علیاکبر والایی، نویسنده و پژوهشگر ادبیات داستانی انقلاب، در گفتوگو با خبرنگار ایکنا درباره ادبیات عامهپسند گفت: در گذشته، گونههای مختلف ادبی از نقالیخوانی گرفته تا تعزیهخوانی و حتی ادبیات کهن فارسی در شمار ادبیات عامهپسند قرار میگرفت، اما امروزه این تعریف دقیقتر شده و ویژگی و مشخصه روشنتری یافته است. امروز هر نوع نوشتهای که به جهت فنی و محتوایی فاقد عمق لازم باشد و هم در محتوا و هم در فن ادبی در سطح حرکت کند و نیز واجد پیامهای عریان غیرادبی و غیرهنری باشد در شمار ادبیات عامهپسند قرار میگیرد.
وی افزود: ادبیات عامهپسند فی نفسه در ذات خودش بد نیست. گاهی مخالفتهایی که با این نوع ادبی میشود، عمدتاً به این دلیل است که این نوع ادبی ذائقه مخاطب را همچنان در سطح نازلی نگه میدارد و اندیشه او را از تحول و دگرگونی که بایسته یک نظام مطالعه هدفمند است، دورتر نگه میدارد. به گمانم، آثار پرخواننده عامهپسند، به خودی خود، تهدیدی برای ادبیات داستانی تلقی نمیشود. به زعم من، تهدید را میباید از سوی نویسندگان جست. نویسندگانی که اساساً با موضوعی به نام مخاطبشناسی بیگانه هستند و چنان درگیر محتوا و نیز فرم میشوند که به کلی از یاد میبرند، مخاطب در مسیر مطالعه یک اثر ادبی، در وهله اول نیازمند کشف تازه و لذت روحی از خوانش اثر است. نیاز به خوانش آثاری که عاری از پیچیدهگویی، بغرنجگویی و بازی با کلمات باشد و در عوض، از نظر فنی، واجد کشش و جذابیتهای وافی و کافی باشد. این واقعبینی، سبب میشود مخاطب به مطالعه ادبیات داستانی واکنش مثبت نشان دهد و در درازمدت علاقهمند به مطالعه چنین آثاری بشود.
والایی در ادامه گفت: نویسندگان ترک و یا نویسندگان دیگر کشورها، اگر توفیقی در جذب مخاطب به دست آوردهاند، عمدتاً به این دلیل است که ایشان به موضوعات فنی داستان، جذابیت و کشش آثار داستانی خود توجه ویژه نشان دادهاند. در حالی که بخشی از نویسندگان ادبیات داستانی ما، بیش از هر چیز، چنان خود را درگیر محتوا کردهاند و چنان خود را در حصار تنگ چهارچوبهای از پیش تعیین شده محصور کردهاند که از وجود مقولهای به نام تکنیک و هنر ادبی عصر حاضر غافل ماندهاند.
این نویسنده تصریح کرد: تأسفبارتر اینکه برخی از اهالی قلم از این نیز عقبترند. برخی هنوز که هنوز است، با روحیه تحجر و دگماندیشی که دامنگیرشان است، عامدانه خود را از موهبت فراخاندیشی محروم کردهاند و اسفناکتر اینکه در این مسیر، لجوجانه اصرار به باورهای پیشین خود دارند و هر جا که دستشان میرسد بر دیگرانی که همسو با این تحجر فکری نیستند،میتازند و میتارانندشان و هم از دایره واژه معنایی به شدت انحصاری «خودی» بیرونشان میرانند. به گمانم باید ایشان و نوعاً تفکر ایشان با دور نگه داشتن خود از تجدید نظر در اندیشههای پیشین، در حقیقت، خود را از وجود هر نوع دوراندیشی اجتماعی و باور لزوم تحول در حقیقت زندگی محروم کرده است.
وی ادامه داد: در حالی که در جهان امروز، همه چیز در حال تحول، تطور و دگرگونی است. به این نکته باید توجه داشت که تحول در اندیشه از نشانههای کمالگرایی در انسان است و این نه تنها هیچ منافاتی با اندیشههای الهی و اسلامی ندارد، بلکه در راستای تعالیم الهی است. حال با این مؤخره باید پرسید که چرا نباید متناسب با نیازهای انسان عصر حاضر، اندیشهها و باورهای او نیز دستخوش تحول شود؟ چه کسانی و یا چه تفکری از وجود چنین تحولی در اندیشه انسان و اجتماع عصر حاضر زیان میبیند؟
انتهای پیام