به گزارش ایکنا، یازدهمین جلسه از درس خارج فقه حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی، امروز، دوشنبه، 26 خردادماه، برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام وی به صورت زنده پخش شد. در ادامه مشروح این جلسه از نظر میگذرد؛
بحث در مورد نظریهای بود که آغاز ماه قمری را با تحقق هلال و یا به تعبیری تولد هلال میداند. نسبت به این نظر، اشکالاتی مطرح شده است؛ اشکال اول اینکه برای این نظر دلیلی وجود ندارد و صرفاً یک مدعاست. اشکال دوم این بود که این نظر به معنای اعتبار بخشیدن به محاسبات علمی است، در حالیکه در مسئله اثبات هلال، محاسبات علمی اعتباری ندارد. اشکال سوم بر این نظر اینکه، مسئله هلال و تشخیص هلال یک امر عرفی است، در حالیکه استفاده کردن از محاسبات، امری غیرعرفی است، بنابراین هلال را با امر عرفی باید تشخیص داد و اثبات کرد.
در تکمیل آنچه در مورد اشکال سوم بیان شد، باید بگویم یکی از مسائلی که حقش در فقه ادا نشده، مسئله قلمرو عرف است. فقهای ما در کثیری از مسائل ارجاع به عرف میدهند که درست است، اما محدوده دقیق ارجاع به عرف کجاست؟ آیا در کنار عرف استفاده از عقل و تجربه بشری و دقت نظرها هم جایی پیدا میکند یا خیر؟ در مرحله تشخیص مفاهیم، مرجعیت انحصاراً با عرف است و غیر از این راهی برای درک مفاهیم نداریم و اینجا مرجعیت انحصاری است، اما در مرحله بعد که تشخیص مصادیق باشد، آیا باز هم نظر عرف مُتَبَع است یا خیر؟
در کلمات فقهای ما ارجاع به عرف در این مقام دوم که تشخیص مصادیق است، زیاد دیده میشود و اگر ما عرف را در اینجا، یعنی در مقام دوم مانند مقام اول، مطلق ببینیم و مرجعیت منحصره برای عرف قائل باشیم و رقیبی برای آن نپذیریم، این به این معناست که در تشخیص مصادیق راهی غیر از عرف وجود نداشته باشد؛ یعنی همه راههای علمی و فنی مسدود میشود. مثلاً گفته میشود که شخص مریض از روزه گرفتن معذور است که در آیه 185 سوره بقره میفرماید: «وَمَنْ كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ». در حقیقت مریض و مسافر استثنا شدهاند.
اما تفاوت بین این دو این است که حد و حدود سفر را خود شرع بر عهده گرفته که چه سفری موجب عذر است و با یک اصطلاح شرعی مواجه هستیم، اما در مرض و نسبت به بیماری، شرع در این مفهوم تصرفی نکرده است. اینکه بیمار به چه کسی میگویند، مفهومش را از عرف میگیریم، اما اینکه این شخص بیمار است یا نیست و شخص بیمار را تشخیص دهیم، یک راهش عرف است و هر کسی را مردم بگویند بیمار است، او بیمار است. اما سؤل این است که، پس اینجا پزشکها چه کاره هستند و تخصص پزشکی چیست؟ اگر بناست تشخیص بیمار به وسیله عرف صورت گیرد، باید راه دیگری را برای تشخیص کنار بگذارید، چون گاهی اوقات نظر کارشناسان با عرف تفاوت پیدا میکند.
ممکن است یک شخصی در ظاهر سر حال باشد، اما پزشک براساس معایناتی که دارد، 10 نوع بیماری در او سراغ داشته باشد که عرف اصلاً خبر ندارد. حال چه کسی باید بگوید این آقا بیمار هست یا نیست؟ مگر میشود این مسائل را به عرف ارجاع داد؟ اگر در تشخیص مصادیق همیشه بخواهید به عرف رجوع کنید، یعنی راههای تشخیص را به طور کلی مسدود میکنید.
عرف در قلمرو مسائل ساده که قابل فهم عموم است مرجعیت دارد، اما در مسائل تخصصی، نمیتوان به عرف احاله داد. یکی از مشکلات در آرای برخی از فقها این است که به مرجعیت عرف زیاد بها داده میشود تا جایی که نظر کارشناس به حاشیه رانده میشود. باید موضوع تشخیص داده شود. موضوعاتی که جنبه عمومی دارد و دقت نظر خاصی نمیخواهد، همان طور که مردم تشخیص میدهند، عمل میکنند و لازم نیست دخالتی صورت بگیرد.
