تأملی بر نبرد تاریخی صفین
کد خبر: 4085333
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۴۰۱ - ۱۰:۵۲
یادداشت

تأملی بر نبرد تاریخی صفین

از درس‌های مهم نبرد صفین، اهمیت برخورداری از بصیرت و درک سیاسی بالا، عدم اعتماد به دشمن و کوشش برای شناخت هر چه بهتر اهداف و اغراض دشمنان، توجه کردن به سخنان مشفقانه بزرگان جامعه و دوری گزیدن از خودرایی، لجاجت و پافشاری بر خواسته‌های خود و از همه مهمتر، خردورزی و عقلانیت است.

محمدجواد گودینی، نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه، در یادداشتی که در اختیار ایکنا قرار داده به بیان نکاتی درباره نبرد صفین پرداخته است. متن این یادداشت در ادامه می‌آید.
 
پیکار صفین از حوادث مهم و بنیادین تاریخ صدر اسلام و خلافت امام علی(ع) محسوب می‌شود که در ماه صفر سال 37 هجری در منطقه‌ای به همین نام (نزدیک رقّه سوریه امروزی) به وقوع پیوست و معاویه بن ابی سفیان حاکم سرزمین شام، به بهانه خون‌خواهی خلیفه سوم، این نبرد را با کمک هوادارانش از لشکر فریب خورده این سرزمین بر دولت علوی تحمیل کرد. فرجام این پیکار تاریخی، به رویداد حَکَمیت و پیدایش خوارج (جریانی تندرو و افراطگرا در تاریخ اسلام) منتهی شد. رخدادهای این نبرد سرنوشت ساز و تحلیل آن درس‌های فراوانی به همراه داشته و از اهمیت به سزایی برخوردار است و در این نوشتار مختصر، به گوشه‌ای از آن پرداخته می شود.
 
معاویه بن ابی سفیان که به سال هشتم هجری (پس از فتح مکه) به همراه دیگر اعضای خاندان خود مسلمان شده بود، پس از رحلت پیامبر(ص) و از فرصت به وجود آمده نهایت بهره را برد و در عصر خلافت خلیفه دوم، به فرمانداری دمشق منصوب شد و با آغاز خلافت عثمان بن عفان، جایگاه وی بیش از گذشته در امور مدیریتی جهان اسلام تثبیت شد و به فرمانداری تمامی سرزمین شام دست یافت. هنگامی که امام علی بن ابی طالب(ع) عهده‌دار خلافت شد، ‌معاویه را که شایستگی حکومت نداشته و همانند دیگر اعضای خانواده‌اش در دشمنی با اسلام سابقه منفی داشته، از فرمانداری برکنار کرد؛ اما پور ابی سفیان تمرد کرده و شامیان را نیز با فریبکاری و تبلیغات گسترده با خود همراه ساخت. وی می‌کوشید شخصیت‌های قریش و افراد نامدار و برجسته را با خود همراه کرده و در این راه توانست عمرو بن عاص و عبید الله بن عمر بن خطاب را با خود همراه سازد و در ادامه بر طبل جنگ افروزی می‌کوبید. 
 
در نقطه مقابل، امام(ع) تلاش می‌کرد کار از طریق مسالمت آمیز (به ویژه نامه نگاری با فرزند ابی سفیان) و بدون خون‌ریزی حل و فصل شود؛ اما علی‌رغم همه تلاش‌های امام علی(ع)، جنگ با قاسطین و ستمکارانی که از حکمرانی پور ابی سفیان جانبداری می‌کردند،‌ گریزناپذیر بود. از این رو، امیر مومنان(ع) به همراه مهاجرین، انصار و دیگر افراد سپاه خویش از کوفه خارج شد و به مدائن رسید. سپس به سوی قسمت شرقی فرات روانه شد و با لشکر خود به منطقه صفین رسید. تعداد لشکر امام علی(ع) را تا 90 هزار تن نوشته‌اند و تعداد شامیانی که به گمان خود برای خون‌خواهی عثمان به صفین آمده بودند، 120 هزار تن بودند.
 
