چگونه سهروردی در سنین جوانی قله حکمت را فتح کرد
کد خبر: 4074609
تاریخ انتشار : ۰۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۰:۱۵
احمدحسین شریفی پاسخ داد:

چگونه سهروردی در سنین جوانی قله حکمت را فتح کرد

حجت‌الاسلام احمدحسین شریفی ضمن اشاره به اینکه سهروردی یک نظریه‌پرداز قوی و صاحب سبک در فلسفه و بلکه صاحب مکتب فلسفی بوده است، بیان کرد: علاوه بر فضل الهی و استعداد ذاتی، باید برای رسیدن به این مرتبه پیش‌نیازهای عملی و علمی را تدارک دید.

به گزارش ایکنا، مراسم گرامیداشت شیخ اشراق شهاب‌الدین سهروردی شب گذشته هشتم مردادماه در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.

در این نشست حجت‌الاسلام والمسلمین احمدحسین شریفی، رئیس موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران سخنرانی کرد و گفت: قصد دارم در این فرصت، یک درسی که مخصوصا فیلسوفان جوان می‌توانند از سهروردی بیاموزند محور گفت‌وگو قرار دهم. بی‌تردید سهروردی در قله حکمت و فلسفه اسلامی جای داشت. ایشان یک نظریه‌پرداز قوی و صاحب سبک در فلسفه و بلکه صاحب مکتب فلسفی بوده است. سوال این است ایشان علی‌رغم سن اندکی که داشت و در سی و شش سالگی به شهادت رسید، چطور به این قله رسید و قله حکمت را فتح کرد؟

وی افزود: صدها سال نام ایشان بر تارک فلسفه درخشیده و کماکان خواهد درخشید. رسیدن به این جایگاه مقدماتی می‌خواهد. علاوه بر فضل الهی و استعداد ذاتی، باید برای رسیدن به این مرتبه پیش‌نیازهای عملی و علمی را تدارک دید. خود سهروردی به زیبایی درباره پیش‌نیازهای عملی دستیابی به حکمت سخن گفته است. علاوه بر پیش‌نیازهای عملی، یک پیش‌نیازهای علمی هم نیاز است. سهروردی علی‌رغم سن اندک این پیش‌نیازها را فراهم کرده بود. ایشان در اغلب علوم اسلامی تسلط داشت. به عنوان مثال سهروردی نه تنها حافظ قرآن بوده است، بلکه نسبت به همه فلاسفه پیش از خودش، بیشترین استفاده از قرآن را در فلسفه دارد و تفاسیر بدیعی از آیات قرآن ارائه می‌دهد.

شریفی ادامه داد: در حوزه حدیث، در حوزه فقه، در حوزه اصول کتاب‌هایی از ایشان منتشر شده است. قطب الدین شیرازی می‌گوید ایشان در فقه و اصول و حدیث تخصص داشت. در رمزشناسی فوق العاده بود، در حکمت یونان، در حکمت ایران، در حکمت مصر و هند با توجه به منابعی که در اختیار داشت کار کرده بود. در حوزه تصوف نیز به همین صورت. اگر کسی می‌خواهد در علم و فلسفه نظریه‌پردازی کند و به جایی برسد و صاحب حرف باشد باید زحمت بکشد و کار کند. خود سهروردی می‌گوید برخی تصور می‌کنند با قرائت یک کتاب حکیم می‌شوند ولی اینگونه نیست و خود ایشان شبانه‌روز کار کرد.

وی درباره ادعای وابستگی سهروردی به نحله‌های تصوف توضیح داد: ایشان وابسته به هیچ سلسله صوفیانه نبوده و نمی‌توانست باشد. با توجه به روحیه‌ای که ایشان داشت، نمی‌توانسته وابسته به سلسله خاصی باشد. در عین حال ایشان بدون شک نگاه ویژه‌ای به تصوف و عرفان داشته، بزرگان عرفان و تصوف را می‌شناخت، از همه هم استفاده می‌کرد. بدون شک ایشان تحت تاثیر تصوف و  عرفان بوده است و بسیاری از اصطلاحات عرفان را با معنای فلسفی به کار گرفته است. در عین حال ایشان وابستگی به یک سلسله خاص نداشت. از نظر رفتارهای ظاهری صوفیه هم گاهی لباس صوفیه می‌پوشید و گاهی لباس عوض می‌کرد و نمی‌خواست در قالب یک طریقه قرار گیرد.