مثلاً آب را همه میشناسند، در مرحله بعد گفته میشود که آب به مطلق و مضاف تقسیم میشود. حال اگر یک نفر آب را از جوی بردارد و گلآلود باشد، در اینجا حکمش مطلق است یا مضاف؟ پاسخ به این پرسش با عرف است و چنین امکانی فراهم نیست که اگر هر کسی آبی با این خصوصیت یعنی گلآلود بودن دید، مرجع یا آزمایشگاهی در کار باشد و بگوید مطلق است یا مضاف. اینجا وظیفه اصلی بین خود فرد و خداست و تشخیص میدهد که چه نوع آبی است، اما از این مثالهای ساده که در زبان فقهای ما رایج است که عرف تشخیص میدهد، نمیشود یک قاعده کلی در همه موارد استخراج کنید و بگویید همه جا تشخیص مصادیق بر عهده عرف است. اصلاً گاهی اوقات خود عرف میگوید باید به خبره مراجعه کرد.
در تشخیص مصادیق، با پیشرفت علم، دایره عرف مضیقتر میشود و در اینجا عرفِ کارشناس، جایگزین عرفِ عام میشود، والا در جوامعی که ساده هستند و کارشناس و علم وجود ندارد، همه مردم در همه مسائل، خود را صاحبنظر میدانند، اما دانش که پیشرفت کند، بر آن اساس، این حوزههای قضاوت عمومی مضیق میشود و تشخیص موضوع به اهل نظر پرداخته میشود؛ لذا اینکه گفته میشود اینها جزء امور عرفی است، این را به صورت کلی قبول نداریم.
اگر از مردم سؤال شود که اول ماه را چطور باید تشخیص داد، با این لحاظ که عبارت رؤیت را نیاوریم چه میگویند؟ بحث این است که موضوع، شهر است و شهر نزد عرف با هلال شروع میشود. همین که هلال شروع میشود، هلال هست یا نیست؟ تحقق یافته یا خیر؟ کسانی داریم اهل تشخیص هستند، محاسباتی دارند، تحصیل کردهاند و کارشان همین است. آن وقت بگوییم نظر عرف در برابر اینها دارای اعتبار است؟ پس اینکه رفتند و تحصیل کردهاند، آیا توهمات است؟ آیا اصلاً فرقی بین درک عرف با درک متخصص به طور کلی وجود ندارد یا خیر؟
بله، شرع اگر دخالت کند که این مسئله عمومی است و اگر مرم تشخیص دهند کافی است این را قبول میکنیم، اما وقتی شرع دخالت خاصی نکرده و حکم را روی شهر برده است، ما در مورد ماه قمری از عرف پرسیدیم و گفتند از هلال تا هلال شهر است. بعد که این مفهوم را از عرف گرفتیم، سراغ تشخیص مصداق میرویم که آیا اگر هلال را با محاسبات تشخیص دهیم، ماه تحقق یافته است یا خیر؟ کارشناس میگوید تحقق یافته است و کافی است؛ لذا در برخی از جاها، زیادهروی میشود و عرصه را بر علم و دانش تنگ میکند، در حالیکه شرع دخالتی در این مسائل نکرده است.
از اول فقه تا آخر آن، چقدر به قاعده «ل ضرر» استناد میکنیم. ضرر یک مفهوم عرفی است و شرع آن را تعریف نکرده است. مصادیق ضرر را باید تشخیص داد که به جان، مال و آبرو این ضرر وجود دارد. خیلی از چیزها است که در گذشته مردم نمیدانستند که اینها ضرر است، اما امروز دانشهای بشری میگویند که اینها ضرر محسوب میشوند. وقتی آیه میگوید والد نباید به فرزند خود ضرر بزند، حکمی است که قرآن فرموده و جلوی اضرار را گرفته است. حال این بچه در چه وضعی باشد آسیب میبیند؟ اگر تنبیه بدنی شود آسیب میبیند یا خیر؟ اگر محدود شود آسیب میبیند یا خیر؟ یک عده کارشناس شدهاند و این را تشخیص میدهند.
