره سخن گفت، در حالی که نوزاد سخن نمیگوید. این اتفاق معجزه است: «کودک گفت: من بنده خدایم، به من کتاب داده و مرا پیامبر گردانیده است و هرجا که باشم، مرا برکت داده و تا زندهام، به نماز و زکات وصیت کرده است.» (سوره مریم، آیات ۳۰ و ۳۱) این سخن حضرت مسیح در گهواره است، آیا میتوانیم این مسئله را با منطق و عقل تفسیر کنیم؟ نه، ممکن نیست. همچنین بهبودی جذامی و زنده کردن مردگان را هم هرگز نمیتوان به شکل علمی تفسیر کرد. بنابراین، معجزه و رخ دادن خوارق عادت، در قرآن امری حتمی است. موارد بسیاری از این قبیل وجود دارد، از جمله داستان حضرت ابراهیم: «گفت: چهار پرنده برگیر و گوشت آنها را به هم بیامیز و هر جزئی از آنها را بر کوهی بنه. پس آنها را فراخوان. شتابان نزد تو میآیند.» (سوره بقره، آیه ۲۶۰) و یا داستان عصای موسی و شتر صالح، همه این معجزات و غیبیات در قرآن هست و ما چنانکه به قرآن، صراط و پیامبران ایمان داریم، معجزات را نیز باور داریم.
معجزات با اصول علمی ناسازگار نیست. علم جدید بر تجربه استوار است و تجربه به معنای مشاهده و رجوع به نظایر و امثال است. پس از تجربه و مشاهده، مرحله کشف قانون است. فیالمثل قانون علمی میگوید: «هر چیزی در گرما منبسط میشود» و این قانون بر همه موارد صدق میکند، اما علم جدید میگوید استثنائات قوانین علمی را نفی نمیکند. آهن و هر چیزی در گرما منبسط میشود و اگر در یک مورد منبسط نشد، استثناست و این یک مورد از ارزش قانون نمیکاهد و مانع وضع قوانین علمی نمیشود. این نظریه بسیار مفصل است و من به همه جنبههای آن احاطه ندارم، اما چیزهایی از این نظر خواندهام.
میگویند در همه قوانین ثابت و علمی هستی، موارد نادر خلاف قانون وجود دارد و علم سبب و علت این موارد نادر را در برابر میلیونها مورد دیگر نمیداند. اگر معجزه براساس خرق قوانین طبیعی یعنی خلاف قوانین جاری طبیعی رخ میدهد، آن را یکی از استثناها بدانیم که علم نه میتواند آنها را انکار کند و نه تفسیر. پس معجزه با نظریه علمی ناسازگاری ندارد، اما بهطور طبیعی تا رخ دادن آن ثابت نشود، علم آن را تأیید نمیکند. پس ما نباید با افراط و تفریط به جایی برسیم که مسائل غیبی را منکر شویم.
سه سال پیش، یکی از دوستان ما در صور در حال نوشتن مباحثی بس مفصل بود و میکوشید همه آیات معجزه را بنابر معیارهای امروز تفسیر علمی کند. حقیقت این است که این نگاه نادرست است، زیرا منظور ما از علم آن چیزیست که تا به امروز بشر به آن دست یافته است. ما نمیتوانیم همه هستی را در چارچوب علم امروز که ساخته آدمی است، محدود کنیم. چه بسا آدمی در آینده از چیزهایی آگاهی یابد که امروز نمیداند. پس «آنچه با علم سازگار یا ناسازگار است» و «آنچه با عقل سازگار و یا ناسازگار است»، عباراتی محدود هستند.
عقل یعنی آنچه اندیشه و ادراک بشر تا امروز به آن رسیده و علم یعنی آنچه ادراک و تجارب بشر به آن دست یافته است. چگونه میتوانیم همه موجودات را بشناسیم؟ زیرا ادراکات ما محدود است. نمیتوانیم در تفسیر معجزات افراط و تفریط کنیم. نص آیه میگوید: «أَلَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ، وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ» در واقعیت دسته دسته پرندگانی آمدند و سنگهایی گلاندود به سوی سپاهیان پرتاب و آنان را چون کاه پسمانده کردند.
هلاکت سپاه نتیجه سنگهای کوچکی بود که پرندگان با خود داشتند و بر آنان زدند. بیشک، این سنگهای بیشمار میتواند آدمی را از پای درآورد. شما از حمله ملخها شنیدهاید؟ ملخ حشرهای کوچک است که وقتی میلیونها از آن حملهور میشوند، همه گیاهان را میخورند و انسان و حیوان و نبات را، همه با هم نابود میکنند. پس کثرت ضعف پرندگان یا کوچکی سنگها را جبران میکند. پرندگان بسیاری بودند. از همینرو، رگباری از سنگهای گلاندود بر سر سپاهیان ریخت و آنان را کشت. همچنین میتوانیم بگوییم بر اثر ضرباتی که بر فیلها میخورد، آنها نیز حملهور شدند و سپاهیان را پارهپاره کردند. قرآن این مسئله را انکار نمیکند و میگوید بر اثر ضربههای سنگ، آنان چون کاه پسمانده شدند. سپاهیان مردند، خداوند خانهاش را بزرگ داشت و قریش نیز با وجود شرک و انحرافشان، احترام و اکرام شدند. سبب این مسئله چیزی بود که خداوند در آینده مقرر کرده بود.
انتهای پیام