از معبد روایت است: (پیش از خروج امام(ع) و اصحاب از کوفه)، علی(ع) بر فراز منبر رفت و برای مردم خطبه‌ای خواند و آنان را به حرکت به سوی صفین و نبرد با شامیان دعوت کرد. امام(ع) پس از ثنای الهی چنین فرمود: به سوی دشمنان خدا و دشمنان سنت‌های (پیامبر(ص)) و قرآن روانه شوید. به سوی کسانی روید که باقی مانده احزاب (همان‌هایی که بر پیامبر و مسلمانان جنگ افروزی می‌کردند و می‌کوشیدند اسلام را از میان ببرند) و قاتلان مهاجر و انصار بودند.  (معمای معاویه بن ابی سفیان، ص45- 39).
 
به همراه امیر مومنان(ع) 87 تن از کسانی که در نبرد بدر با پیامبر(ص) همراه شدند، حضور داشتند و علاوه بر بدریان، حدود 1800 تن از اصحاب پیامبر(ص) در کنار امیر مومنان(ع) بوده و در رکاب آن حضرت(ص) به صفین آمدند؛ از جمله: عمار بن یاسر، هاشم بن عتبه بن أبی وقاص (هاشم مِرقال)، خُزَیمة بن ثابت، اُوَیس قَرَنی و ... 
 
اویس قرنی از مردان بزرگ تابعان بوده که به همراه 99 تن دیگر در صفین با امیر مومنان(ع) بیعت کرد تا پای جان در خدمت امام(ع) باشد. به روایت اصبغ بن نباته، در آن روز (یکی از روزهای نزدیک به شروع نبرد صفین)، 99 تن با امام(ع) بیعت کردند و امام(ع) فرمود: نفر صدم کجاست؟ رسول خدا(ص) مرا باخبر ساخته در این روز 100 نفر با من بیعت می‌کنند. در این هنگام مردی نزد امام(ع) آمد که جامه‌ای پشمین پوشیده بود و دو شمشیر به خود بسته بود. او گفت: دستتان را به من دهید تا با شما بیعت کنم. امام(ع) فرمود: بر چه اساسی بیعت می‌کنی؟ آن مرد گفت: این که جان خویش را نثار شما کنم. امام(ع) پرسید: تو کیستی؟ گفت: اویس قرنی. امام(ع) با او بیعت کرد و اویس در این نبرد همراه امام(ع) با دشمنان مبارزه می‌کرد تا این که به شهادت رسید و پیکر او میان کشته شدگان یافت شد. (خصائص الأئمة، ص53).
 
چنانکه اشارت رفت، صفین نام مکانی در نزدیکی "رقّه" است که امروزه در کشور سوریه واقع می‌باشد. صفین از سمت غرب، به رود فرات می‌رسد. این مکان، شاهد یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ اسلام در نیمه نخست قرن اول هجری یعنی پیکار صفین بوده است که میان لشکر امام علی بن ابی طالب(ع) و پور ابی سفیان رخ داد.  
 
هنگامی که امام علی(ع) به همراه اصحاب خویش به منطقه صفین رسیدند، معاویه با تحریک برخی از شامیان، آب را بر امام(ع) و اصحابش بسته بود. شامیان که قلبی سرشار از نفرت و کینه نسبت به قاتلان خلیفه سوم داشته و سپاهیان امام(ع) را قاتلان عثمان می‌پنداشتند، به پور ابی سفیان اظهار داشتند: آنان را با تشنگی بکش؛ همان طور که عثمان را با حال تشنگی به قتل رساندند.
 
امام علی(ع)، مالك أشتر را به همراه صعصعه بن صوحان نزد معاویه برای مذاکره فرستاد. آنان به وی چنین گفتند: راه آب را باز کن. او به نزدیکانش گفت: نظر شما چیست؟ (آیا مسیر آب را باز کنیم و اجازه دهیم لشکر امام نیز از آب رودخانه بهره جویند یا همچنان آب را بر آنان ببندیم؟) ولید بن عقبه بن ابی مُعیط اظهار کرد: آب را از آنان دریغ کن؛ همانگونه که چهل روز آب را از عثمان منع کردند! اما در این میان عمرو بن عاص  با این رویه‌ای که پسر ابی سفیان در پیش گرفته بود، مخالفت ورزید و گفت: آب را آزاد کن. آیا تو گمان می کنی پسر ابوطالب(ع) در حالی که نیزه‌ها در اختیار اوست و بزرگان مهاجر و انصار در خدمتش هستند، بر اثر تشنگی از دنیا می‌رود؟  
 