تفکیک تاریخ فلسفه از تاریخ فلاسفه

در ادامه این نشست منوچهر صدوقی سها، پژوهشگر حکمت اسلامی سخن گفت و اظهار کرد: از وقتی فلسفه‌های مضاف به ایران آمدند یکی از آنها فلسفه فلسفه نامیده شد. ذهن من هم متوجه این معناست، بالاخص فلسفه فلسفه اسلامی. یکی از مطالبی که در این باب به ذهنم رسیده تفکیک تاریخ فلسفه از تاریخ فلاسفه است. این عنوان شاید از روز اول عبارت اخری هم شد. به لحاظ اینکه هر علمی موضوعی دارد و تمایز علوم به تمایز موضوعات است تاریخ فلسفه از تاریخ فلاسفه جداست. دلیلش این است؛ تاریخ فلسفه و تاریخ فلاسفه دو موضوع علی‌حده دارد. موضوع تاریخ فلسفه یک چیز است، موضوع تاریخ فلاسفه چیز دیگری است.

منوچهر صدوقی سها

وی افزود: یک مسئله دیگر در مورد تاریخ فلاسفه این است که اگر ما بخواهیم درباره ارتباط فلاسفه و نظامات فلسفی بحث کنیم باید فلاسفه و نظامات فلسفی را به یک برج تشبیه کنیم یا به چند ویلا در کنار هم. آیا ارتباط فلاسفه زمان‌های مختلف از یونان تا دوران حاضر به منزله طبقات یک برج است یا چندین ویلا در عرض هم؟ مثلا اگر افلاطون نبود در عالم اسلام فلسفه اشراقی پیدا نمی‌شد یا اگر ارسطو نبود ابن سینا پیدا نمی‌شد؟ آیا نسبت ارسطو و ابن سینا اینگونه است که ارسطو ویلای پلاک دو است و ابن سینا ویلای پلاک چهار؟ یا اینکه ارسطو طبقه دوم برج است و ابن سینا طبقه چهارم؟ تفکرات بنده به اینجا منجر شده تاریخ فلاسفه و تاریخ نظامات فلسفی ابدا به ویلاهای در کناره هم قابل تشبیه نیستند. نکته اینجا است که اگر یک ویلایی فرو بریزد ویلای کناری فرو نمی‌ریزد ولی برج‌ها اینطور نیستند. بر این اساس تطابق علی و معلولی میان فلاسفه و نظامات فلسفی برقرار است.

صدوقی سها تصریح کرد: من گمانم این است اگر شیخ اشراق نبود ابن عربی هم در این مرتبه قرار نمی‌گرفت. با اینکه شیخ اشراق اولا و بالذات فیلسوف بود و ابن عربی اولا و بالذات عارف بود ولی هر دو حکیم بودند. این نکته را هم عرض کنم وقتی ما می‌گوییم فلسفه اسلامی، دو مصداق دارد؛ یک فلسفه که از یونان آمد و اسلامیزه شد، نه یونانی محض است و نه اسلامی محض. در عرض این، فلسفه دیگری هم داریم به نام فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص. از عناصر این فلسفه اسلامی شیخ اشراق و ابن عربی هستند و بین اینها ارتباط تاریخی برقرار است. ابن عربی قطعا در ساحت فلسفی بالمعنی الاخص از شیخ اشراق متاثر است. اولا احتمال می‌رود که اینها با هم ملاقات هم کرده باشند به دلیل اینکه هر دو در مقطعی معاصرند و هر دو به شامات رفتند. اگر ملاقات اتفاق نیفتاده باشد حداقل آشنایی داشتند. من دو نمونه از تاثرات ابن عربی را از شیخ شهید ذکر می‌کنم. یکی مسئله «کن» وجودی است. یکی از مبانی برین ابن عربی همین کن وجودی است که برگرفته از شیخ اشراق است. مسئله دیگر تاثیرپذیری انسان کامل ابن عربی از اندیشه شیخ شهید است. پس ابن عربی از سهروردی تاثیر گرفته بود.

انتهای پیام
captcha