هرچه حوزه تخصصها بیشتر شود، تشخیص این مصادیق نیز بیشتر میشود. شرع هم نیامده مصادیق را مشخص کند و اصطلاح خاصی هم در مورد ضرر ندارد و برای تشخیص ضرر، باید به پزشک، دیگر متخصصین مراجعه کنیم. این طور نیست که همه این تشخیصها دست عرف عام باشد. یک زمانی این دانشها نبوده و عرف عام تشخیص میداده، اما این دلیل بر این نیست که الی یوم القیامه، این رویه باقی بماند. بنابراین، این مطلب غیرقابل التزام است.
مرحوم آقای منتظری در رساله رؤیت که مربوط به سالهای آخر عمر ایشان است و مسئله وحدت و تعدد افق را مطرح میکند، به مناسبت، روایات رؤیت را آوردهاند و این سوال را دارند که علم به خروجِ ماه از محاق، کافی است یا کافی نیست و دیدن با تلسکوپ معتبر است یا خیر و اینکه اگر هواپیماها در آسمان هلال را ببینند و گزارش دهند، کفایت میکند یا خیر. ایشان میگویند «ان الموضوع لترتب الاحکام هو حدوث الهلال ...»، احکامی که وجود دارد، مترتب بر این است که هلال حادث شود.
این حرف درست است، اما قیدی زدهاند که حدودث هلال کافی نیست و برای کسانی که روی زمین هستند باید با چشم عادی قابل رؤیت باشد. حکم مترتب بر حدود هلال نشده است و حکم به این هلال متربت شده است. میگویند تولد کافی نیست و ادامه میدهند که اینها امور عرفی است و به عرف القا شده است، لذا این امور مبتنی بر دقت نظرهای علمی نیست و مردم باید تشخیص دهند.
اما، ما با این مبنا نتوانستیم کنار آییم. البته به صورت مورد به مورد ممکن است هر مسئلهای خصوصیاتی داشته باشد که باید روی آن دقت شود، اما به صورت کبروی، با این مبنا موافق نیستیم. شرع فرمود، هرکه شهر رمضان را درک کرد، روزه بگیرد، نگفت که اگر شهر با نگاه عرف احراز شد روزه بگیرید. حکم روی واقع رفته است و وقتی واقع را احراز کردیم، میپذیریم و اخذ میکنیم.
اما اشکال چهارم به این نظریه، این است که گفته شده، شرع به هلال اکتفا نکرده است، بلکه فرموده باید رؤیت صورت گیرد. چه اینکه در روایات داریم که «صم للرؤیة و افطر للرؤیة»، لذا محاسبات نجومی در تولد ماه جای رؤیت را نمیگیرد. حالا حداکثر این است که بگوییم تلسکوپ مصداقی از رؤیت باشد و اگر با دوربین ببینیم، صدق رؤیت میکند، اما گفته میشود که در تولد که اصلاً رؤیتی وجود ندارد و صرف یک محاسبه است، در حالیکه در روایات فرمورد «صم للرویة و افطر للرویة».
قبلاً عرض کردیم که یکی از شاگردان آقای خویی یعنی، محمدحسین فضلالله این طور نوشته که استاد ما نظر اولش این بود که در مسئله رؤیت، تولد ماه کافی است، اما بعدا از آن نظر عدول کردند و جهتش نیز این است که در روایات ما مسئله رؤیت مطرح شده است.
در این زمینه بحث شد، روایات مربوط به رؤیت خوانده شد. اساساً فهم ما از این روایات با آنچه بزرگان استظهار کردهاند، متفاوت است. فهم ما از روایات این است که اگر فرمودهاند با رؤیت آغاز کن و با رؤیت افطار کن و ماه رمضان را به پایان ببر، به این معنا است که به ظن و گمان اعتنایی نکن و اینجا رؤیت به عنوان مصداق، برای یقین قرار گرفته است و رؤیت، در برابر ظن است و نه در برابر محاسبه. با این مقابله معلوم میشود که رؤیت، مصداقی برای یقین میشود؛ یعنی شما به شک نباید اکتفا کنید. مصداق رایج احراز یقینی چه بوده است؟ رؤیت بوده است.