اما وی به توصیه عمرو اعتنایی نکرد و اظهار کرد: این ابتدای پیروزی است؛ خداوند ابوسفیان بن حرب [پدر معاویه] را از حوض رسول خدا(ص) محروم کند، اگر آنان یک قطره از آب را بنوشند! اما اوضاع این گونه باقی نماند و امام علی(ع) ناگزیر شد مالك بن حارث و أشعث بن قیس را برای باز کردن راهی که به شریعه ختم شود، اعزام نماید. ابو أعور سلمی نیز از سوی معاویه ماموریت داشت تا از آب حراست کرده و مانع دستیابی امام(ع) و اصحابش به آب شریعه و رودخانه شود. امام علی(ع) که اوضاع را چنین دید، مالک اشتر و اشعث بن قیس را مامور کرد تا مسیر آب را برای لشکریان باز نمایند.
 
مالك با شمشیر خود و با دلاوری بسیار، ابو أعور را زخمی کرد و شامیانی که با او بودند، پراکنده شدند و مالك بر آب مسلط شد. این نخستین پیکار و رویارویی میان سپاه امام علی(ع) با شامیان در صفین به شمار می رود که به دلیل بستن آب از سوی پور ابی سفیان و لشکر شام صورت پذیرفت. وقتی خبر شکست شامیان و پیروزی مالك أشتر به وی رسید، بسیار آشفته خاطر شد و با ناراحتی به نزدیکانش چنین گفت: دیگر کارمان تمام است. علی به آب دست یافت. اما عمرو بن عاص که به خوبی از جوانمردی و اخلاق والای امام علی(ع) باخبر بود، به دلداری پور ابی سفیان پرداخت و گفت: علی با تو و نزدیکانت، کاری را که تو با او و یارانش کردی نخواهد کرد. 
 
پیش‌بینی عمرو بن عاص درست بود و امام علی(ع) با آنان به شیوه جوانمردیِ بسیار رفتار کرده و اجازه فرمود لشکر معاویه از آب استفاده نمایند و کار میان خود را به شمشیر واگذار نمایند و از ابزار آب برای غلبه بر حریف در میدان نبرد بهره نجست. امام علی(ع) در نبرد صفین، پرچم جنگ را به دست هاشم بن عتبة سپرد و بخش میمنة ارتش را به أشعث بن قیس، میسرة را به عبد الله بن عباس، فرماندهی سوارگان را به عمار بن یاسر و فرماندهی پیادگان را به عبد الله بن بُدیل بن ورقاء خزاعی واگذار کرد. 
 
معاویه نیز فرماندهی سوارگان ارتش شام را به عبد الله بن عمرو بن عاص، فرماندهی پیادگان را به مسلم بن عقبه، فرماندهی میمنه سپاه را به عبید الله بن عمر بن خطاب و فرماندهی میسره را به حبیب بن مسلمه واگذار کرد. وی همچنین پرچم جنگ را به دست عبد الرحمن بن خالد بن ولید سپرد. (الأخبار الطوال، ص171).
 
سپاه شام و عراق چند بار به رویارویی با یکدیگر پرداختند. امام علی(ع) به سپاهیان خود توصیه فرمود: ای مردم، تا زمانی که آنان با شما به مبارزه برنخاستند، با آنان پیکار نکنید، کسی را که پشت به جنگ کرده، نکشید، با زخمیان کاری نداشته باشید، آبروی کسی را نبرید، کسی را مُثله نکنید و به کسی دشنام نگویید. در نبرد صفین، تنی چند از یاران بزرگ و وفادار امام علی بن أبی طالب(ع) همچون عمار بن یاسر به شهادت رسیدند. جناب عمار که از فرماندهان ارتش امام(ع) و یاران نزدیک پیامبر خدا(ص) بوده، روز پنجشنبه نهم صفر سال 37 هجری در نبرد صفین در سن نود و سه سالگی به فیض شهادت نایل آمد. هنگام شهادت، عمار پس از کسب اجازه از امام(ع)، با تمایل و نشاط فراوان پای در میدان نبرد گذاشت و چنین رجز می خواند:
نَحنُ ضَرَبنَاکُم عَلَی تَنزِیلِه               وَ الیَومَ نَضرِبُکُم عَلَی تَأوِیلِه ...
ما (پیش از این و در روزگار پیامبر) با شما برای تنزیل آن (قرآن کریم) مبارزه می کردیم و امروز، با شما به خاطر تاویل آن به مبارزه برخاسته ایم ...
 
در هنگام نبرد عمار یاسر با شامیان، مردی به نام «ابوالغادیه» با نیزه‌ای پیکر او را مجروح ساخت و خون از بدنش جاری شد. در این زمان فردی از لشکر امام(ع) نزد عمار آمد و به او مقداری شیر نوشاند؛ وی زمانی که ظرف شیر را دید، تبسم کرد و گفت: رسول خدا(ص) به من فرمود: آخرین نوشیدنی تو از دنیا، قَدَحی شیر خواهد بود و گروهی ستمگر تو را می‌کشند. در این هنگام از دنیا رفت و به شهادت رسید. (تذکرة الخواص، ج1 ص414).
 
این روایت را بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) همچون ابوهریرة، ابو سعید خدری، أم سلمة همسر پیامبر اکرم(ص) و حتی عبد الله بن عمرو بن عاص (فرزند عمرو مشاور و نزدیک ترین یار معاویه که به او پیوسته بود و از وی جانبداری می کرد) نقل کرده اند و نزد همگان شهرت داشته است. در این راستا عبد الله بن عمرو بن عاص (که دوران رسول خدا«ص» را درک کرده و از اصحاب شمرده می شود) به پدرش عمرو چنین گفت: شما عمار را به قتل رساندید؛ من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: تو را گروهی ستمکار می‌کشند.
 
معاویه بن ابی سفیان این سخن عبد الله را شنید و در سفسطه‌ای شگفت‌انگیز و فریبکارانه چنین پاسخ داد: آیا ما او را به قتل رساندیم؟ کسی او را کشته است که [از شهر] خارج کرد [و به میدان مبارزه آورد]! (ینابیع المودة، ج1 ص153). هنگامی که عمار بن یاسر، هاشم مِرقال و تنی چند از یاران امام علی(ع) در نبرد صفین به شهادت رسیدند، امیر مومنان(ع) پرچم پیامبر خدا(ص) را برای نخستین بار بیرون آورد و آن را به «قیس به سعد بن عبادة» عرضه فرمود. 
 
زمانی که مسلمانان پرچم پیامبر(ص) را دیدند، فریاد می‌زدند و می‌گریستند و اهل بدر، مهاجرین و انصار زیر آن پرچم گرد آمدند. (شرح نهج البلاغة، ج11 ص31). آن روز، سپاه امام علی(ع) با دل و جان به مبارزه با شامیان می‌پرداختند و درگیری تا شب ادامه داشت. آن شب را که شب جمعه بود، «لیلة الهَرِیر» نامیده‌اند که از شب‌های سخت و پر محنت نبرد صفین به شمار می‌رفت و ابن عباس در بخش راست سپاه، مالك أشتر در بخش چپ و امام علی(ع) در قلب سپاه به مبارزه با دشمن مشغول بودند و به پیشروی ادامه می‌دادند. 
 
سپاه عراق، آن شب (شب بیست و دوم صفر) را تا به صبح به نبرد مشغول بود تا جایی که شمشیرها کُند شد و تیرها در تیردان‌ها به پایان رسید. سپاه امیر مومنان(ع) بر اثر دلاوری امام(ع) و یارانش (به ویژه فرمانده دلاور و وفادار مالک أشتر) در آستانه پیروزی قرار گرفت و شیرازه صفوف ارتش شام از هم گسیخت و مالك با پشتیبانی شجاعانه امام(ع) در قلب سپاه، خود را به خیمه گاه پور ابی سفیان نزدیک کرد. معاویه که خود را در آستانه شکستی نزدیک می‌دید و تمام آرزوهایش را برباد رفته می‌دید، به عمرو بن عاص مشاور زیرک و باتجربه اش اظهار کرد: آیا چاره‌ای می‌یابی؟
 
او نیز در آن لحظات سخت که لشکر بنی امیه طعم شکست را می‌چشید، پیشنهاد داد: قرآن‌ها را بر سر نیزه کنند و فریاد برآورند: کتاب خدا میان ما و شما حکم کند. این کار باعث خواهد شد تفرقه آنان [سپاه امیر مومنان«ع» و مردم عراق] افزایش یافته و یکپارچگی سپاه شام نیز فزونی یابد. هنگامی که شامیان دست به کار شده و قرآن‌ها را بر نیزه کردند، عراقی‌ها این صحنه را دیده و اظهار داشتند: ما نیز حُکم کتاب خدا را می‌پذیریم. امام علی(ع) به حیله عمرو بن عاص پی‌ برده و فریاد زد: ای مردم، به حالی که بودید، بازشد. به خدا سوگند که پسر نابغه، شما را فریفته است.
 
اما گروهی خشک و کم خِرَد و بدور از منطق و سیاست که در آینده آنان را با عنوان خوارج می شناسیم و زیان های فراوانی را برای امت اسلام به ارمغان آوردند، گفتند: چگونه با آنان پیکار کنیم در حالی که ما را به کتاب خدا فرا می خوانند؟! آنان گستاخی را به نهایت رسانده و به امام علی(ع) گفتند: اگر (پیشنهادشان) را نپذیری، با تو همان کاری را می‌کنیم که با عثمان کردیم! پیکی به جانب مالك أشتر فرست تا باز شود. 
 
امیرمومنان(ع) که می‌کوشید مردم را از این نیرنگ شامیان مطلع ساخته و آنان را با استدلال مجاب فرماید، به سخن گفتن با یاران خویش که بر طبل مخالفت و پذیرش نیرنگ شامیان می‌کوبیدند (مانند أشعث بن قیس، مَسعر بن فَدَکی تَمِیمی، زید بن حُصَین طائی و ...) پرداخت؛ اما آنان بر نافرمانی خویش از پیشوایشان اصرار می ورزیدند.
 
امام علی(ع) که اوضاع را نابسامان دید، به ناچار پیکی را نزد مالك أشتر فرستاد تا او را از میدان مبارزه بازگرداند. هنگامی که پیک خود را به مالك رساند و پیام امام(ع) را ابلاغ کرد، مالك گفت: اکنون زمان بازگشت نیست. پیروزی نزدیک است. آن پیک بازگشت. بار دیگر، «یزید بن هانی» نزد مالك آمد و اظهار کرد: فتنه‌ای به وقوع پیوسته است.
 
مالك پرسید: آیا منظورت قرآن‌های سر نیزه است؟
 
گفت: آری.
 
او با حسرت بسیار گفت: خداوند پسر نابغه [نام مادر عمرو بن عاص] را لعنت کند؛ او با مشورت خویش (و پیشنهادش به معاویه)، میان امت اختلاف افکنی کرد. فرزند هانی در ادامه به مالک چنین گفت: امیرالمؤمنین(ع) را دریاب؛ او در میان دشمنان است! شاید او را تسلیم کنند یا همان کاری را که با عثمان کردند، در حقّ او  روا دارند. (امام«ع» را به قتل رسانند). فرستادگان امام(ع) نزد مالک بازگشته و به او گفتند: آیا دوست می‌داری تو اینجا به پیروزی رسی و [در همین زمان] پنجاه هزار شمشیر بر امیرمومنان(ع) کشیده شود؟ او که تازه دانسته بود فتنه ی شورشیان جدی است، اظهار کرد: مگر چه خبری شده است؟ فرستاده امام(ع) پاسخ داد: ارتش امام(ع) را در محاصره خود قرار داده و به او می‌گویند: اگر أشتر را برنگردانی، تو را می‌کشیم!
 
مالک پرسید: علت آن چیست؟ گفتند: بالا رفتن قرآن‌ها بر سر نیزه‌ها. وی گفت: به خدا سوگند هنگامی که دیدم [قرآن‌ها] را بر فراز نیزه قرار می‌دهند، گمان کردم اختلاف و فتنه‌ای به وقوع می‌پیوندد.  مالك نیز بازگشت و با جماعتی که امام(ع) را ناچار به پذیرش پیشنهاد معاویه و عمرو بن عاص کردند، به گفت‌وگو و بحث پرداخت و آنان را به دلیل رفتار نسنجیده و به دور از عقلانیتشان به سختی مورد نکوهش قرار داد. معاویه که خود را از مرگ حتمی نجات یافته دیده بود، با زیرکی پیشنهاد کرد هر دو گروه نماینده‌ای انتخاب کنند تا بر اساس حکم قرآن داوری کنند چه کسی حق خلافت دارد؟ 
برخی از یاران امام(ع) به ویژه أشعث کِندی نیز این نظر را پذیرفته و می‌کوشیدند دیدگاه معاویه را بر امام علی(ع) تحمیل کنند. امام علی(ع) که از صحبت کردن با یاران خود نتیجه نیافت، به ناچار نظر اکثریت یاران خویش را پذیرفت و صحابه برجسته و کاردان عبد الله ابن عباس را برای مذاکره برگزید و او را در جریان تحکیم به عنوان نماینده سپاه خود برگزید. اما عراقی‌ها نمایندگی ابن عباس را نپذیرفته و به امام(ع) گفتند:ابن عباس از توست و تو نیز از اویی.
 
امام(ع) برای آنکه جلوی اختلاف و تشتت را گرفته و از ایجاد جنگ داخلی جلوگیری به عمل آورد، مالك را پیشنهاد فرمود. اما أشعث بن قیس و دیگران که دقیقا نمی‌دانستند چه می‌خواهند و تنها می‌خواستند با پیشوای خود مخالفت نمایند، باز هم قبول نکردند و اصرار کردند ابوموسی اشعری باید مسئولیت مذاکرات با نماینده شام را عهده دار شود. (تذکرة الخواص، ج1 ص426). امام علی(ع) با این نظر مخالف بود؛ چرا که ابوموسی شرایط لازم برای گفت‌و‌گو و دفاع از حق را نداشت و به سادگی نادیده گرفته شده و فریب دیگران بر او کارگر بود. امام(ع) که مخالفت این انتخاب بود، برای جلوگیری از وقوع جنگ داخلی، به ناچار پذیرفت و ابوموسی به عنوان نماینده امام(ع) برگزیده شد. اما نتیجه حکمیت، دلخواه نبود و ابوموسی فریب عمرو بن عاص را خورد و امام(ع) را به پیشنهاد عمرو از خلافت برکنار کرد و عمرو نیز بر فراز منبر رفت و بر خلاف وعده‌اش، معاویه را به عنوان خلیفه معرفی کرد.
 
بدین ترتیب نبرد صفین پایانی ناخوشایند داشت و جبهه نفاق توانست با فریب کاری، خود را از مرگ نجات داده و به حیات سیاسی‌اش ادامه دهد. به هر روی نبرد صفین  که در تاریخ ماه صفر سال 37 هجری آغاز شد، حادثه‌ای مهم، عبرت‌انگیز و سرنوشت‌ساز در تاریخ صدر اسلام (دوران خلفای راشدین) محسوب می‌شود و یکی از نتایج منفی آن، ایجاد گروهی تندرو و افراط‌گرایی با عنوان خوارج، شُراة یا مارقین است که برای قرون متمادی در جهان اسلام حضوری مخرب داشته و به آتش افروزی مشغول بودند. از درس‌های مهم قابل استنتاج از نبرد صفین، اهمیت برخورداری از بصیرت و درک سیاسی بالا، عدم اعتماد به دشمن و کوشش برای شناخت هر چه بهتر اهداف و اغراض دشمنان، توجه کردن به سخنان مشفقانه بزرگان جامعه و دوری گزیدن از خودرایی، لجاجت و پافشاری بر خواسته‌های خود و از همه مهمتر، خردورزی و عقلانیت به شمار می‌رود.
 
فهرست منابع:
1- ابن أبی الحدید، عز الدين عبد الحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، بیروت، دار احیاء الکتب العربیة 1959
2- دینوری، ابن قتیبة، الأخبار الطوال، قم، المکتبة الحیدریة
3- سبط بن جوزی، تذکرة الخواص من الأمة بذکر خصائص الأئمة، مجمع جهانی اهل بیت(ع) 1426ق
4- شریف رضی، محمد بن حسین بن موسی، خصائص الأئمة(ع)، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی 1406ق
5- قندوزی حنفی، سلیمان بن إبراهیم بلخی، ینابیع المودة لذوی القربی، بیروت، مؤسسة الأعلمی
6- گودینی، محمد جواد، اسوه ی رادمردی، تهران، نشر نظری 1399
7- معمای معاویه بن ابی سفیان (همکاری مشترک با معصومه عطاردی)، قم، میراث ماندگار 1401
 
انتهای پیام
captcha