به گزارش ایکنا از استان مرکزی، شفاعت مایه امید، نجات و بازگشت به کارهای شایسته و روزنهای است برای دگرگونسازی سرنوشت زندگانی دنیوی و اخروی و چه بسا تبهکارانی که به امید شفاعت به راه راست بازگردند و رابطه خود را با معبود خویش بیش از پیش استحکام بخشند و این در صورتی است که رابطه مزبور را به طور کلی قطع نکرده باشند.
شفاعت اگر درست ارزیابی شود و پیام آن به خوبی از آیات و روایات اقتباس گردد دیگر جایی برای اشکال باقی نخواهد گذاشت و بر خلاف عقل هم نیست، بلکه عقل امکان آن را ثابت میکند و از اینرو دانشمندان اسلام امکان آن را از اصول مسلم اسلام به شمار آوردهاند، گرچه برخی فرقههای اسلامی در تفسیر آن با هم اختلاف نظر دارند، چنانکه نظرات آنان در کتابهای کلامی به تفصیل ذکر شده است.
درباره مسئله شفاعت آیات متعددی در قرآن کریم ذکر شده است از جمله آیه 255 سوره مبارکه بقره «مَن ذَا الَّذی یَشفَعُ عِندَهُ اِلّا بِاِذنِهِ» که بیانگر این موضوع است که اولا تحقق شفاعت از حتمیات است، ثانیا شفاعت فقط مشروط به اذن و اجازه الهی است، ثالثا اینطور نیست که هر کسی با هر تفکری و با هر شرایطی بتواند شفاعت کند و یا مورد شفاعت قرار بگیرد بلکه هم شافع و هم شفاعتخواه باید ویژگیهایی در خود داشته باشند که لایق شفاعت شوند و گرنه شفاعت شامل حالشان نمیگردد.
شفاعت از جمله موضوعات مهم در تعالیم اسلامی است که آیاتی چند از قرآن کریم و روایات متعددی از اولیای دین به آن اختصاص یافته است. كلمه شفاعت از ريشه ثلاثي«شفع» ميباشد. فراهیدی در جلد یک العین صفحه 260 مینویسد: شفع در اصل به معناي زوج و جفت آمده است که در مقابل كلمه« وتر» به معناي فرد است، چنانكه اگر وتر را به چيزي ضميمه كنيم، شفع حاصل ميشود. در قرآن كريم اين دو كلمه در كنار هم به كار رفته است: والشفع و الوتر (فجر/3). همچنین راغب اصفهانی در مفردات میگوید: شفع و شفاعت، هر دو مصدرند به معناي منضم کردن چيزي به چيزي. اما در اصطلاح؛ شفاعت به معنی پيوستن به ديگري به منظور ياري و کمک رساندن به او میباشد و معمولاً انضمام به كسي موردنظر است كه از نظر حرمت و مقام، بالاتر از شفاعتشونده است و شفاعت در قيامت به اين معنا ميباشد.
شفاعت یکی از حقایقی است که به دلایل مختلف برداشتهای سوء از آن شده است و معانی اصلی و اسلامی آن تحریف گردیده است. در صورتی که اگر برداشتها از منابع اصیل دینی و اسلامی به دست آید؛ یعنی اگر واقعیت و حقیقت آن از آیات قرآن کریم و فرمایشات ائمه معصومین(ع) به دست آید، معنای این واژه پربرکت، روشن میشود و دیگر شاهد نخواهیم بود که عدهای چهره شفاعت را آنچنان مخدوش سازند که بگویند: عقیده به شفاعت عامل جرات پیدا کردن افراد نسبت به گناه است.
موضوع شفاعت در قرآن کریم و روایات از جنبههای مختلفی قابل بررسی است ولی در این سلسله مباحث، شفاعت حول سه محور یعنی زمینههای شفاعت، موانع شفاعت و مصادیق شفاعتکنندگان از منظر قرآن و روایات بررسی میشود.
از آیات قرآن کریم و روایات معصومین(ع) استفاده میشود که شفاعت حد و مرزی دارد و بدون حساب و قید نیست. به عبارت دیگر شخصی که میخواهد موردِ شفاعت واقع شود باید بستر این مشمول شفاعتشدن را در خود ایجاد کند و زمینههای برخورداری از شفاعت را داشته باشد.
میتوان ادعا کرد با بررسی آیات قرآن کریم و روایات ائمه معصومین(ع) جزئیات زمینههای شفاعت به تفصیل بیان نشده است و این اجمال و ابهام شاید(فقط در حد یک احتمال) از روی عمد باشد؛ چراکه از یکسو واجدین زمینهها و بسترهای موردنیاز شفاعت، در صورتی که بدانند با داشتن آن موارد، گناهانشان بخشیده خواهد شد و مشمول شفاعت واقع میشوند، خود را آزاد خواهند دید و این باعث تجرّی آنان در معصیت خواهد شد و از سوی دیگر کسانی که خود را مشمول شفاعت نیابند(یعنی بعضی از آن زمینهها را در خویش بوجود نیاورده باشند)، از رحمت خداوند مایوس شده و یاس از رحمت الهی خود از بدترین حالات انسانی میباشد. این اجمال و ابهام موجب میشود که انسان همیشه بین خوفورجا باقی بماند و مراقب اعمال خود باشد.
توحید
مهمترین ویژگی و ابتدائیترین موردی که شخص شفاعتخواه باید در وجود خود داشته باشد؛ توحید است. آنچه که مسلم و قطعی به نظر میرسد آن است که ضروریترین سابقهای که باید در اشخاص وجود داشته باشد این است که باید به وحدانیت و یگانگی قادر متعال معترف باشند.
واژه «توحید» مصدر باب«تفعیل» و به معنای «یگانه دانستن» است. ریشه کلمه توحید، «وحد» میباشد. راغب اصفهانی در مفردات مینویسد:«وحدت یعنی انفراد و تنهائی و واحد در حقیقت چیزیست که جزء و اجزاء ندارد. یکیست و واحد است. آنگاه این معنی به هر موجودی اطلاق شده تا جائیکه هیچ عددی نیست مگر اینکه با این واژه توصیف شده است چنانکه میگویند عشرۀ واحدۀ، مائۀ واحدۀ و الف واحد یعنی یک دهتائی، یک صدتائی و یک هزارتائی.(1) سپس در ادامه راغب برای کلمه «وحد» شش وجه میآورد که مورد ششم معنای اصلی و موردنظر ماست. توحید به معنای یکتاپرستی مهمترین اصل از اصول دین اسلام است. در مباحث خداشناسی، توحید به معنای اعتقاد به خدای یگانه و یکتاپرستی یكى از اصول اعتقادى اسلام و همه ادیان ابراهیمى است. اهمیت این اصل به این دلیل است که به نظر بسیاری از متکلمین اسلامی، دیگر اصول دین اسلام مبتنی بر اصل توحید است. به همین دلیل است که حضرت امیرالمومنین (ع) در روایتی از حضرت رسول خدا(ص) نقل میکنند که "التوحید نصف الدین".(2)
شیخ صدوق در کتاب «التوحید» روایاتی در باب معنای واحد نقل میکند از جمله:« حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الثَّانِيَ ع مَا مَعْنَى الْوَاحِدِ فَقَالَ الْمُجْتَمَعُ عَلَيْهِ بِجَمِيعِ الْأَلْسُنِ بِالْوَحْدَانیة»،«راوی میگوید از ابو جعفر دوم محمدبنعلی پرسیدم که معنای واحد چیست؟ فرمود: آنکه در همه زبانها به یگانگی خوانده میشود» همچنین:«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الْكُلَيْنِيُّ وَ عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ جَمِيعاً عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الثَّانِيَ ع مَا مَعْنَى الْوَاحِدِ قَالَ الَّذِي اجْتِمَاعُ الْأَلْسُنِ عَلَيْهِ بِالتَّوْحِيدِ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّه»، در روایتی دیگر حضرت در پاسخ به همین سوال میفرماید: آنکه در همه زبانها بر یگانگی او اتفاقنظر است همانگونه که خداوند عزوجل فرموده است:« واگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده هر آینه خواهند گفت:خدا»(3)
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:«وَ لا يَمْلِكُ الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُون»،«و كسانى را كه به جاى خدا مىپرستند، اختيار شفاعت ندارند، اختيار شفاعت فقط با كسانى است كه (از روى بصيرت) شهادت به حق دادهاند و آنان (حقيقت حال كسانى را كه مىخواهند براى آنان شفاعت كنند) مىدانند»(4)
این آیه شریفه در ابتدا اشاره میکند به یکی از ویژگیهای شافعان که همان یکتاپرستی و توحید میباشد ولی با دقت در عبارت« إِلاَّ مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُون» این مطلب روشن میشود که اگر چنانچه یکی از عوامل اذن شفاعت برای شافعان توحید است (که در حیطه بحث ما نیست) از طرف دیگر پس باید شفاعتخواه هم یکتاپرست باشد زیرا مشروط کردن شفاعت شفاعتکننده با اینکه او باید اهل توحید باشد، این اشعار را دارد که کسی هم که قرار است برایش شفاعت شود، میبایست اهل توحید باشد. مضافاً بر اینکه در پایان آیه خداوند در حق چنین شافعانی میفرماید: «وهم یعلمون» یعنی آنان از حقیقت حال کسانی که میخواهند آنان را شفاعت کنند، آگاهاند و با لزوم چنان شرطی در خودِ آنان و چنین آگاهیای از حال کسی که میخواهند برایش شفاعت کنند، قطعاً آنان برای کسی شفاعت میکنند که اهل توحید باشد چراکه اگر او موحد نباشد دیگر دلیلی ندارد از شافعانی که تنها و تنها به اذن خداوند یکتا شفاعت میکنند؛ انتظار شفاعت داشته باشد. موید نظر ما بیان مرحوم علامه طباطبائی و دیگر مفسران میباشد:
علامه طباطبائی در تفسیر آیه چنین میفرماید:«سياق اين آيه سياق عموم است، در نتيجه مراد از جمله «الَّذِينَ يَدْعُونَ»،«الذين يعبدون» است، يعنى كسانى كه به جاى خدا چيزهايى را مىپرستيدند، پس غير از خدا هيچ معبودى مالك شفاعت نيست، نه ملائكه، و نه جن، و نه بشر، و نه هيچ معبودى ديگر. و مراد از كلمه «حق» در اينجا دين توحيد، و مراد از«شهادت به حق» اعتراف به آن دين است. و مراد از جمله «وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» از آنجا كه علم، مطلق آمده آگاهى به حقيقت حال كسى است كه مىخواهند برايش شفاعت كنند. پس تنها كسى مىتواند شفاعت كند كه معترف به توحيد باشد. و نيز بر حقيقت حال و حقيقت اعمال كسى كه مىخواهد شفاعتش كند واقف باشد، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «لا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً»(5) و وقتى حال شفعاء چنين باشد، معلوم است كه مالك چنين شفاعتى نخواهند بود مگر بعد از شهادت به حق، پس جز اهل توحيد را نمىتوانند شفاعت كنند، همچنان كه قرآن كريم فرموده: «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى»(6) و اين آيه شريفه تصريح دارد بر اينكه شفاعتى در كار هست.(7)
شیخ طبرسی هم در تفسیر مجمعالبیان میفرماید: «معنى آيه اينست كه فرشتگان( و دیگر شافعان) باذن خدا تنها براى مؤمنين شفاعت مىكنند»(8) پر واضح است که منظور مرحوم طبرسی از مومنین در مرتبه نخست یکتاپرستان و موحدان میباشد چرا که اصلیترین شرط ایمان، توحید و اعتقاد به یگانگی ذات مقدس پروردگار میباشد.
ابوالفتوح رازی ضمن بیان دو قول در تفسیر آیه شریفه مینویسد: و قول ديگر را معنى آن است كه،(شافعان) را شفاعت نرسد الا در حق مؤمنانى كه گواهی به حق دهند در حق خداى، و خداى را دانند چنان كه بايد و مثله فى المعنى قوله: وَ لا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى.(9)
مشابه همین معنا در تفسیر شریف منهجالصادقین نیز آمده است: بعضى گويند كه معنى آيه آنست كه مالك رتبت شفاعت نميتواند شد مگر آن كسى كه از سر يقين گواهى دهد بتوحيد مشفوع له و مؤيد اينست آنچه در روايت واقع شده كه نضر بن حارث و بعضى از قريش ميگفتند كه اگر آنچه محمّد ميگويد از احوال معاد حق است پس ما كه عبده ملايكهايم احقيم بشفاعت ايشان از براى ما. اين آيه نازل شد كه شفاعت ايشان در حق اهل توحيد است نه غير آن.(10)
همچنین در روایات هم به «توحید» بعنوان مهمترین زمینه، جهت برخورداری از شفاعت اشاره شده است:
از رسول خدا(ص) روایت شده است:«فَهِیَ (شَفاعَتی)نائِلَةٌ إن شاءَ اللهُ مَن ماتَ لا یُشرِکُ بِاللهّ شَیئاً»(11)؛ «شفاعت من به کسی میرسد که هنگام مرگ ذرهای به خدا شرک نداشته باشد»
در روایت دیگری هم از رسول خدا(ص) نقل است که فرمود: «شَفاعَتی لِمَن شهد أن لا اِلهَ إلّا الله مُخلِصاً یُصَدِّقُ قَلبه لسانهُ و لِسانهُ قَلبَهُ»(12)؛ «شفاعت من شامل حال کسی میشود که با اخلاص به توحید شهادت دهد و قلب او زبانش را تصدیق کند و زبانش نیز قلبش را تصدیق نماید»
از بررسی دقیق آیه شریفه و همچنین با توجه به دو روایتی که از رسول اکرم(ص) نقل گردید؛ این معنا فهمیده میشود که توحید و اعتراف به آن ملاکی است برای برخورداری از مقام شفاعت.
ادامه دارد...
پینوشتها:
(1) راغب اصفهانی، ابیالقاسمالحسینبنمحمد، مفردات فی غریبالقرآن، موسسهالاعلمیللمطبوعات، ص 687.
(2) شیخ صدوق، محمدبنعلیبنبابویه، توحید، محمدعلیسلطانی، ص 70، ح 24.
(3) همان، ص90 ، ح 73 و 74.
(4) سوره زخرف،آیه 86.
(5) سوره نبا ، آیه 38.
(6) سوره انبیاء ، آیه 28.
(7) طباطبائی، محمد حسین، المیزانفیتفسیرالقرآن، موسوی همدانی، ج 18، ص 192.
(8) طبرسی، فضلبنحسن، مجمعالبیان، مترجمان، ج 22، ص 278.
(9) ابوالفتوح رازی، حسینبنعلی، روضالجنان و روحالجنان فی تفسیرالقرآن، ج 17، ص 195.
(10) کاشانی، ملا فتحالله، منهجالصادقین فیالزامالمخالفین، ج 8، ص 426.
(11) ابنحنبل، احمد، مسند، ج 2، ص 426.
(12) همان، ص 307 و 518.
یادداشت از احمد گلستانی عراقی
انتهای پیام