این روایات برای ظرف شک است و کسی که شک و تردید دارد، به او گفتند به شک خود اکتفا نکن. صبر کن که یا 30 روز گذشته باشد که یکی از مصادیق یقین است و یا خودت هلال را ببینی. این رؤیت در برابر ظن قرار گرفته است، نه محاسبه. در روایت فرمود «الیقین لا یدخل فیه الشک»، این قاعده استصحاب است و در ادامه روایت فرمود «صم للرؤیة و افطر للرؤیة».
بنابراین رؤیت در اینجا مصداق یقین قرار گرفته و رؤیت در اینجا موضوعیت ندارد. اگر شرع رؤیت را فرموده، برای این است که افراد دچار استفاده از راههای تخمینی نشوند. اگر یک زمانی محاسبات تخمینی و خطاپذیر بوده است، آنها نیز بیاعتبار بوده است، اما از این روایات استفاده نمیشود که رؤیت در برابر محاسبه باشد. آقای خویی و بقیه فقها رؤیت را موضوعیت دادهاند، اما حرف ما این است که اصلاً از این روایات رؤیت استفاده نمیشود.
ما میگوییم شارع مقدس در این روایات رؤیت را مطرح کرده است، ولی «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» مطلق نیست، اما چرا فرموده است؟ اگر علت مستنطبته بود و میخواستیم حدس بزنیم، میگفتید معتبر نیست، اما در کنار «صم للرؤیة و افطر للرؤیة» یک قرینه آمده که منظور من از اینکه رؤیت باشد، این است که شک نداشته باشید. پس نتیجه این میشود که روایات از ما یقین خواسته است، اما اینکه بگوییم هلال باید قابلیت رؤیت داشته باشد و دیده شود، این را از روایات نمیشود استفاده کرد. شارع رؤیت را ملاک قرار نداده است و مرحوم مجلسی هم میگفت که رؤیت، مثال است و شارع گفته است شما باید به هلال یقین داشته باشید. شارع به جای اینکه یک ملاک ایجابی قرار دهد یک ملاک سلبی را قرار داده است که بر مبنای شک عمل نشود.
یک اشکال دیگر به این نظریه این است که آقای حسینیطهرانی آن را مطرح کرده است که اگر آمدیم و رؤیت حسی را ملاک قرار دادیم، رؤیت حسی در غروب آفتاب رخ میدهد؛ یعنی در افق، انسان ماه را میبیند. یعنی هنگام بعدازظهر که آفتاب هنوز در آسمان است، ماه دیده نمیشود و باید نور خروشید کم شود تا هلال دیده شود و وقتی دیدید، میگویید شب اول است و وقتی شب اول شد، فردا روز اول است و به این ترتیب، ماه یک نظامی پیدا میکند. اما اگر بر اساس محاسبات، تولد را مبنا قرار دادیم، در این صورت این طور نیست که غروب روز آخر تحقق یابد. چون تولد از نظر زمان وقوع، منضبط نیست؛ یعنی ممکن است غروب آفتاب و یا نصف شب، یا فردا صبح یا ظهر باشد که تولد میتواند رخ دهد. آنوقت باید قبول کنیم که ماه رمضان گاهی ساعت هشت صبح شروع میشود.
وقتی این طور شد، تکلیف روزه آن روز چه میشود؟ روزه را باید از طلوع فجر حساب کرد؟ این تکهاش که رفته بوده را چه کنیم؟ آیا بگوییم بقیهاش را روزه بگیرید؟ همین مشکل نسبت به پایان رمضان نیز هست. در پایان، هلال ماه شوال را میبینند. فرضاً اگر ظهر دیدند، یا محاسبات میگویند هنگام ظهر دیده میشود، حالا تا ظهر روزه بگیرند یا نگیرند؟ ظهر، ماه رمضان تمام میشود. آن وقت قضیه شب اول ماه چه میشود؟ در موقعی که با چشم عادی میبینیم مشکلی نیست، اما وقتی که شما آمدید و در روز دیدید، آن شب قبل، شب اول است و یا شب بعد، شب اول محسوب میشود. نظام عبادات به این صورت، بههم میخورد و این یعنی، شرع تولد هلال را ملاک قرار نداده و آن که به ماه نظم میدهد، این است که مبدأ را رؤیت قرار دهیم. خواه با چشم عادی و یا چشم مسلح باشد. این مسئله را در جلسه بعد بحث میکنیم.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام